کتاب «معجزه رتیان» زندگینامه داستانی جانباز مدافع حرم عباس دهقانی است که طاهره کوهکن به رشته تحریر درآورده است. دهقانی، جوانی اهل گوریگاه از توابع شهرستان کازرون است که بیشتر روزها و شب‌های بیست‌وهشت سال زندگی‌اش در تاریکی خلاف می‌گذرد. تا اینکه با دیدن نامه اعزام دوستش به سوریه تلنگری می‌خورد.

همشهری آنلاین_الناز عباسیان: عباس دهقانی، جوانی اهل گوریگاه از توابع شهرستان کازرون که بیشتر روزها و شب‌های بیست‌وهشت سال زندگی‌اش در تاریکی خلاف می‌گذرد. تا اینکه یک روز دیدن نامه اعزام دوستش به سوریه تلنگری می‌شود بر شیشه ذهنش. آن نامه یادآور خوابی می‌شود که عباس روز قبلش دیده بود؛ خوابی که در محاصره چند ساعته رتیان، زیر گلوله‌باران تعبیر شد و روی سیاه سکه زندگی عباس را برگرداند. زندگی نامه او به همت طاهره کوهکن، نویسنده کتاب «معجزه رتیان» منتشر شده است. به بهانه این کتاب گفت و گویی با او انجام دادیم.
***
طاهره کوهکن از سال ۹۵ نویسندگی را به صورت حرفه‌ای شروع کرده، اولین کتابش به عنوان «راض بابا» را در سال ۹۷ زیر نظر موسسه نشر فرهنگ شهادت توسط انتشارات شهید کاظمی به چاپ رسانده است. خودش درباره اثر دیگری که منتشر کرده می‌گوید: «کتاب‌های بعدی من به نام‌های «دوستت دارم به یک شرط» پیرامون زندگی شهید مدافع حرم پژمان توفیقی و و «معجزه رتیان» پیرامون زندگی جانباز مدافع حرم عباس دهقانی و «بوی شیرین فرهاد» پیرامون زندگی شهید دفاع مقدس عبدالحمید حسینی، توسط انتشارات روایت فتح چاپ شده است.» او درباره آخرین اثر خود می‌گوید: «کتاب «دارزن» زندگینامه داستانی اصغر اقلیدی که در دوران دفاع مقدس، توسط کومله به اسارت درمی‌آیند. این کتاب را هم انتشارات شهید کاظمی به چاپ رساند.»
او درباره کتاب معجزه رتیان می‌گوید: «ماجرای این کتاب از این جا شروع شد که درباره زندگی یک شهید مدافع حرم با آقای عباس دهقانی که از همرزمان ایشان بودند، مصاحبه می‌کردم. حین صحبت کردن متوجه شدم، زندگی خودشان هم جذاب است و قابلیت یک کتاب مستقل را دارد. به همین دلیل به ایشان پیشنهاد تا کتاب زندگی‌اش را بنویسم. ایشان اول مخالفت کردن اما بعد راضی شدند.»
آدم باید مرام داشته باشه
«آدم باید مرام داشته باشه!»؛ بارها این جمله را پیش خودم حلاجی می‌کنم. گویی وزنه مرام به تمام خوبی‌ها می‌چربد. برای من مرام حلالی است که تمام زوائد را در خود می‌بلعد. بد باشی و مرام داشته باشی خریدنی می‌شوی؛ مثل حُر و اهل نماز و روزه باشی و بی‌مرام جامانده می‌شوی؛ مثل خیلی‌هایمان. لوطی‌مسلک، سرش برود غیرتش نمی‌رود اما نالوطی غیرتش را می‌دهد تا سرش بماند. اینجاست که ره چندین ساله شیطانی را یک شبه برگشتن، معنا پیدا می‌کند؛ چنان‌که ره صد ساله الهی را یک شبه پیمودن… اینجاست که می‌بینی کار خدا طول ندارد. »
اینها بخشی از مقدمه کتاب «معجزه رتیان» زندگینامه داستانی جانباز مدافع حرم عباس دهقانی است که طاهره کوهکن به رشته تحریر درآورده است.
در بخشی از کتاب معجزه رتیان می‌خوانیم:
«… شب که شد، لباس مشکی‌ام را پوشیدم که بروم مراسم. هنوز راه نیفتاده بودم که مامان صدایم کرد و پرچمی مشکی را که رویش یا «ابوالفضل» نوشته شده بود، به دستم داد: «داری می‌ری اینم بزن دم در.»
چوب پرچم را مثل همیشه کنار کنتور گاز جا دادم و سوار موتور شدم. اول سری به مغازه داش‌رستم زدم. بیشتر رفقا آنجا بودند. سلامی کردم و رفتم که چند دقیقه‌ای کنارشان بنشینم. قلندر بطری توی دستش را به سمتم گرفت و تعارف زد. با اخم به خال پهن روی گونه‌اش خیره شدم و سرم را بالا انداختم. ناصر به پهلوی قلندر زد و گفت: «مگه پیرهن مشکی‌اش رو نمی‌بینی؟! اینکه مثل ما نیس؛ امام‌حسین(ع) و شمر سرش می‌شه!»
توی ماه عزا دیگر کاری به جاهل‌بازی و متلک‌های رفقا نداشتم و لب به چیزی نمی‌زدم. بهرام غش غش خندید و دستش را به طرفم گرفت و گفت: «تازه رمضونم که می‌شه روزه می‌گیره و نماز می‌زنه به کمرش!» در کل، سال فقط سی روز ماه رمضان را که روزه می‌گرفتم نمازش را هم می‌خواندم. سالی را که ماه رمضان افتاده بود توی خرماپزان به یاد آوردم. ۲ ساعتی قبل از غروب باید با بابا برای برداشت محصول به نخلستان می‌رفتیم و گرنه خرماها از دست می‌رفت. تا پروند را دور کمرم بستم بابا هم خم شد و پروند دیگری از روی زمین برداشت. سریع به سمتش رفتم و پروند را از دستش گرفتم: «بوا، یادت رفته دیسک داری؟ خودم می‌رم بالا شما فقط سبدا رو بده بالا.»