همه چیز از سر گرفته شد. مزارع سبزیکاری و گندمزارها، باغ‌های سرسبز، صدای شرشر آب تابستانی یخچال‌های طبیعی طاهری، جانی تازه گرفتند و از گوشه صندوق غبار گرفته ذهن اهالی مثل تصویری زیبا با رنگ و لعابی تازه بیرون آمدند.

همشهری آنلاین-بهاره خسروی: اگر خوب گوش کنیم صدای یخ فروش‌های دوره‌گرد و آقای صابونی که از امامزاده حسن(ع) راه‌ آبادی (میدان طاهری) را برای فروش صابون، پارچه و خوراکی گز می‌کرد، به وضوح قابل شنیدن است. آقا یدالله نانوایی محل، حسین علی لبنیاتی و حسن قصاب کاسب‌های قدیمی محل انگار دوباره به دکانشان برگشته‌اند. باز هم تعاونی محلی شکل گرفته و مردم برای گرفتن سهمیه زغال، یخچال و محصولات کوپنی مقابل تعاونی مسجد امام حسن مجتبی(ع) صف کشیده‌اند. همه این داستان‌ها گذر کوتاهی است به نحوه شکل‌گیری و زندگی در محله همایونشهر از ۶۵ سال گذشته تا امروز به روایت حاج کریم مراد بیگی، قربان میرزاحسینی و سید ناصر احمدی از ساکنان قدیمی و نخستین اعضای شورای محلی همایونشهر. خواندن بقیه ماجرا برای علاقه‌مندان به سفرهای تاریخی و گشت وگذار در محله‌ها خالی از لطف نیست.  

قصه‌های خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید

با یک قرار ساده در یک هوای کاملاً بهاری مهمان محفل گرم خانه آقای حاج کریم مرادبیگی یکی از ساکنان قدیمی و مؤسس شورای محلی در محدوده همایونشهر شدم. البته نشست ما با حضور قربان میرزاحسینی و سید ناصر احمدی از دیگر اعضای شورا، آقا محسن پسر خانواده مرادبیگی، همچنین همسر حاج کریم و زهرا خانم نوه کوچک خانواده تکمیل شد. با تعریف از تلاش‌های انجام شده برای تغییر چهره فضای روستایی همایونشهر به چهره جدید شهری، گفت‌وگوی ما آغاز می‌شود.  

حاج کریم مرادبیگی می‌گوید: «متولد سال ۱۳۱۹ در شهرستان اراک هستم و بعد از مدتی به تهران آمدم. بیشتر از ۶۴ یا ۶۵ سال است که در این محله زندگی می‌کنم. وقتی به اتفاق اهل و عیال به این محله آمدیم اینجا خارج از محدوده شهری به حساب می‌آمد و بیشتر از ۱۵ خانوار ساکن نداشت. این محله به نام مالک آن که باغ‌های بزرگی داشت به طاهری معروف بود. تا ‌چشم کار می‌کرد زمین‌های صیفی‌کاری، سبزیکاری، گندمکاری و باغ‌های سرسبز و دامداری فراوان بود. البته تعدادی هم کارخانه مثل سنگبری و چای هم داشتیم.»

شاید فهمیدن این موضوع که خانه فعلی شما در محل یک یخچال طبیعی قرار گرفته تصور عجیب و دور از ذهنی باشد. اما آقای مراد بیگی با تعریف از وضعیت یخچال‌های محله و شهرت آن در شهر تهران در پاسخ تعجب‌های شما می‌گوید: «یخچال‌های میدان طاهری معروف بودند. در حوالی سجاد جنوبی، یخچال‌های بزرگی قرار داشت که برای ورود به آنها بیشتر از ۲۰ پله تا زیر زمین راه داشت و در تابستان‌ها آب نهرها برای ذخیره و تبدیل آن به یخ روانه این یخچال‌ها می‌شد. بیشتر یخ‌های تهران را از همین محدوده تهیه می‌کردند و بعد بار الاغ می‌کردند و ۲‌ـ ۳‌زار می‌فروختند.»

ماجرای منبع آب خانواده فلاح و آب لوله‌کشی 

صحبت‌های ما به بخش‌ آبادانی و نحوه تأمین امکانات اولیه اهالی که رسید، آقای قربان میرزاحسینی به گوشه دیگری از خاطرات اشاره کرد و در تکمیل تعریف‌های گذشته، ادامه داد: «آن موقع هنوز یخچال به‌عنوان یک وسیله مورد نیاز برای همه اهالی باب نبود، هر چند یخ یکی از مهم‌ترین اقلام مورد استفاده اهالی به حساب می‌آمد. آن موقع هیچ خانه‌ای آب لوله‌کشی نداشت و برای استفاده از آب معمولاً در هر خانه‌ای یک چاه آب می‌زدند.»

زندگی جمعی و استفاده مشترک و مسالمت‌آمیز اهالی از امکانات و اسباب اولیه زندگی از مهم‌ترین ویژگی‌های زندگی در گذشته بوده که میرزاحسینی در این‌باره می‌گوید: «این چاه زدن در خانه هم حکایت جالبی داشت. آن موقع در هر محله که تعداد جمعیت هم مثل امروز زیاد نبود هر چند تا خانه یک چاه آب داشت و همسایه‌های یک محدوده از آن استفاده می‌کردند. بعد از مدتی که سر ۱۰ متری طاهری یک فشاری نصب کردند کار اهالی کمی راحت‌تر شد و مدتی هم از منبع آبی که آقای فلاح از مالکان مشهور آن زمان گذاشته بود استفاده می‌کردند تا اینکه در سال ۵۰ ما پیگیر لوله‌کشی آب به واسطه نیاز اهالی در محله و راهی اداره آب و فاضلاب در خیابان فاطمی امروزی شدیم. از همان سال آب لوله‌کشی به محله ما آمد.»

درشکه‌سواری و پاورچین راه رفتن 

سال‌ها قبل اینجا از آسفالت خبری نبود و افراد باید برای حفظ نظافت شخصی هنگام‌ تردد پاورچین حرکت می‌کردند. میرزا حسینی با بیان این مطلب می‌گوید: «اینجا خارج از محدوده شهری و فاقد هرگونه امکانات رفاهی بود. زمانی باید تا میدان فلاح که سرویس برای بردن به محل کارمان می‌آمد آهسته حرکت می‌کردیم. همه جا گلی و خاکی بود و جمع‌آوری زباله‌ها به خوبی انجام نمی‌شد و خبری از جدول‌کشی و نهر در داخل محله نبود. البته این مشکل اهالی بیشتر برای‌ تردد یا بازی بچه‌ها در کوچه بود. همه آهسته راه می‌رفتیم که تمیز و آراسته بمانیم.»

میرزا حسینی با اشاره به ایستگاه درشکه سواری ابتدای خیابان قلعه مرغی درباره وضعیت حمل‌ونقل اهالی در گذشته توضیح می‌دهد: «تنها وسیله‌ تردد و ارتباطی اهالی در محله و سفر به روستاهای مجاور درشکه و گاری بود. بسیاری از اهالی برای رفتن به زیارت آستان امامزاده حسن(ع) جهت رسیدن به مقصد به دلیل ارزان و قابل دسترس بودن از همین درشکه‌ها استفاده می‌کردند. البته یک گاراژ هم بود که ایستگاه اصلی بیشتر درشکه‌ها به حساب می‌آمد.»

تأمین امنیت و کسب و کار در آبادی 

تأمین امنیت اهالی و همکاری مردها برای ایجاد امنیت و حفظ جان بقیه اهالی از مهم‌ترین موضوعاتی بود که آقایان مرادبیگی و میرزا حسینی به آن اشاره می‌کنند: «آن زمان که اینجا بیابانی بود از ساعت ۵ و ۶ به بعد کسی جرات رفت و آمد در محله را نداشت. برای حفظ امنیت اهالی مردها یک شب در میان به نوبت کشیک داشتند یا اینکه همه اهالی مبلغی را برای سرکشی پاسبان‌ها و گشت شبانه پرداخت می‌کردند و به این‌ ترتیب امنیت محله تأمین می‌شد.»

آقای مرادبیگی از نحوه کاسبی در گذشته و تعدادی کسبه به‌نام روزهای اولیه شکل‌گیری محله هم یادی می‌کند: «یادش به‌خیر، قدیم‌ها هرچه می‌خواستیم به روز و تازه تهیه می‌کردیم. چاره خرید کدو بادمجان سبزی و میوه سر زدن به زمین کشاورزی آقای دولابی بود. ۲ تا برادر به نام‌های حسین علی و حسن قصابی داشتیم که لبنیاتی و قصابی داشتند و اول با هم و بعد کارشان را توسعه دادند و ۲ تا مغازه مجزا زدند. البته بجز آنها یک نمک فروش هم بود، حاجی یدالله و غلامحسین و عیسی هم نانوایان قدیم محله بودند که لواشی داشتند و آقایی که به صابونی معروف بود از محله امامزاده حسن(ع) می‌آمد و جنس قسطی مثل صابون و پارچه و این جور چیزها می‌فروخت.»

گلوله‌باران پیت‌های نفت 

با مرکب خاطرات همسایه‌ها حسابی در حال و هوای آن روزها و شیوه زندگی اهالی سیر و سلوک می‌کردیم که به روزهای انقلاب و تظاهرات رسیدیم که این ماجراها هم داستان‌های جالبی داشت. محسن مراد بیگی با تعریف آن روزها می‌گوید: «زمستان سال ۵۷ بود و هوا هم حسابی سرد بود. سر همین خیابان خدایار حسنی یک شعبه نفتی قرار داشت و مردم زیادی در صف می‌ایستادند. شاید طول صف به حدود ۲۰۰‌متر هم می‌رسید. یادم می‌آید حکومت نظامی بود و نیروهای گاردی برای اینکه مانع از تجمع اهالی شوند شروع به نشانه‌گیری پیت‌های نفت و گلوله باران کردند تا بلکه اهالی متفرق شوند و از بروز هرگونه تجمع جلوگیری شود. چقدر پیت حلبی در این جریان از میان رفت. اما باز هم بعضی‌ها کوتاه نمی‌آمدند و همچنان برای دریافت نفت مصمم بودند.»

خرابه‌ای که بوستان نرگس شد

یکی از کارهایی که در این سفر به تاریخ در محله همایونشهر داشتیم، گشتزنی در داخل محله همراه با همین اعضای قدیمی شورای محلی بود. بوستان نرگس یکی از مکان‌های پر ماجرا محله همایونشهر است که آقای میرزا حسینی با اشاره به فضای قبلی بوستان می‌گوید: «این زمین فقط یک خرابه بود و مدتی هم شهرداری برای بازیافت زباله از آن استفاده می‌کرد که باعث آلودگی هوا و آزار اهالی شده بود. کلی پیگیری انجام دادیم تا اینکه به وساطت یکی از امام جماعت‌های مسجدی در رباط‌کریم خوشبختانه توانستیم مکان اداره بازیافت را به نقطه‌ای در منطقه ۱۸ در آن سوی بزرگراه آیت‌الله ‌سعیدی انتقال دهیم. این مکان مدتی بازار میوه وتره‌بار و در نهایت به بوستان نرگس تبدیل شد.»

تشکیل تعاونی محلی 

همان اوایل انقلاب به پیشنهاد آقای میرزا حسینی و همراهی آقایان مرادبیگی و احمدی تشکیل شورای محلی تشکیل و با رأی اهالی این ۳ نفر به‌عنوان اعضای شورای محلی انتخاب و اقدام به تشکیل تعاونی محلی در سال‌های اولیه جنگ کردند. سید ناصر احمدی با تعریف از ماجراهای تعاونی حسابی ما را به حال و هوای همان روزها می‌برد: «وقتی من به این محله آمدم اویل انقلاب بود و بعد هم جنگ شروع شد و تصمیم گرفتیم در همین مسجد امام حسن مجتبی(ع) یک تعاونی راه‌اندازی کنیم و هر ۳ باهم، هم قسم شدیم که صادقانه به مردم خدمت کنیم. آن موقع همه چیز کوپنی و سهمیه‌ای بود و اقلامی مثل برنج، شیر، مرغ و گوشت، چادر، چرخ خیاطی و یخچال را بر اساس سهمیه میان اهالی توزیع می‌کردیم و برای ما فامیل و غریبه یکسان بودند.»

آقای مراد بیگی از ماجرای‌های تعویض یخچال‌های کهنه با نو و استفاده مجدد اهالی از آنها تعریف می‌کند و می‌گوید: «آن موقع برای اینکه بتوانیم‌کاری برای افراد بی‌بضاعت انجام دهیم طرحی دادیم میان اهالی که در قبال تحویل یخچال نو سهمیه، یخچال کهنه و قابل استفاده آنها را برای کمک به نیازمندان برمی‌داریم. بعضی‌ها خوب استقبال می‌کردند و بعضی‌ها نه. هر چند ما هیچ فرقی نمی‌گذاشتیم. حتی پسرم از سهمیه تعاونی دوچرخه برنده شد اما اجازه ندادم که بردارد تا شائبه‌ای میان اهالی پیش نیاید.»

آقای میرزا حسینی هم درباره سختی توزیع اقلام و نگاه اهالی در آن سال‌ها می‌گوید: «یکی از بیشترین اقلام توزیعی ما زغال برای سیستم گرمایشی خانه‌ها بود که اهالی برای گرفتن باید تا محله امامزاده حسن(ع) راهی می‌شدند. اما روی هم رفته ما سختی‌های زیادی را میان اهالی کشیدیم و باید در مقابل هر نگاه و طرز فکر و انتقادی که مردم نسبت به اداره تعاونی داشتند سعه صدر به خرج می‌دادیم.» 

آشپزی روی والر و پریموس 

صحبت‌ها و تعریف‌های ما از قدیم حسابی گل انداخته بود که خانم مرضیه ربیعی با سینی چای وارد شد. خانم ربیعی با تعریف از روزهای اول شکل‌گیری محله و شیوه زندگی در آن می‌گوید: «وقتی به این محله آمدیم در کوچه بهروز و شهید کهنسال امروزی در یک خانه یک طبقه‌ ۶۰ متری ساکن شدیم. یادم می‌آید آن زمان با یک چراغ گردسوز که رویش سه پایه داشت آشپزی می‌کردیم تا اینکه بعدها همه چیز پیشرفته شد و روی والر و پریموس آشپزی کردم. بیشتر خانم‌ها کارهای خانه را با همان آب چاه انجام می‌دادند و همین آب را هم به‌هم قرض می‌دادند و نسبت به این موضوع اعتراضی نداشتند. به‌طور کلی در روابط نسبت به‌هم گذشت و صمیمیت زیادی داشتند.»

گره‌گشایی از کار خلق به شیوه ریش‌سفیدی 

قدیم‌ها حرف آدم‌ها سند بود. برای اثبات هر چیزی نیاز به قسم و شاهد نبود. آقای میرزا حسینی با اشاره به این شیوه از روابط اجتماعی اهالی در گذشته می‌گوید: «آن زمان ما به‌عنوان اعضای شورای محلی حلال مشکلات اهالی بودیم. البته گره مشکلات هم به سختی امروز نبود. به قولی همه چیز با چند کلمه صحبت و میانجگیری قابل رفع و رجوع بود. از مشکلات خانوادگی تا مشکلات مالی حتی ما موردی داشتیم تصادف غیرعمد که منجر به فوت بچه‌ای شد که با صحبت و دلجویی بدون مراجعه به مراجع قضایی شاکی رضایت داد.»

-----------------------------------------------------------------------------------------------

*منتشرشده در همشهری محله منطقه ۱۷ در تاریخ ۱۳۹۴/۰۱/۱۸