همشهری آنلاین- فرشاد شیرزادی: مسعود بیزارگیتی، شاعر و پژوهشگر ادبی که چهره شناخته شدهای در ادبیات گیلان و ایران است، به تازگی کتاب «بر آشوب شبنم و آواها» را از سوی انتشارات ارنواز راهی بازار کتاب کرد. همچنین کتاب «بر شانههای راه» او در مدتی کمتر از یکسال به چاپ دوم رسید. نگاهی کوتاه و گذرا به این دو کتاب داریم:
بر آشوب شبنم و آواها
شعرهای این مجموعه اغلب عاشقانههایی لطیف اوست. شاعر دلنگران معشوق و با کلمات، عشق و شعر را تقدیس میکند: «از بهار/ اما/ چیزی در من شکوفه نکرد/ جز دختری/ که پاییز تمام فصلها را/ هر شب/ در موهایش شانه میکند/ تا شعرهای من/ تعمید شوند.»
و معشوق نیز در شعرهای بیزاگیتی چنین مقدس و مطهر است: «نگاهت را بگشای/ برای تطهیر این حضور/ و جاری شو/ جاری/ در انزوای من»
و مانند هر شاعر دیگری، باز هم شاعر این سطرها تنهاست و در انزوای خود به سر میبرد و همانجاست که شعرها سروده میشود و شاعر از هذیان جهان (غوغا و آشوبهای اینجهانی) فاصله میگیرد: «تو را نگاه میکنم/ و از هذیان جهان/ دور میشوم/ در ارتفاع گیسوان ملتهبت/ حریق عاشقانه شب/ عارفانه شعله میگیرد».
بیزارگیتی، با این مجموعه به پختگی رسیده است. پختگی در انتخاب واژه. شاعر برجسته گیلان، خودش را اسیر قافیه و وزن نمیکند اما شعرش همچنان آهنگ و زنگ کلام خودش را دارد. کلمات را سنجیده انتخاب میکند، و البته اندیشهاش گسترده است: به وسعت دنیا و قارهای که میتوان در آن زیست.
مجموعه شعر «بر آشوب شبنم و آواها» ۷۰ شعر سپید است که در ۱۴۳ صفحه به بهای ۶۸ هزار تومان منتشر شده است.
بر شانههای راه
مجموعه شعر دیگر مسعود بیزاگیتی، با عنوان «بر شانههای راه» که سال گذشته منتشر شد، با اقبال مخاطبان گیلانی و ایرانی مواجه شد و طی کمتر از یکسال به چاپ دوم رسید.
بیزارگیتی همانطور که گفته شد، خود را اسیر وزن بیرونی و بصری و قافیه نمیکند اما کلامش در عین حال وزن خاص خود دارد و شاعر گویی به همه آن وزنهای قدیم تسلطی کممانند دارد و در سطوری چنین، این گونه عرض اندام میکند: «معترف شو/ معترف/ بر وزن بیتعادل حرفها» و با همین وزن درونی و تأکید مشخص است که در نوعی بیوزنی، باید به دنبالی وزنی بیتعادل گشت: «و سکوت/ بهای بیبهایی/ جراحت قلبم بود»
و هنگامی که میخواهد با وزن و قوافی ظاهری، شعر بسراید چنین تبحر خود را در به هم تنیدن واژه و اندیشه به رخ میکشد: «خانه دلتنگ قدمهاییست/ چشم میپایم/ راه را مینگرم/ چه شبی میریزد/ بر نفسهای به جا مانده ز دلتنگی دوست/ گوئیا بر خفگیهای دلم میخواند/ هر که را میپرسم/ ظلمات است بر این خاک سیاه/ نه صدایی که شود روزنه امّیدم/ نه قدمهای امیدی/ که شود رهزن دل/ شب/ به تاریکی من میماند.»
و البته هر مخاطب هوشمندی میداند که شاعر این سطور چنان که اعتراف میکند، به هیچ وجه تاریک نیست و چرا که ذهن و اندیشهای به روشنای صبح و البته رنگین دارد: «و خنده نادر کودکیات/ معجزه بیوقفه کلمه و رویاست/ که تمنای خاطرهام را/ به بامداد بیرونق اکنون/ زنده میکند»
سرودههای بیزاگیتی در این مجموعه مانند شعرهای «بر آشوب شبنم و آواها» نخبه پسند و خاص است اما حکایت از جهانی سراسر رنگی در اندیشه خاص شاعر دارد. برای سطرها باید تأمل کرد و صرفاً مخاطب شعر میتواند شعر را دریابد. در این بازار خاص است که مجموعه او به چاپ دوم رسیده است.
«بر شانههای راه» شامل ۹۲ شعر آزاد در ۱۸۹ صفحه به قیمت ۱۱۰ هزار تومان در شمارگان هزار نسخه، پاییز امسال (۱۴۰۲) از سوی انتشارات ارنواز به چاپ دوم رسید.
مسعود بیزارگیتی متولد ۱۳۳۹ رشت است.
از میان آثار او میتوان به ستارهها شکل فریادند(مجموعه شعر)، لحظهها و تأمل(مجموعه شعر)، روند بغرنج آفرینش(نقدادبی)، شکلی که نام تو دارد(مجموعه شعر)، زبان گمشده(مجموعه شعر)، نشانهای بیجهت(مجموعه شعر)، صداهای ریخته(مجموعه شعر)، سطرهای هنوز(مجموعه شعر)، دهانم با هیچ صلیبی به سکوت نمیرسد(مجموعه شعر)، شب در قاه قاه اناری قاچ میخورد(مجموعه شعر) و در استوای بی تقویم کلمات(مجموعه شعر) اشاره کرد.