همشهری آنلاین- علیالله سلیمی: هنوز ناگفتههای درباره شهدای مدافع امنیت وجود دارد که مخاطبان کتاب در ایران دوست دارند بدانند و شاهد این ادعا هم استقبال گسترده از کتاب «آرمان عزیز» »؛ روایتهایی مستند از زندگی شهید آرمان علیوردی به قلم مجید محمدولی است که اخیراً منتشر شده و در فاصله کوتاهی به چاپ دوم رسیده است. این کتاب، سی و چهارمین اثر از مجموعه بیست و هفتیهای انتشارات ۲۷ بعثت است که توسط این انتشارات چاپ و روانه بازار نشر شده است. این کتاب بیست و چهار روایت در بیست و چهار فصل گردآوری شده و فصل پایانی کتاب، از حدود دو ساعت قبل از حادثه گیر افتادن آرمان است تا لحظۀ شناسایی او توسط آشوبگران و انتقال پیکر نیمهجانش به بیمارستان شهید صارم شهرک اکباتان. شهید آرمان علیوردی از جمله شهدای مظلوم بسیج بود که در اغتشاشات سال ۱۴۰۱ با دست خالی در برابر عمال ظلم و استکبار ایستاده بود و توسط همین افراد به سختترین نحو به شهادت رسید. در آخرین لحظات زندگی که توسط سنگ و چوب و آهن مجروح گردیده و تمام بدنش خون آلود بود حاضر نگشت در مقابل دشمن سر خم کند و به مقدسات توهین نماید. همین مساله باعث شد تا دشمنان دین و کشور با اسلحه سرد و دست خالی او را به شهادت برسانند. نگاهی به زندگی و سیره رفتاری این شهید جوان نشان میدهد او همواره در خط مقدم جهاد فرهنگی و علمی بوده و خاطرات دوستان و خانواده نشان می دهد او برای اینکه به شهادت برسد تلاشی مخلصانه و مداوم داشته است. او از جمله جوانانی بود که در محیط مسجد و بسیج رشد پیدا کرده و خود در نوجوانی به یک جهادگر و مربی توانمند تبدیل شد. او از دانشگاه انصراف میدهد و راه خود را برای خودسازی و دیگرسازی در طلبگی مییابد. به همین خاطر وارد حوزه علمیه آیت الله مجتهدی در تهران میشود و خیلی زود در کنار تحصیل، فعالیتهای تبلیغی را آغاز میکند. در روزهایی که کشور به دست دشمنان داخلی و خارجی در آتش فتنه میسوخت آرمان وظیفه خود دانست که از مردم و بیت المال در مقابل این آشوب طلبان محافظت نماید و در این مسیر بسیار زود شربت شهادت را از دست اباعبدالله الحسین نوشید. مجید محمدولی به سفارش نشر ۲۷ بعثت در طول پنج ماه با خانواده، دوستان، همکلاسیها و اساتید این شهید گفتگو کرده و حاصل این مصاحبهها در ۳ ماه تدوین و تنظیم شده است. با مطالعه این کتاب ابعاد ناگفته بسیاری از زندگی شهید آرمان علی وردی برای شما مخاطبان آشکار میگردد. در بخشی از این کتاب میخوانیم: چشممان به جاده و اطرافش بود که احساس کردیم به همان جایی رسیدهایم که صندل آرمان افتاده پیاده شدیم. با کمی جست و جو توانستیم صندل را پیدا کنیم. خواستیم به محل قرار با دوستان برگردیم که چشم آرمان به حمامی که آنجا ساخته بودند افتاد. پیشنهاد داد یک حمام درست و حسابی برویم. میگفت دیگر حمامی به این خوبی نصیبمان نمیشود. حمام خوب و تمیزی بود و دوشهای زیاد با تجهیزات کامل داشت. یک بسته شامل شامپو صابون و حوله هم به زائران میدادند. رفتیم زیر دوش و حمام کردیم. آرمان زیر دوش مرتب داد میزد: «زوار محترم غسل زیارت حرم مطهر ابا عبد الله فراموش نشه » به او گفتم: «بابا همه فهمیدن چیه مرتب مثل پیام بازرگانی هی این جمله رو تکرار میکنی؟» گفت: «غسل زیارت ثواب داره و مستحبه اگه کسی یادش رفته باشه و با صدای من به یاد غسل بیفته و انجام بده من هم توی ثوابش شریکم این بده؟» از حمام خارج شدیم و پس از آن یک لیوان شربت آب لیموی تگری هم به ما دادند که خیلی چسبید. به سمت محل قرار با دو هم سفرمان راه افتادیم وقتی رسیدیم آنها از دیرکردن ما گله داشتند. ماجرا را برایشان تعریف کردیم.
تاریخ انتشار: ۷ آبان ۱۴۰۲ - ۱۹:۵۶
چاپ دوم کتاب «آرمان عزیز» روایتهای مستندی از زندگی طلبه بسیجی شهید آرمان علیوردی، قلم مجید محمدولی به تازگی از سوی انتشارات ۲۷ بعثت چاپ و منتشر شده است.