عامل درگیری مرگبار که شایعه کرده بود به ترکیه فرار کرده، پس از گذشت ۸ ماه فرار در سعادت آباد تهران دستگیر شد.

همشهری آنلاین؛ ‌سرنخ:مرد ۵۵ ساله که سابقه شرارت داشت، اسفند سال گذشته دست به جنایت زد و تصمیم به فرار از کشور گرفت اما فکرش را نمی‌کرد قاچاقچی انسان یک کلاهبردار از آب درآید و تمام سرمایه‌اش را بالا بکشد. جوان قاتل چند روز پس از جنایت به همه بچه محل هایش پیام داده و شایعه کرده بود که به ترکیه فرار کرده است؛ به همین دلیل تحت تعقیب اینترپل نیز قرار گرفته بود اما بعد از گذشت ۸ ماه ردپای وی در سعادت آباد به دست آمد و او یکشنبه شب گذشته در عملیاتی غافلگیرانه دستگیر شد. وی به دستور قاضی محمدمهدی براعه، بازپرس شعبه سوم دادسرای جنایی تهران، ‌ برای انجام تحقیقات بیشتر در اختیار ماموران اداره دهم پلیس آگاهی تهران قرار گرفت و جزییات جنایتی که مرتکب شده بود را فاش کرد.

بعد از ۸ ماه فرار و زندگی مخفیانه دستگیر شده‌ای، فکرش را می‌کردی که در نهایت به دام پلیس گرفتار خواهی شد؟

بهر حال ماه همیشه پشت ابر نمی‌ماند. از طرفی فکرش را نمی‌کردم که پلیس همچنان در تعقیبم است و دستگیرم می‌کند. چون من بین همه چو انداخته بودم که از ایران فرار کرده و به ترکیه گریخته‌ام. در این مدت با هیچکس رابطه نداشتم و هیچیک از بچه‌محل‌هایم را ندیدم. همه فکر می‌کردند که من در ترکیه‌ام. به همین دلیل با خیال راحت به تهران رفت و آمد می کردم به این امید که پلیس در آن سوی مرزها به دنبالم می گردد و منتظر است به ایران برگردم.

یعنی اصلا قصد نداشتی از کشور خارج شوی؟

چرا. اتفاقا بعد از حادثه می‌خواسم به ترکیه فرار کنم اما گیر یک آدم شارلاتان افتادم و مسیر زندگیم عوض شد. بگذارید از اول برایتان تعریف کنم. بعد از قتلی که مرتکب شدم، تصمیم گرفتم از ایران خارج شوم. با فردی در یکی از شهرهای اردبیل آشنا شدم که می‌گفتند قاچاق بر است. تعریفش را از بچه‌ها شنیده‌ بودم و می‌گفتند کارش حرف ندارد و می‌تواند هر کسی را قاچاقی از کشور خارج کند. حتی به من گفته بودند که مشتریان اصلی‌اش خلافکارها هستند و تا حالا قاتلان و کلاهبرداران زیادی را از ایران فراری داده است. وقتی این‌ها را شنیدم، سراغش رفتم. قرار شد ۲۰۰ میلیون تومان به حسابش واریز کنم تا مرا از مرز خارج کند. برای من این پول، کم نبود. تمام سرمایه‌ای را که داشتم به حسابش ریختم و قرار بود روز بعد به نقطه صفر مرزی بروم تا رابطش مرا از مرز ایران رد کرده و به کشور ترکیه منتقل کنند اما وقتی رفتم خبری از رابطش نبود. هر چه با قاچاقچی انسان تماس گرفتم، موبایلش خاموش بود. طرف غیبش زد و دیگر پیدایش نشد. یک کلاهبردار حرفه ای بود که تمام سرمایه ام را از چنگم بیرون آورد و فراری شد.

به دنبالش نگشتی؟

مگر می شود در آن موقعیت حساس به دنبال آن شخص نگردم؟ من یک قاتل فراری بودم که هر لحظه ممکن بود دستگیر و زندانی شوم. می دانستم مجازات قتل، قصاص است و من نمی‌خواستم بمیرم. می‌خواستم هر طوری شده از مرز خارج شوم. خیلی به دنبال او گشتم اما پیدایش نکردم. انگار آب شده و رفته بود زیر زمین.

بعد که تلاشت نتیجه ای نداد، چه کردی؟

برای تمام بچه محل‌ها و دوستانم پیام فرستادم و گفتم حلالم کنید. من از ایران رفتم. خبر میان همه پخش شد و توی محل پیچید که فلانی از ایران فرار کرده است.

هدفت از این کار چه بود؟

فکر می کردم با این کار، دیگر پلیس در ایران به دنبالم نخواهد بود. می‌خواستم کاری کنم که پلیس تصور کند به ترکیه گریخته‌ام و پیگیر پرونده‌ام نشود اما خب اشتباه تصور می کردم.

برگردیم به روز جنایت، چه شد که آن روز مرتکب قتل شدی؟

مقتول را می‌شناختم. از قبل با هم کری خوانی داشتیم. هم در محل و هم در فضای مجازی. آن روز در نزدیکی یک مغازه صافکاری با دوستم ایستاده و سرگرم صحبت بودیم. مقتول چند بار با یک ماشین سراتو از کنار من رد شد که بعد درگیری میان ما شروع شد.

به خاطر اینکه با ماشین از کنارت عبور کرد، دعوایتان شد؟

فقط این نبود. راستش چند وقت قبل یکی از دوستانم به من گفت مقتول پشت سرت حرف می زند. به او پیام فرستاده و اولتیماتوم داده بودم این کارهایش را تمام کند. اما او گوشش بدهکار نبود. روز حادثه هم ظاهرا مقتول با دوستانش به مغازه جگرکی رفته بود و بعد با ماشین از روبه رویم رد شد و چپ چپ نگاهم کرد که من کفرم در آمد و به سراغش رفتم.

چاقو همیشه همراهت است؟

من گنده لات هستم و باید همیشه چاقو همراهم باشد.

فقط برای اینکه مقتول پشت سرت حرف زده بود، دست به جنایت زدی؟

می خواستم همه بدانند که من گنده لات و بزرگ آن محل هستم و کسی حق ندارد پشت سر من حرف بزند. اگر یک نفر جرات می‌کرد پشت سرم حرف بزند، دیگران مرا به عنوان بزرگ جوادیه حساب نمی کردند. می خواستم مثل وحید مرادی، هانی کرده و خیلی از گنده لات های دیگر باشم و اسمم سر زبان ها قرار بگیرد. من همیشه داستان زندگی آنها را دنبال می کردم.

پرونده ات نشان می دهد که سابقه داری؟

به من می گویند اراذل و اوباش سطح یک جوادیه. دو مرتبه زندانی شده ام آن هم به جرم درگیری. به خاطر رفاقت وارد دعوا شدم که دستگیرم کردند و به زندان افتادم.

مقتول چند ساله بود؟

فکر می کنم حدود ۴۰ سال سن داشت. البته این را هم بگویم که او هم خیلی برای من کری می خواند. حتی در فضای مجازی هم برای یکدیگر کری می خواندیم و با هم کل کل می کردیم.

با چند ضربه چاقو او را به قتل رساندی؟

فکر می کنم حدود ۱۸ ضربه. آن زمان خیلی عصبانی بودم و مانند دیوانه ها ضربه می زدم اما بعد از کاری که کردم پشیمان شدم. چون فکر نمی کردم جان مقتول را با ۱۸ ضربه چاقو بگیرم!

فیلم درگیری را دیده ای؟

امروز در اداره آگاهی، افسر پلیس نشانم داد. انگار در آن زمان حالت طبیعی و نرمال نداشتم. مثل دیوانه ها ضربه می زدم.

در این ۸ ماه کجا بودی؟

چند بار رفتم اردبیل و ماکو. سپس برگشتم تهران. در خانه بستگانم بودم و معمولا طوری رفت و آمد می کردم که کسی مرا نبیند. صورتم را با ماسک می پوشاندم تا آبرویم نرود. یعنی اگر یک نفر مرا می دید حسابی آبروریزی می شد. همه می فهمیدند شایعه پراکنی کرده ام و ترکیه نیستم.

اعتیاد داری؟

نه فقط گاهی ترامادول مصرف می‌کنم.

ظاهرا ورزشکار هم بودی؟

بدنسازی کار می کردم. خب باید ورزش می کردم تا بدن قوی داشته باشم. تا همه از من حساب ببرند.

اما در این مدت که زندگی مخفیانه در پیش گرفتی، وزن کم کرده ای، درسته؟

چون کم غذا می خوردم. شرایط خوبی نداشتم. استرس داشتم. همه پول هایم را از دست داده بودم. نگران خانواده ام بودم.

پس خانواده هم داری؟

دو پسر دارم که می دانم آنها در این مدت خیلی اذیت شدند.

فرزندانت هم مانند خودت شرور هستند؟

نه اما خب آنها هم جا پای پدرشان خواهند گذاشت تا همه محل از آنها حساب ببرند.

حالا به آنچه که می خواستی رسیدی، یعنی فکر می کنی الان همه از تو حساب می برند؟

نه من نمی خواستم قاتل شوم. در مرام ما آدمکشی نیست. اگر هم درگیر شویم به کسی آسیب جدی نمی رسانیم. امیدوارم خانواده مقتول مرا ببخشند و حلالم کنند. من اصلا نمی خواست خانواده ای را عزادار کنم.

در این مدت عذاب وجدان نداشتی؟

شما اگر از قاتلی بپرسید که آیا بعد از جنایت عذاب وجدان دارد یا نه، امکان ندارد بگوید نه. هر کس که جان انسانی را بگیرد حتی اگر با برنامه ریزی و نقشه قبلی، باز یک احساس عذاب وجدان بعد از جنایت به سراغش می آید که آرامش را از او سلب می کند. من هم از زمانی که دستانم به خون آلوده شد یک شب خواب آرام نداشتم. همیشه این احساس عذاب وجدان با من بود و خواهد ماند.

برچسب‌ها