همشهری آنلاین-مرضیه موسوی: ساختمان سابق سازمان قند و شکر هم گوشهای از میدان به چشم میخورد. سالهای سال مردم به قیمت همیشه ثابت قند و شکر تولید شده در این کارخانه عادت کرده بودند؛ قند کیلویی ۲۴ ریال و ۱۰ شاهی و شکر کیلویی ۱۷ ریال و ۱۰ شاهی. «نصرالله حدادی» تهرانشناس درباره دکه توزیع نان در میدان راهآهن که حالا سالهاست جایش در این میدان خالی است میگوید: «در دوره پهلوی اول نانی به نام «نان سیلو» وجود داشت که توسط ارتش تهیه میشد و با قیمت بسیار ارزان در دسترس مردم قرار میگرفت. یکی از دکههای فروش این نان سیلو در میدان راهآهن بود و دکه دیگر در خیابان خیام و سرکوچه قورخانه.»
قصههای خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید
مهمترین ساختمانی که در میدان راهآهن به چشم میخورد و هنوز هم سرپاست و به کار خود ادامه میدهد ساختمان ایستگاه مرکزی راهآهن است. روزی نیست که از ایستگاه راهآهن تهران مسافران زیادی پا به این شهر بزرگ و پرماجرا نگذارند. محلهگردی ما این بار از میدان راهآهن آغاز میشود و تا میدان منیریه ادامه دارد.
به نام ما و به کام خارجیها
«راهآهن ایران سال ۱۳۱۴ ساخته شد و شمال و جنوب ایران را از بندر ترکمن به بندر ماهشهر یا بندر امام خمینی(ره) به هم متصل کرد.» حدادی با بیان این مطلب از آلمانی میگوید که راه رسیدن به روسیه با ساخت راهآهن برایشان فراهم شد: «کارشناسان معتقد بودند که راهآهن ایران باید از شرق به غرب کشور کشیده شود. با این کار شرقیترین مرز در نزدیکی پاکستان به غربیترین مرز در نزدیکی ترکیه متصل میشد. انگلیسیها میتوانستند با این کار از طریق راهآهن ایران به ترکیه و بعد اروپا کالا ارسال کنند.»
اما در عمل راهآهن ایران شمال و جنوب کشور را به هم وصل میکند و آلمانیها این شاهراه ارتباطی را ساختند. سالن ایستگاه راهآهن یکی از بخشهایی است که توسط نازیها ساخته شده و تا چندی پیش روی سقف این ایستگاه، علامت صلیب شکسته و نماد نازیها به چشم میخورد. یکی از مهمترین ویژگیهای ایستگاه راهآهن تهران این بود که سقف بلند بالای آن قابلیت تغییر ارتفاع را داشت و به این وسیله هوای داخل ایستگاه تهویه میشد.
از ویژگیهای جالب راهآهن شمال به جنوب ایران این است که تمام ایستگاههای آن در تمام مسیر با معماری و طراحی یکسان و مشابه ایستگاه مرکزی تهران ساخته شده است؛ فقط در ابعاد کوچکتر. گفته میشود در مراسم کلنگزنی ایستگاه راهآهن تهران، باران و توفان شدیدی میشود؛ بهطوری که مقامات فقط میتوانند کلنگ اینجا را بر زمین بزنند و بروند.
استاسیون راهآهن
«اوایل ساخت و راهاندازی راهآهن، مردم به ایستگاه میگفتند استاسیون. در زمان جنگ جهانی دوم و اشغال ایران توسط متفقین، راهآهن کمک فراوانی به اشغالگران کرد. اما آنها برای استفاده از راهآهن ایران با مشکلاتی مواجه بودند. اولاً قطارهایی که در ایران وجود داشت کارکردشان به وسیله روغن بود و فقط قدرت جابهجایی مسافر را داشت و قابلیت جابهجایی بار نداشت. به همین دلیل متفقین قطارهای گریسی به ایران میآورند تا بتوانند برای جابهجایی کالاهای سنگین و ماشینآلات بزرگ از آن استفاده کنند. مشکلی که روسها برای استفاده از راهآهن ما با آن روبهرو بودند؛ این بود که فاصله بین ریلهای قطارهای روسی استاندارد نبود و آنها برای اینکه بتوانند از راهآهن ایران استفاده کنند مجبور بودند در مرز، فاصله چرخهای خود را استاندارد کنند.»
این را حدادی میگوید و درباره هزینههایی که استفاده خارجیها از راهآهن روی دست ایران گذاشتند، میافزاید: «بهرهبرداری روسیه از راهآهن ایران باعث میشود ایران ۱۱ تن طلا از روسیه طلبکار شود. سال ۱۳۳۰ در دوره استالین، دکتر مصدق این طلاها را از روسیه طلب میکند اما روسها حاضر به پرداخت آن نمیشوند. اگر آن زمان ۱۱ تن طلا به ایران داده میشد با رونق اقتصاد ایران، دولت مصدق سقوط نمیکرد.»
روزگار چینیهای بندزده
از کنار ساختمانی که روزی سینما «پرسپولیس» در آن قرار داشت میگذریم و حوالی میدان راهآهن به قهوهخانه سنتی آذری میرسیم که وصله متفاوتی است در میان دیگر قهوهخانههای اطراف میدان. حضور در این قهوهخانه با ۱۱۰ سال عمر بهانهای میشود برای آشنایی با وجهی دیگر از سبک زندگی مردم در تهران قدیم.
استاد حدادی قوری چینی بندزدهای را نشان میدهد و میگوید: «مردم در قدیم چیزی را دور نمیریختند و بازیافت به شکل عملی در زندگی آنها مراعات میشد. اگر وسیلهای خراب میشد یا میشکست، آن را تعمیر و دوباره استفاده میکردند. بند زدن ظروف چینی یکی از کارهای مرسوم در قدیم بود.»
او نقاشیهای قهوهخانهای دورتا دور قهوهخانه را نشان میدهد که هر کدام قصههایی از شاهنامه و دیگر افسانهها و قصههای تاریخی را به رخ میکشند. استاد علامتی را که به چوب خیمه چادری تکیه داده است با دست نشان میدهد و میافزاید: «به این علامت طوق میگفتند. افراد و بزرگان محله پای این طوقها مینشستند و مشکلات مردم را حل میکردند و واسطهای برای آشتی و رفع اختلافات میشدند. همین جمع شدن دور هم و پای طوق نشستن افراد در مکانهایی مثل قهوهخانهها بعدها به ایجاد اصطلاح پاتوق منتهی شد.»
ماستها را کیسه کردند
به خیابان مختاری که نزدیک میشویم حدادی قصه «محمدکریم مختارالسلطنه» رئیس شهربانی زمان پهلوی اول، را تعریف میکند: «در تهران قدیم ماستبندها چند نوع ماست در مغازه میفروختند؛ مانند ماست خاصه، تغاری و سوزمه که مردم عادی به دلیل گرانی قادر به خریدش نبودند. خبر به مختارالسلطنه رسید و او دستور داد همه باید فقط یک نوع ماست با قیمت ارزان به مردم بفروشند. بعد از مدتی او برای سرکشی به کار ماستبندها، ناشناس به محله مختاری آمد و به یک ماستبندی رفت. مغازهدار پرسید: چه جور ماست میخواهی؟ مختارالسلطنه گفت: مگر چند جور ماست داریم؟ ماستبند جواب داد: یکی ماست معمولی، دیگری ماست مختارالسلطنه و افزود: ماست معمولی همان ماستی است که از شیر میگیرند؛ بدون آنکه آب داخلش کنیم. تا قبل از حکومت مختارالسلطنه هم با هر قیمتی که دلمان میخواست به مشتری میفروختیم. اما ماست مختارالسلطنه دوغ است که از یک سوم ماست و دو سوم آب ترکیب شده است!»
مختارالسلطنه دستور داد ماستفروش را مقابل دکانش وارونه آویزان کردند و بند شلوارش را محکم بستند. سپس دوغ را از بالا داخل ۲ لنگه شلوارش سرازیر کردند و شلوار را از بالا به مچ پاهایش بستند. مختارالسلطنه گفت: آنقدر باید به این شکل آویزانباشی تا تمام آبهایی که داخل این ماست کردی از شلوارت خارج شود! این اتفاق باعث شد همه ماستفروشها از ترس، ماستهایشان را کیسه کردند. ضربالمثل ماستها را کیسه کرد از همان موقع باب شد و در موارد مشابه که حاکی از ترس و تسلیم باشد مورد استفاده قرار میگیرد.
حدادی از خیابان مختاری تا امیریه را نشان میدهد که روزگاری بوستان مختارالسلطنه بود و بهترین گلها از دیوارهای این باغ به بیرون سرک میکشید. در مسیر از کنار کوچه «دلبخواه» هم میگذریم که هر کس خانهاش را به هر شکل و هر متراژی که دوست داشت در آن میساخت و وجه تسمیه این کوچه هم همین است.
ساعت جاسوس
قصه حضور راهآهن در ایران از دوره ناصرالدین شاه مطرح میشود اما این پادشاه قاجار که از قطار میترسید، با ساخت آن مخالفت میکند. حدادی میگوید: «محمد اعتمادالسلطنه در خاطراتش مینویسد: «موسیو بواتال» آمده بود پیش شاه و اجازه میخواست تا ریل راهآهنی از تهران به ری بکشد. ناصرالدین شاه مخالفت میکند و اجازه ساخت راهآهن را به بواتال نمیدهد. اما یک سال بعد ناصرالدین شاه سوار همان قطار میشود و به زیارت حضرت عبدالعظیم(ع) میرود. ظاهراً شاه از قطار ریلی میترسید. درباریها و اطرافیان شاه برای اینکه نشان بدهند سوار شدن بر قطار ترسی ندارد سوار قطار میشوند و مسیر کوتاهی را بدون شاه طی میکنند. بعد دوباره قطار به عقب برمیگردد تا ناصرالدین شاه هم سوار شود.»
ایستگاه راهآهن تهران ۲ ساعت قدیمی پرماجرا داشت که این روزها در این ایستگاه به چشم نمیخورد. حدادی در باره قصه این ساعتها میگوید: «بعد از شهریور ۱۳۲۰ متفقین ایستگاه راهآهن را تصرف کردند و ایرانیها دیگر تسلطی بر آن نداشتند. شواهدی وجود دارد که نشان میدهد متفقین سالها از طریق ۲ ساعت دیواری که در این ایستگاه وجود داشت، در ایران عملیات جاسوسی انجام میدادند. ساعت سالن داخلی ایستگاه راهآهن، فرستنده اخبار و اطلاعات بود و ساعتی که بیرون از ایستگاه قرار داشت نقش گیرنده را ایفا میکرد.»
«منادی» معاون مسافری راهآهن تهران به استقبالمان میآید و برای راحتی مهمانان ناخوانده ایستگاه راهآهن، ما را به سالن تشریفات هدایت میکند. وقتی از او سراغ ساعت قدیمی ایستگاه راهآهن را میگیریم اظهار بیاطلاعی میکند و میگوید از وقتی به اینجا آمده این ساعت را ندیده است. در بخشی از این دیدار اتفاقی منادی به تشریح امکانات جدید ایستگاه راهآهن تهران و بروزرسانی خدماتدهی به مسافران میپردازد. این توضیحات به همه ما که حداقل یکبار مسافرت با قطار را تجربه کردهایم یادآوری میکند که در سالهای اخیر راهآهن چه پیشرفتی کرده و خدماتریز و درشتی که به مسافران ارائه میشود روزی نبودشان برای همه ما محسوس بود.
منادی درباره دلیل جانمایی ایستگاه راهآهن تهران در این نقطه از شهر میپرسد و حدادی در جواب میگوید: «این نقطه بیرون از محدوده شهر تهران بود و منطقهای مسکونی به حساب نمیآمد. علاوه بر این اطراف اینجا قناتهای زیادی وجود داشت که برای ساخت راههن به آن نیاز داشتند. به همین دلیل اینجا بهعنوان ایستگاه راهآهن تهران جانمایی شد.»
پمپ بنزین شماره یک تهران
ساختمانی در حال ساخت در خیابان ولیعصر(عج)، تقاطع خیابان مولوی به چشم میخورد که به گفته حدادی روزگاری محل نخستین ساختمان پمپ بنزین ثابت در تهران بود. تا قبل از خراب شدن این پمپبنزین و آغاز به کار ساخت ایستگاه مترو در آن تابلوی «پمپ بنزین شماره ۱ تهران» کنار آن به چشم میخورد.
خانه «انیسالدوله» مقصد بعدی این روزها فقط نمای قدیمی عمارت بیرونی آن باقی مانده است و صنف قصابها در آنجا فعالیت میکند. از ویژگیهای مهم این عمارت وجود ۷ در برای خروج افراد مختلف از خانه است. حدادی میگوید: «زنان ناصرالدین شاه برای اینکه عزت خود را مقابل زنان جدید شاه حفظ کنند معمولاً بیرون از محدوده شهر تهران برای خود عمارتی میساختند و دور از هیاهوی قصر زندگی میکردند؛ مثل انیسالدوله که در همین خانه عمرش به پایان رسید.»
خانه انیسالدوله روزگاری هم کاربری مدرسه داشت. پروفسور «محمود حسابی» یکی از افرادی است که در این مدرسه درس میخواند. کنار ساختمان باقی مانده از باغ انیسالدوله روبهروی ساختمان مهدیه تهران منزل آیتالله طالقانی بود که جلسات قرآن آن پای خیلی از جوانان آن روزگار را به این محدوده باز کرده بود. نخستین بوستان بازی کودکان هم در همین محدوده امیریه قرار داشته؛ بوستانی که این روزها فقط زمینی خاکی و ویرانه از آن باقی مانده است. حدادی میگوید: «نخستین بار وسایل برقی شهربازی تهران در این بوستان نصب شد که به آن بزرگراه کودک میگفتند.»
دیدار با مفاخر سر پل امیربهادر
از کنار باغ «معزالسلطان حسابی» پدر پروفسور حسابی میگذریم که این روزها فقط نام «کوچه حسابی» روی آن باقی مانده و بعد از آن به گرمابه «فرد تمیز» میرسیم که هنوز هم به رسم گرمابههای قدیمی لنگهای تمیز را مقابل گرمابه آویزان میکند و برو بیایی دارد.
قنادی ۱۱۰ ساله «لادن» درست روبهروی گرمابه جا خوش کرده است و صاحبش با روی باز از ما استقبال میکند. این قنادی با قدمت بیش از یک قرن به دلیل ساخت ایستگاه مترو مجبور به جابهجایی به سمت دیگر خیابان شده است. صاحب مغازه اما به جای گله فقط لبخند میزند.
سینما «فلور» یکی از قدیمیترین سینمای تهران هم در این محدوده بود که مدتی قبل تخریب شده و چیزی از آن باقی نمانده است. نسل جدید ساکنان این محدوده حتی نام این سینما را هم نشنیدهاند.
خانه «امیربهادر» که این روزها «انجمن آثار و مفاخر ایران» در آن جا گرفته است مقصد بعدی کاروان محلهگردی است. این عمارت با مجسمههای مشاهیر و مفاخر ایران و تابلوهای نقاشی و البته معماری زیبا و آینهکاریهایش میزبان ماست. «حسینپاشا خان قرهباغی» معروف به امیر بهادر صاحب این عمارت بود که به کاشت گل علاقه فراوانی داشت و جمعآوری شاهنامه امیربهادری یکی از کارهای ارزنده اوست.
از فروش رانده و از ساختوساز مانده
خانه «مینایی» که با ساختمان قدیمی و تزیینات آجری چشمنواز مثل پرندهای در قفس در میان آپارتمانهای بزرگ نوساز اطراف در کوچهای نزدیک میدان منیریه گرفتار شده است، مقصد پایانی ماست. خانه با نمای آجری زیبا که برگرفته از معماری روسی است و حوض کوچک اما دلانگیز و باغچه و درختان قدیمیاش چند سالی میشود که بلاتکلیف است. خانواده مینایی گله دارند که نه اجازه ساختوساز در خانه را دارند و نه اجازه فروش خانه.
خانم مینایی میگوید: «تمام خانههای اطراف، همین معماری را داشتند اما صاحبان آنها توانستند ملکشان را تخریب کنند و چندین واحد آپارتمان جای آن بسازند. اما خانه ما گرفتار پیچ و خمهای میراث فرهنگی شد. از طرفی میراث فرهنگی اجازه تخریب خانه را نمیدهد و از طرفی شهرداری میگوید بودجهای برای خرید این خانه ندارد.»
خانه زیبای مینایی به حال خود رها شده و با این دست و آن دست کردن شهرداری و میراث فرهنگی، خشت به خشت و آجر به آجر آن در حال فروپاشی است و از آن مهمتر پریشانی اهالی این خانه است که هر روز عمیقتر میشود.
-----------------------------------------------------------------------------------------------
*منتشرشده در همشهری محله منطقه ۱۱ در تاریخ ۱۳۹۴/۱۱/۰۷