همشهری آنلاین؛ سرنخ: «اصغر کوچولو». این صفت یک تبهکار حرفه ای است. به دلیل جثه کوچک و اندام لاغری که دارد او را اصغر کوچولو صدایش می زنند. او سالها پیش کولبری می کرد و زندگی فقیرانهای داشت اما حالا تبدیل به یک مجرم حرفه ایشده و وضع مالیاش آنقدر خوب شده که برای خودش راننده استخدام کرده و علاوه بر این مالک چندین خانه و ویلا در شهرهای مختلف است.
به چه جرمی دستگیر شده ای؟
کار من این است که ماشین های سرقتی را از شخصی به نام سامان میخریدم. سامان همشهری من است که ماشین های مختلف را در تهران یاشهرهای دیگر سرقت می کرد و به من می فروخت. بعد از خرید ماشینسرقتی، پلاکش را تغییر می دادم و موتورش را تقویت می کردم. سپس چندینکارتن مشروبات الکلی لب مرز از کولبران با قیمت خیلی پایین می خریدم و داخل ماشین سرقتی جاسازی اش می کردم. بعد رانندهام، محموله را به تهران می برد و تحویل مشتریان می داد.
برای خودت راننده هم استخدام کرده بودی؟
همیشه دلم می خواست پولدار شوم و نوچه داشته باشم. راننده را هم برای انتقال محموله به تهران استخدام کرده بودم. دستمزد کمی نمیگرفت؛ برای هر سفر که شاید حدود ۶ ساعت طول می کشید ۳۰ میلیون تومان پول می گرفت؛ میدانید حقوق ماهیانه کارگر چقدر است؟
این کار برایت چقدر سود داشت که ۳۰ میلیون تومان فقط دستمزد به راننده میدادی؟
سودش خوب بود. هر باری که به تهران می فرستادم ۱۰۰ میلیون تومان دستم را می گرفت که ۳۰ میلیون تومانش را به راننده می دادم و ۷۰ تومان دیگر را در جیبم می گذاشتم.
در این مدت گیر نیفتادی؟
نه. البته چندین بار پلیس به ماشین ما مشکوک شد اما خب فرار کردیم.
چطور توانستید هر بار از دست پلیس فرار کنید؟
همانطور که گفتم موتور ماشین های سرقتی را تقویت می کردیم. از سیستمدود زا استفاده می کردیم که هر بار پلیس به ما مشکوک می شد نتواند دیدخوبی داشته باشد. علاوه بر این میخ هم هنگام فرار در جاده می ریختیم تا از این طریق ماشین پلیس پنچر شود و دیگر نتواند تعقیبمان کند.
ماشین سرقتی را چند می خریدی؟
بستگی به نوع ماشین داشت. از ۵۰ میلیون تا ۱۵۰ میلیون تومان.
معمولا از چه ماشین هایی استفاده می کردی؟
از پژو پرشیا و ۴۰۵ گرفته تا ماشینهای دیگر. ماشین هایی که بتوانیممحموله بیشتری داخل آن جاسازی کنیم.
چند وقت است این کار را انجام می دهی؟
حدود ۶ سال. اینقدر حرفهای بودم که دیگر فکر میکردم دست پلیس هرگز به من نخواهد رسید. این اواخر دیگر خودم پشت فرمان می نشستم و در نهایت چند روز پیش دستگیر شدم.
مگر راننده نداشتی؟
راننده ام مدتی قبل استعفا داد. دیگر کار نمی کرد. میگفت کاسه طمعاش پر شده و بساش است. اما کاسه طمع من هنوز پر نشده بود و دلم می خواست ادامه بدهم.
با پول هایی که از راه خلاف به دست آوردی چه کردی؟
خانه، ویلا و ماشین خریدم البته به نام خودم نه، به نام اطرافیانم. راستش را بخواهید من یک زمانی خیلی فقیر و بی پول بودم. در آن دوره از زندگیم با بدبختی سپری کردم و شاید حسرت خیلی چیزها در دلم مانده بود. به همیندلیل تصمیم گرفتم جا پای خلافکاران بگذارم تا ثروتمند و سرمایه دار شوم. فکر می کنم هر کس پولدار است احترامش هم بیشتر است.
قبلا کارت چه بود؟
من کولبر بودم. با بدبختی زندگی می کردم. می رفتم سلیمانیه عراق جنس میآوردم و با بدبختی از راه های صعب العبور می گذاشتم تا محموله را به دست خریداران برسانم و دستمزد ناچیزم را بگیرم. درواقع جانم را می گذاشتم کف دستم و کولبری می کردم. بعد با خودم گفتم دیگر بس است. باید شاهانه زندگیکنم. این شد که خودم به کولبران سفارش کار می دادم. آنها هم مشروبات الکلیرا قاچاقی از سلیمانیه به کردستان می آوردند و تحویل من می دادند تا پروسه کاری من انجام شود.
با ماشین های سرقتی چه می کرد؟
بعد از دو ماه در جاده های خلوت رهایشان می کردم.
ماشین ها را با سند نمره نمی فروختی؟
نه نه. سرقت کار من نبود. من فقط در زمینه قاچاق مشروبات الکلی کار می کردم. اما حالا که دستگیر شده ام خیلی پشیمانم. چون تحمل زندگی در زندان ندارم. امیدوارم مجازات سنگینی برایم در نظر نگیرند