به گزارش همشهری آنلاین، ژوئن ۲۰۰۷ جامعه هنری آفریقا، یکی از پُرآوازهترین هنرمندان خود را از دست داد، عثمان سمبن (۱۹۲۳-۲۰۰۷) نویسنده و فیلمساز بزرگ سنگالی که به پاس سالها تلاش در راستای بازشناسی و اعتلای فرهنگ بومی و اصیل قاره، پدر سینمای آفریقای سیاه نامید میشود. آفریقای سیاه عنوانی است که به تمامی کشورهای قاره، غیر از کشورهای عربی شمال قاره، موسوم به شاخ آفریقا اطلاق میشود. نام عثمان سمبن و تاریخ سینمای آفریقا چنان درهم تنیدهاند که سخن گفتن از یکی، بدون اشاره به دیگری امری ناممکن است، در این متن سعی شده بهجای تکیه بر زندگینامه یک فرد، تأثیر سیاسی، اجتماعی و فرهنگی سینما در آن قاره و فریاد هویتطلبی سیاهان با کمک این رسانه قدرتمند به صورت اجمالی و کوتاه بررسی شود، فریادی رسا که برای نیم سده از گلوی هنرمندان توانایی چون سمبن به گوش جهانیان رسید.
اختراع شگفتانگیز برادران لومیر سریعتر از حد انتظار به آفریقا رسید، کمتر از یک سال پس از نخستین نمایش ِ لومیرها، ژوهانسبورگِ آفریقای جنوبی میزبانِ این هنر جادویی شد، پیشتر از روسیه، برزیل و بسیاری از کشورهای غربی.
ژرژ ملییس فیلمساز شهیر فرانسوی، از نخستین کسانی بود که با ساخت دو فیلم «راهپیمایی داکار» و «رقص سیاهان سیرک نو» در سال ۱۹۰۵ تصاویری از سنگال را به جهان نشان داد، در سال ۱۹۰۳ نیجریه نیز میزبان چند فیلم گردشگری از سواحل آفریقا بود.
اما معدود فیلمسازهای بومی که با هنر هفتم در تبعید خودخواسته یا اجباری آشنا شده بودند تا ۶۰ سالِِ بعد نتوانستند در کشورهای خودشان فیلم بسازند، سانسور شدید استعمارگرها بویژه فرانسویها، کمبود امکانات و تجهیزات فنی، جنگهای ضد استعماری، کودتاهای پیاپی و فقر، رمقی برای کشورهای تازه استقلال یافته نگذاشته بود، در این سالها تنها تصاویری که از آفریقا دیده میشد مربوط به چند فیلم از سینماگرهای غربی بود که همه سیاهان را وحشی و بیرحم نشان میداد و تعدادی فیلم کوتاه و مستند از فیلمسازهای آفریقایی ساکن اروپا در دهه ۵۰ میلادی.
آفریقایی تبارهای ایالات متحده به لطف هالیوود شرایط بهتری داشتند، اسکار میشاو (۱۸۸۴-۱۹۵۱) نخستین فیلمساز سیاهپوست «محدوده دروازه ما» را در ۱۹۲۰ ساخت، قدیمیترین فیلم بجا مانده از یک کارگردان سیاهپوست. میشاو تمامی آثارش را با هزینه شخصی تهیه کرد و سرانجام در ورشکستگی از دنیا رفت، او مجبور بود برای نمایش آثارش سالنهایی مجزا از سفیدها بسازد، در شرایطی که تبعیض نژادی به بخشی از فرهنگ آمریکا تبدیل شده بود فیلمهای اسکار میشاو تأثیر بسیاری در خودباوری سیاهان داشت، پیش از آن، سیاهپوستان فقط در نقشهای کوتاهی چون کودکان بامزه و آدمهای بیکار یا جانی روی پرده ظاهر شده بودند.
اوایل دهه ۶۰ میلادی عثمان سمبن که بهواسطه سفرهای متعدد، شناخت کاملی از هنر و ادبیات شرق، اروپا و هالیوود داشت و سینما را در مسکو آموخته بود به زادگاهش بازگشت، او در جوانی برای امرار معاش شغلهای زیادی را تجربه کرده بود، از کارگری و ماهیگیری در داکار، حمالی در باراندازهای مارسی تا خدمت در ارتش فرانسه در جنگ جهانی دوم.
سمبن پیش از ورود به دنیای سینما، نویسندگی را تجربه کرد که ازقضا موفق هم بود، کتاب «ولتایی» که مجموعهای از چند داستان کوتاه است او را به شهرت رساند، سمبن در شرایطی به میهن بازگشت که سنگال همچون دیگر کشورهای تازه استقلال یافته با مشکلات بسیاری چون نبود زیرساخت و فقر شدید مواجه بود، اما در زمینه تجهیزات سینمایی نسبت به همسایگانش (بویژه انگلیسی زبانها) شرایط بهتری داشت، در آن زمان وزارت همکاری فرانسه نیز به یاری هنرمندان آمده بود، سمبن با بهرهگیری از همین امکانات محدود در چهل سالگی نخستین فیلمش را ساخت، فیلم ۱۹ دقیقهای بوروم سارت (گاری چی) ۱۹۶۳ که اصیلترین فیلم آفریقای سیاه شناخته میشود، اصیل از آنرو که عوامل و بازیگرها همگی سیاهپوست بودند و فیلم در یک کشور آفریقایی ساخته شد.
پیش از سمبن، فیلمساز جوانی بهنام پائولین وی یرا اهل بنین و ساکن سنگال، با کمک چند تن از دوستانش، دو فیلم «آفریقا در کنار رود سن» (۱۹۵۵) و «یک ملت متولد میشود» را در ۱۹۶۰ ساخت که هر دو اثر در فرانسه تهیه شد.
سه سال پس از بوروم سارت، سمبن «دختر ِسیاه» (۱۹۶۶) را ساخت و زندگی مشقتبار دختری سیاهپوست در فرانسه را به تصویر کشید. «دختر سیاه» نخستین فیلم بلندِ آفریقای سیاه، تحسین هنرمندان و منتقدهای غربی را در پی داشت و نام عثمان سمبن را بهعنوان فیلمسازی توانا و البته معترض بر سر زبانها انداخت.
برگزاری نخستین جشنواره آفریقای سیاه موسوم به پان آفریقا در بورکینافاسو، سال ۱۹۶۹، فرصتی مغتنم برای فیلمسازهای نسل اول بود، عمرو گاندا (نیجر)، مدهوندو (موریتانی)، دزیره اکاره (ساحل عاج) و دیگران که پس از دختر سیاه به خودباوری رسیده بودند این امکان را یافتند که آثارشان را برای مردم سراسر قاره نمایش دهند، پان آفریقا که پس از مدتی به فسپاکو تغییر نام یافت کشور ِ فقیر بورکینافاسو را به مرکز اداری سینمای آفریقای سیاه تبدیل کرد، مرکزی برای گردهمایی سینماگرها و سینمادوستان، فسپاکو پس از کارتاژ تونس قدیمیترین جشنواره سینمایی آفریقاست که به صورت دو سالانه برگزار میشود.
در سال ۱۹۷۰ فدراسیوان سراسری فیلمسازهای آفریقایی به همت چند سینماگر تشکیل شد، فیلمسازهایی بیشتر چپگرا که پس از سالها تبعید به کشورهایشان بازگشته بودند و تلاش داشتند با هماندیشی، سینمای نوپای قاره را به جایگاه واقعیاش برسانند، «خدای تندر» (۱۹۷۲ ـ عثمان سمبن)، «خون پاریاها» (۱۹۷۲ ـ ممدو جیم کالا ـ بورکینافاسو)، «خورشید، آه» (۱۹۷۲ ـ (مد هوندو ـ موریتانی)، «قیمت یک اتحاد» (۱۹۷۳ ـ سباستین کامبا ـ کنگو) از برجستهترین آثار آن دورهاند که به نکوهش استعمار، فقر و فلاکت ناشی از آن و همچنین لزوم اتحاد ملتها پرداختند.
اواسط دهه ۷۰ میلادی گرایش بازگشت به خویشتن روحی تازه در کالبد سینمای سیاه دمید، این گرایش که درواقع نسخه آفریقایی شده جنبش سینمای سوم بود با طرح این پرسش که ما سیاهان پیش از استعمار چه کسانی بودیم؟ و با هدف احیای فولکلور، اسطورهها و آیینهای باستانی آفریقا شکل گرفت، فرهنگ بومی مردمانی که نخستین انسانها در آن قاره زندگی میکردند طی سالها استعمار و استثمار غربیها به فراموشی سپرده شده بود و اینک زمان یادآوریاش بود.
سینمای سوم با هدف تولید آثاری متفاوت از سینمای اول (هالیوود) و سینمای دوم (اروپا) از طرف هنرمندان آمریکای لاتین پا به عرصه نهاد، جنبشی که معتقد بود هنر هفتم وسیلهای برای تفریح نیست و باید نقشی آگاهیبخش ایفا کند، مبارزهجویی علیه استعمار و ستمگرها، ساختارشکنی در فیلم و تولید مستندگونه از مؤلفههای سینمای سوم.
«توکی ـ بوکی سفر کفتار» (۱۹۷۳) ساخته جبرئیل دیوپ مامبتی سنگالی (۱۹۴۵-۱۹۹۸) آوانگاردترین فیلم دهه ۷۰ آفریقا با الگوبرداری از جنبش سینمای سوم ساخته شد، تلفیق قصهها با تکنیک مدرن سینما، بهرهگیری همزمان از اشیای باستانی با لوازم مدرن مانند قراردادن شاخ مقدس زبو بر فرمان موتورسیکلت به دست قهرمان داستان، «توکی بوکی» را در میان ۱۰۰ فیلم برتر غیرانگلیسی زبان جای داده است، از مامبتی بهعنوان یکی از ۵۰ فیلمساز متفاوت جهان یاد میشود.
مد هوندو (۱۹۳۶-۲۰۱۹) با نام کامل عبد محمد مودن هوندو فیلمساز الجزایریالاصل موریتانی که سالها در تبعید زندگی کرده بود سرسختترین طرفدار سینمای سوم از نوع آفریقاییاش بود، هوندو که فعالیتش را با «سولیل او» (۱۹۶۷) آغاز کرد و با «خورشید، آه» به شهرت رسید یکی از پُرآوازهترین فیلمسازهای آفریقای سیاه بهشمار میرود، او در سال ۱۹۸۶ تحسینبرانگیزترین اثرش را ساخت، سارا اونیا شاخصترین فیلم ضداستعماری آفریقا و یکی از خشمگینانهترین آثار سینمایی است که تفاوت دیدگاه سینمای آفریقا و آمریکای لاتین در تعریف مبارزهجویی را به زیبایی به تصویر میکشد، عدم ترویج خشونت با وجود وحشیگری استعمارگرها، هوندو فیلمسازی سیاسی بود که تلاش میکرد قهرمان داستانش به جای انتقامگیری از دشمنان، تفاوتهای فرهنگ آفریقایی در برابر غربیها را به رُخ بکشند، او معتقد بود: «تعریف ما از زمان با تعریف غربی متفاوت است، ما با زمان زندگی میکنیم درحالیکه غربیها به دنبال زمان میدوند!»
خودداری از انتقام برای همیشه بخشی از فرهنگ سینمای آفریقا باقی ماند «دارات» (۲۰۰۶) ساخته محمد صالح هارون فیلمساز اهل چاد، نمونهای برجسته از پویایی همین فرهنگ است که ۲۰ سال پس از سارا اونیا همچنان پرهیز از خشونت را به تصویر میکشد، جوانی بعد از تحمل مشقتهای فراوان قاتل پدرش را مییابد و در لحظه آخر از گرفتن انتقام منصرف میشود.
اما شاخصترین اثر در گرایش بازگشت به خویشتن «بیگانه» (۱۹۷۷) شاهکار عثمان سمبن بود، بیگانه تقابلی است میان ادیان و فرهنگ بومی آفریقاییها. سمبن در بیگانه، داستانگویی شفاهی را که بخشی از فرهنگ آفریقاست به سینما آورد و خود در هیبت یک گریوت (گریوتها افرادی بودند که قصههای قدیمی را به صورت شفاهی برای کودکان تعریف میکردند) روایت داستان را بر عهده گرفت، او با داستانگویی منحصربهفردش تضاد بین سنت و مدرنیته را به تصویر کشید، او پیشتر در بوروم سارت و دختر سیاه با گفتار آزاد و تکگویی از این تکنیک استفاده کرده بود.
کشورهای استقلال یافته از فرانسه و مستعمرات پیشین بریتانیا دو مسیر جدا از هم را در دنیای سینما ادامه دادند، از منظر حضور جهانی و شمار جایزههای بینالمللی سینماگرهای انگلیسی زبان مقابل همسایههای فرانسوی زبان خود حرفی برای گفتن نداشتند، نیجریه پُرجمعیتترین کشور آفریقایی از نظر شمار فیلمهای تولید شده، مخاطبها و گردش مالی بزرگترین صنعت فیلمسازی قاره و پس از هندوستان با تولید ۱۰۰۰ تا ۱۱۰۰ فیلم در سال دومین غول فیلمسازی جهان است، تقریبا دو برابر فیلمهای تولید شده در هالیوود، با این حال سینمای نیجریه که نالیوود نامیده میشود جز در چند کشور معدود با استقبال روبهرو نشد و به همین دلیل ناشناخته ماند، از سرشناسترین فیلمسازهای دهه ۷۰ نیجریه میتوان به هوبرت اوگونده، جب عدو و اولا باگون اشاره کرد، باگون با ساخت فیلمهای موزیکال در گیشه بسیار موفق عمل کرد اما در سطح جهانی توفیقی نداشت، کنت انن بووه دیگر فیلمساز بنام نیجریهای است که او را پیشگام سینمای نالیوود میدانند، در زئیر، کامرون و غنا نیز تولید فیلمهای عامهپسند به سبک غربی بیشتر مورد توجه فیلمسازها قرار گرفت.
در آنسو آثاردرخشانی چون «توکی بوکی»، «بیگانه»، «وست ایندیز» (مدهوندو ـ ۱۹۷۹)، «تبعیدی» (عمروگاندا ـ ۱۹۸۰) در گیشه موفق نبودند اما با اقبال جهانی روبهرو میشدند، «چهرههای زنان» (دزیره اکاره ـ ۱۹۸۵) از معدود آثار فرانسه زبانی است که فروش خوبی داشت، اما دلیل موفق نبودن آنها در گیشه چه بود؟
برخلاف آنکه این قبیل آثار در جشنوارهها موفق بودند ولی به دلیل ناآشنایی مردم عادی با پیچیدگیها و ظرافتهای فرهنگ بومی آفریقا، در داخل و خارج از قاره قابل درک نبودند، در دهه ۸۰ و ۹۰ تکرار خلاقانه و هنرمندانه این تقابلها (تقابل سنت در برابر مدرنیته، روستا در برابر شهر، فرهنگ بومی در برابر تحصیلات غربی، نقش زنان در جوامع آفریقایی و رواج داستانگویی شفاهی) در آثار فیلمسازهای نسل اول و دوم، منجر به آشنایی بیشتر مردم آفریقا و سایر ملتها با نمادهای فرهنگی قاره سیاه و درنتیجه درک بهتر این آثار شد، نمادهایی که برای سالهای دراز از یادها رفته بود و اینک با کمک رسانه قدرتمندی بهنام سینما دوباره زنده میشد.
سلیمان سیسه کارگردان مالاوی با دو فیلم تحسین شده «باد» (۱۹۸۲) و «روشنایی» (۱۹۸۹) جایزههای بینالمللی بسیاری را از آن خود کرد، «روشنایی پس از بیگانه»، شاخصترین اثر در گرایش بازگشت به خویشتن محسوب میشود.
گاستون کابوره فیلمساز و مدرس بورکینافاسویی با ساخت فیلم «هدیه خدا» (۱۹۸۳) نقشی پُررنگ در شناسایی اصالت آفریقایی ایفا کرد، «هدیه خدا» از مهمترین آثار پسااستعماری است با رویکردی انتقادی به تلاش و توطئه استعمارگران در به فراموشی کشاندن اجباری تاریخ ِ آفریقا.
ادریس اودرائوگو سینماگر بورکینافاسویی با سه فیلم «انتخاب» (۱۹۸۷)، «مادربزرگ» (۱۹۸۹)، «قانون» (۱۹۹۰) مورد تحسین جامعه جهانی قرار گرفت و برای «قانون» موفق به دریافت جایزه بزرگ کن شد.
دنی کوایته دیگر فیلمساز اهل بورکینافاسو، «کیتا صدای گریوت» را در ۱۹۹۵ ساخت، فیلمی ماندگار در تقابل داستانگویی شفاهی با نظام آموزشی مدرن.
عثمان سمبن که اینک برجستهترین فیلمساز سیاه و شناسنامه سینمای آفریقاست با ساخت «اردوگاه تیاروی» (۱۹۸۷) جایزه ویژه داورهای ونیز را از آن خود کرد، او در ۱۹۹۲ «گوئیلوار» تحسینبرانگیزترین اثر زندگیاش را ساخت که در میان ۱۰ فیلم برتر قاره قرار گرفت.
تأسیس چند مدرسه فیلمسازی دولتی و خصوصی در کشورهای مختلف سبب شد فیلمسازهای جوان الفبای سینما را نه در غرب که در خانه و در دل فرهنگ غنی کشورشان آموزش ببینند، مدرسه خصوصی «تصور کن» که در سال ۲۰۰۵ در بورکینافاسو و با مدیریت گاستون کابوره فعالیتش را آغاز کرد یکی از موفقترین مدارس فیلمسازی است.
فیلمسازهای زن آفریقایی اگرچه نتوانستند دوشادوش همکاران مردشان حرکت کنند اما به موفقیتهایی نیز دست یافتند، صافی فایه در سال ۱۹۷۵ با فیلمنامه «از روستای من» نامش را بهعنوان نخستین فیلمساز زن سنگال و آفریقا جاودانه کرد، فانتا رجینا ناکرو نخستین فیلمساز زن بورکینافاسویی فیلم موفق «شب حقیقت» را در ۲۰۰۴ ساخت، ماتی دیوپ (برادرزاده جبرئیل دیوپ مامبتی) با درام «آتلانتیک» (۲۰۱۸) نخستین زن سیاهپوستی است که فیلمش به بخش مسابقه کن راه یافت، سارا مالدورور اهل گوادالوپ (از مستعمرات فرانسه) نخستین فیلمساز زنی بود که در قاره آفریقا فیلم ساخت، «زامبیزانگا» (۱۹۷۲) و «روزهای پیش از استقلال آنگولا» را در قالب اثری درخشان به تصویر کشید، «زامبیزانگا» به انتخاب «گاردین» یکی از ۱۰ فیلم برتر آفریقاست.
سینمای امروز آفریقا چه از نظر امکانات و چه شناختهشدن در سطح جهان دیگر هیچ شباهتی به نیم سده پیش ندارد، به روزهایی که فیلمسازهای نسل اول با تحمل مشکلات فراوان فیلمهایشان را میساختند، روزهایی که سینماگرها برای تأمین منابع مالی، تبلیغات و توزیع فیلم به تنهایی همه کاری انجام میدادند و حتی مشهورترین آنها گاهی برای سالها نمیتوانست فیلم بسازد.
نهالی که با تلاش و خلاقیت عثمان سمبن و همنسلهایش آبیاری شد اینک به درختی تنومند تبدیل شده است، سینمایی غرورانگیز و هویتطلب در آفریقا و قابل احترام در مجامع بینالمللی، قارهای که روزگاری به خاطر طبیعت بکرش مورد توجه فیلمسازها بود امروزه بهواسطه هنرمندانش شناخته میشود، دیگر سیاهان در نقشهای کوتاه و کلیشهای چون وحشی و بیکار بازی نمیکنند، کسی آنها را به چشم برده نمیبیند، امروزه سینمای سیاه حرفهای زیادی برای گفتن دارد.
سمبن نخستین فیلمساز سیاهپوست و حتی آفریقایی نبود، اما بدون تردید زبان گویای هنرمندان و به حق پدر سینمای آفریقاست، او نه تنها برای سینماگرهای نسلهای بعدی که برای فیلمسازهای نسل خودش نیز پدری کرد، پدری راهبلد و کاربلد که بهواسطه تیزهوشیاش سینما را بهترین رسانه برای نمایش گذشته پُر افتخار یک قاره انتخاب کرد، او خودباوری را به آفریقاییها هدیه داد، مردی که چگونه ساختن و از چه گفتن را آموزش داد و نگاه جهان به قاره سیاه و سینمای سیاه را تغییر داد.
توجه ویژه او به زنان و مشکلاتشان، به طبقات فقیر جامعه، بیان شجاعانه مصیبتهای بجا مانده از استعمار، انتقاد صریح به باورهای غلط رایج، روایتهای ساده و مستندگونه آثارش، بهرهگیری هوشمندانه از داستانگویی شفاهی، به چالش کشیدن سنت و مدرنیته و پرهیز از خشونت، سمبن را به نامی بزرگ و معتبر در ادبیات و سینمای جهان تبدیل کرد، او ۱۰ کتاب و ۱۰ فیلم سینمایی از خود به یادگار گذاشت. سمبن در جایی گفته بود: «در آفریقا کسی از انتقام صحبت نمیکند، اینجا همه تلاش میکنند جایگاه واقعی خویش را بیابند.» آخرین اثرش، «مولاده (حفاظت جادویی)» در سال ۲۰۰۴ با مشارکت چند کشور آفریقایی ساخته شد و در کن حضوری موفق داشت، عثمان سمبن در نهم ژوئن ۲۰۰۷ میلادی در هشتادوچهار سالگی درگذشت.