در کتاب «استاد» که پیرامون زندگی شهید شهریاری نوشته شده یکی از دانشجویان تعریف می کند: «گفتیم حاضریم تحصن کنیم ... از او خواستیم ریاست دانشکده را بپذیرند. اما ایشان گفت دنبال ریاست دانشکده نیست و این موضوع آن‌قدر برایش بی‌ارزش است که مثل این می‌ماند،یک چوب کبریت از اینجا بردارند بگذارند آن طرف‌تر.»

همشهری آنلاین- گروه فرهنگی: کتاب «استاد»؛ خرده‌روایت‌هایی از زندگی استاد شهید دکتر مجید شهریاری به قلم فاطمه شایان‌پویا در قطع رقعی و ۲۳۲ صفحه است که توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شده است. در این کتاب حدود ۲۰۰ خاطره از دوستان، دانشجویان، همکاران، همسر و فرزند شهید مجید شهریاری که همگی از آن استاد شهید درس گرفته‌اند، ذکر شده است. در ۱۶ آذر روز دانشجو و سالروز تولد این دانشمند هسته ای مروری بر خاطرات دانشجویان این استاد داریم.

این اثر ابتدا خاطرات همسر شهید از مدت زندگی و آشنایی و ماه‌عسل و دوران خوابگاه دانشجویی و زندگی سراسر ساده و بی‌ریای آن شهید عزیز را به‌صورت روان و جذاب نقل می‌کند. در ادامه نویسنده از زبان دانشجویان و دوران دانشجویی و استادی آن شهید، مطالبی دل‌نشین و تأثیرگذار را از اخلاق و رفتار خوب آن بزرگمرد روایت می‌کند. در خاتمه نکاتی را از لسان همکارانش و شاگردانش در مورد سنن و سیره عملی و گفتاری آن استاد شهید به رشته تحریر درمی‌آورد.

تصاویر به‌جامانده از آن شهید بزرگوار از قسمت‌های مهم و به‌یادماندنی به‌حساب می‌آید. چه بسیارند کسانی که آموخته‌اند از تعهدش، نکته‌سنجی‌اش، سخاوت علمی‌اش، پدرانه‌هایش، رفاقتش، اخلاصش، عاشقانه‌هایش، لطافتش، جدیتش، صبر و ایستادگی‌اش و... که تمام اینها، تنها گوشه‌ای از وجود شهید است.

بخش‌هایی از کتاب استاد را از زبان یکی از دانشجویان می‌خوانیم:

«فکر کنم ترم‌دو بودیم که یکی از استادان، مدتی سرپرست دانشکده شد. ما ترم قبل با ایشان درس داشتیم. نظراتی شنیده بودیم که انتقاد زیادی به ایشان وارد بود. این تصمیم برایمان خیلی گران تمام‌شده بود. با بچه‌ها قرار بود اعتراض کنیم. با خیلی از استادان هم صحبت کردیم. یادم هست وقتی با یکی دو نفر دیگر رفتیم اتاق دکتر شهریاری و از دغدغه‌هایمان گفتیم، ایشان ما را به صبر و آرامش دعوت کردند که در عکس‌العمل نشان‌دادن عجله نکنیم. یادم هست به ایشان گفتیم حاضریم تحصن کنیم و... و از او خواستیم ریاست دانشکده را بپذیرند و ما هم هر کاری لازم باشد و در توانمان باشد، انجام می‌دهیم. اما ایشان حرف‌هایی زدند که هیچ‌وقت فراموش نمی‌کنم. گفت که خودش هم نقدهایی به این انتصاب دارد، ولی دنبال ریاست دانشکده نیست و این موضوع آن‌قدر برایش بی‌ارزش است که مثل این می‌ماند، یک چوب کبریت از اینجا بردارند بگذارند آن طرف‌تر. گفت ترجیح می‌دهد به‌کار علمی خودش ادامه بدهد و زمان، همه‌چیز را مشخص می‌کند. ما را هم آرام کردند. و چقدر راحت نفهمیدیم که تو تنها استاد درس و مشق دانشگاهمان نبودی! تو استاد راهمان بودی از میان تمام علم و دانش و سختگیری و دقت‌ات، از میان تمام تواضع اختیاری‌ات، تمام مجاهده و مراقبه‌ات و تمام عشقت به ائمه اطهار که بارها و بارها در کلاس درس و در مناسبات ابرازش می‌کردی و ما کیف می‌کردیم که می‌شود عاشق بود و عالم بود... چه ساده نشناختیمت استاد.»

خاطره ای شنیدنی از تواضع شهید شهریاری به روایت یک دانشجو

تصور می کردم یکی از خادمین محترم دانشگاه است

در سایت خطره نگاری هم به خاطره از حمیدرضا حباب دانشجوی این استاد فقید اشاره شده که خوانش آن در روز دانشجو و سالروز تولد او خالی از لطف نیست.

«دکتر شهریاری که ترور شد، در و دیوار دانشگاه شهید بهشتی پر شد از عکسهای ایشان. چهره شهید شهریاری خیلی برایم آشنا بود ولی نمی دانستم ایشان را کجا دیده ام. دائم ذهنم را مشغول کرده بود، تا اینکه به یادم آمد شهید شهریاری را همیشه وقت نمازهای ظهر و عصر در مسجد دانشگاه می دیدم. آن زمان اصلا فکر نمی کردم ایشان از اساتید دانشگاه باشد. تصور می کردم یکی از خادمین محترم دانشگاه است که اینگونه برخلاف عرف اساتید همیشه در نمازها حاضر می شود. رفتار دکتر این تصور را در ما تقویت می کرد. آنقدر متواضع و خاکی بود که همیشه بعد از نماز می ایستاد و ما هم که سرووضع ساده و بی شباهتش به یک استاد تمام دانشگاه را می دیدیم به سمت ایشان می رفتیم و دستی می دادیم و سلام‌علیک و خوش و بشی می کردیم و می رفتیم. بعد از شهادت دکتر شهریاری که تازه فهمیدم ایشان استاده دانشگاه بوده اند و چنین جایگاه علمی‌ای داشتند، حقیقتا دلم شکست و به اخلاق و بزرگ منشی این مرد خیلی غبطه خوردم.»