همشهری آنلاین-رقیه مرکدی: سلاحهایی که در جنگ تحمیلی بعثیان عراق علیه رزمندگان استفاده شد و هنوز قربانیان این جنایت در گوشه و کنار شهرمان دیده میشوند. «بهزاد ملکپور» از ساکنان محله تولیددارو هم یکی از همین افراد است. جانباز شیمیایی ۳۰درصدی که به مناسبت روز جهانی مبارزه با سلاحهای میکروبی و شیمیایی مهمانمان شد تا درباره این جنایت بشری بیشتر بدانیم.
قصههای خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید
اعزام به جبهه
دانشآموز بود که موضوع اعزام به جبهه را با خانوادهاش در میان گذاشت ولی چون سن و سالی نداشت خانواده رضایت نمیدادند. در کلاسهای دفاع شخصی که آن زمان در پایگاه شهید انصاری برگزار میشد دورههایی را گذراند و بعد هم بهعنوان عضو بسیج آموزش رزمی دید. سال ۶۶ لباس مقدس سربازی به تن کرد و عازم جبهه شد و ۱۸ ماه را در منطقه عملیاتی سپری کرد. خاطرات آن دوران را هنوز خوب به یاد دارد: «من در مناطق عملیاتی مختلفی حضور داشتم و آخرین جایی که مجروح شدم سال ۶۷ در منطقه فکه بود. ساعت ۴ـ ۵ صبح عراق حمله سنگینی را شروع کرد. همراه ما لشگر ۳۰۷ امام حسین(ع) هم بود. زمانی که تصمیم به عقبنشینی گرفتیم لباس و ماسک پوشیدیم اما دیر شده بود؛ عراق شیمیایی زده بود و آلوده شده بودیم. »
وقتی شیمیایی شدیم
هوا به شدت گرم بود. از یک سو شدت سوزش چشم و حالت تهوع و بوی انفجارهای شیمیایی که مثل بوی سیر گندیده بود و از سوی دیگر آتش سنگین بمباران عراق شرایط سختی را ایجاد کرده بود. خیلی از بچهها همان جا شهید شدند و من هم به شدت مجروح شده بودم. تنها یک قمقمه آب برایمان مانده بود. بچهها کمتر حرف میزدند تا کمتر تشنه شوند. در طول مسیر صحنههای ناراحتکنندهای میدیدیم؛ مثلاً چند رزمنده را دیدیم که چهار زانو به جایی خیره مانده بودند و از دهانشان کف میآمد، آنها تحت تأثیر گاز اعصاب قرار گرفته بودند. تا چشم کار میکرد بیابان بود و هوا بسیار گرم. دیگر کسی رمقی برای کمک به مجروحان هم نداشت. در همین حین گلولهای نزدیک من منفجر شد که ۲ تا ۳متر مرا بالا برد و به زمین زد و همین باعث مصدومیت بیشترم شد. دیگر از اسلحه بهعنوان عصا استفاده میکردیم. برخی از بچهها از شدت تشنگی دچار توهم و برخی هم شهید شدند. و بالاخره به مقری رسیدیم و آبی به سر و صورتمان زدیم ولی ساعت حدود ۶ عصر بود که فریادها بلند شد که تانکهای عراقی... دوربین را برداشتم و بالای خاکریز رفتم؛ تعداد زیادی از تانکهای عراقی با آرایش نظامی به سمت ما میآمدند. قابل شمارش نبودند. با هزار دردسر به بیمارستان لشکر ۹۲ رسیدیم. یکسری کانتینر و حمام آنجا بود. مدتی در قرنطینه بودیم و بعد از مدتی هم به بیمارستان تهران منتقل شدیم.
تنگینفس ادامه دارد
عوارض سلاحهای شیمیایی چیزی نیست که به این راحتیها درمان شود و دردهای ناشی از آن پس از سالها ماندگار میماند. ملکپور هم به دلیل حمله شیمیایی عراق، تا ۴ـ ۵ سال به شدت مشکل پوستی و چشمی داشت. میگوید: «پس از درمانهای اولیه، مدام احساس میکردم که یک جسم خارجی در چشمم است و تا چند سال فقط سرفه داشتم تا اینکه یک شب بر اثر تنگی نفس و شدت سرفه به کمک اورژانس به بیمارستان ساسان منتقل و نزدیک یک ماه آنجا بستری شدم. مشکلی که برای ریههای ما پیش آمده در هیچ جای دنیا به شکل کامل قابل درمان نیست. بر اثر مواد شیمیایی یکسری گویچهها که در ریه وجود داشته از بین رفته و دیگر قابل ترمیم نیست. ما شیمیاییها اگر حالمان هم خوب باشد ولی هنوز بوی سیگار و اسپند را نمیتوانیم تحمل کنیم و توقع داریم قوانین منع مصرف سیگار در اماکن عمومی رعایت شود. »
نمیخواهیم باری بر دوش باشیم
داستان زندگی جانبازان حکایت غریبی است. اصلاً انگار همه زندگیشان با از خودگذشتگی گره خورده است. روزگاری برای حفظ دین و خاک و ناموس از جانشان گذشتند و حالا برای آرامش و آسایش خانواده سکوت میکنند. مرد شیمیایی هممحلهای در لا به لای سخنانش بارها تأکید میکند که هیچ توقعی از مردم و مسئولان ندارد، نه تنها انتظار کمک خاصی از کسی ندارد بلکه حتی نمیخواهد بار سنگین دردهایش به دوش کسی بیفتد. ادامه میدهد: «نمیخواهم مزاحمتی برای خانوادهام داشته باشم؛ شبها با اسپری ریههایم را آرام میکنم و گاهی برای اینکه کسی ناراحت و نگران نشود برای سرفههایم خانه را ترک میکنم اما گاهی وقتها که حالم خیلی بد میشود زحمتم به دوش خانواده میافتد و وقت و بیوقت مرا به بیمارستان منتقل میکنند. »
وضعیت خدمات درمانی
اما اگر شبی سرفههای پیاپی گریبان جانبازان شیمیایی ساکن منطقه را بگیرد آیا درمانگاهی هست تا بتواند به شکل ویژه در خدمت آنها باشد؟ بهزاد ملکپور پاسخ این سؤال را میدهد: «متأسفانه به علت نبود امکانات درمانی برای شیمیاییها در منطقه رفت و آمد به مراکز درمانی وسط شهر مشکلات عدیدهای همراه دارد. برای گرفتن نسخه هم باید به یکسری داروخانههای خاص برویم. در شادآباد یک داروخانه وجود دارد که بیشتر داروهایمان را دارد ولی خیلی از داروها تحت پوشش بیمه نیست. » نکته دیگری که برای برخی از جانبازان شیمیایی مشکلساز میشود این است که باید اول بروند دارو را تهیه و بعد نامه گرفته و پول آن را از بیمه تکمیلی دریافت کنند. البته خیلی وقتها هم ترجیح میدهند قید پول دارو را بزنند تا اینکه با این وضع ریه وسط شهر بروند و نامهای برای دریافت هزینههایشان دریافت کنند.
درخواستهای کوچک
با چند تن از جانبازان شیمیایی ساکن منطقه درباره خواستههایشان از مردم و مسئولان سؤال کردیم ولی خواستههای آنها نه از مردم و مسئولان بلکه بیشتر از جوامع بینالمللی برای معدوم کردن سلاحهای شیمیایی جهان و مجازات تولیدکنندگان آن بود. انتظار آنها از مردم و مسئولان منطقه ما آنقدر اندک بود که قابل اجرا باشد:
گاهی در اماکن عمومی شاهد استعمال سیگار هستیم. دود سیگار برای شیمیاییها مثل سم است، لطفاً رعایت کنید.
جوانان راه درست را پیش بگیرند و خودشان را گرفتار سیگار و موادمخدر نکنند.
قسمتی از بیمارستانهای منطقه را برای درمان و استفاده بیمارانی شیمیایی تجهیز کنید.
اردوگاههایی در هوای پاکیزه و خارج از شهر را به ما اختصاص بدهید.
امکاناتی برای رفاه خانواده جانبازانی که توانایی مالی خوبی ندارند فراهم کنید. لطفاً خدمات در شان آنها باشد.
شرایطی فراهم شود تا مردانی که سالها برای مملکتشان جنگیدهاند مجبور نشوند دست نیاز به سوی کسانی دراز کنند که حتی بوی باروت و جنگ را نمیشناسند.
-----------------------------------------------------------------------------------------------
*منتشر شده در همشهری محله منطقه ۱۸ در تاریخ ۱۳۹۳/۰۴/۰۸