به گزارش همشهری آنلاین، مرد ۲۹ ساله که با تصمیمی عاقلانه وارد مرکز انتظامی شده بود، به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: اهل یکی از شهرهای شمالی خراسان رضوی هستم، اما در مشهد بزرگ شدم و به شغل آرماتوربندی روی آوردم چراکه علاقهای به درس و مدرسه نداشتم و در همان مقطع راهنمایی ترک تحصیل کردم.
از سوی دیگر فردی آرام و مودب بودم و به همین دلیل بزرگترهای فامیل مرا خیلی دوست داشتند. زندگیم به همین ترتیب میگذشت تا اینکه چند سال قبل با دختری آشنا شدم که با داییش در دوره خدمت سربازی دوست بودم.
زینت و خواهرش در منزل ناپدری زندگی میکردند چراکه مادر او بعد از مرگ شوهرش با مرد دیگری ازدواج کرده بود ولی اوضاع مالی مناسبی نداشتند و ناپدری آنها به دلیل بیکاری نمیتوانست مخارج فرزندان و ۲ همسرش را تامین کند به همین دلیل به سختی روزگار میگذراندند.
- ازدواج عجیب دختر جوان با خواستگار خواهرش | میترسم به خانه آن مرد برگردم ؛ ۴ ماه است کتک میخورم!
- خیانت ؛ سرانجام عشق خیابانی در نوجوانی ؛ شوهرم هرزه است | زنی را با آرایش غلیظ و پوشش زننده دیدم که...
ولی من از نظر مالی مشکلی نداشتم و مدتی بعد به خواستگاری زینت رفتم و ۶ سال قبل پای سفره عقد نشستیم. با آنکه تاکنون همسرم باردار نشده است، اما من او را عاشقانه دوست دارم و زندگی آرامی را پشت سر میگذاشتیم تا اینکه یک سال قبل ناپدری زینت از دنیا رفت و اختلافی بین فرزندان دو همسرش بر سر ارث و میراث به وجود آمد و زندگی خانوادگی آنها به هم ریخت. در این میان ربابه خواهر زینت برای تامین هزینههای زندگی در یک شرکت تولید مرباهای خانگی مشغول کار شد و همسر من نیز برای آنکه خواهرش تنها نباشد مرا راضی کرد او نیز در همان شرکت کار کند ولی مادر زینت در خانه تنها بود و با پولی که به دست میآوردند چند قطعه طلا و لوازم خانه خریدند.
در این شرایط برادر ناتنی زینت که فکر میکرد طلاها ارث پدرشان است یک روز به خانه آنها میرود و مادر زینت را با روسری به قتل میرساند به همین خاطر از یک سال گذشته تاکنون مدام در مسیر دادگاه و پاسگاه هستیم. ولی بعد از این ماجرا همسرم و خواهرش از نظر روحی و روانی وضعیت مناسبی نداشتند و من برای کمک به همسرم، خواهر او را نیز به خانه خودمان آوردم تا از تنهایی نجات یابد. از سوی دیگر، به پیشنهاد یکی از آشنایان، اجازه دادم آنها دوباره به شرکت تولید مربا بازگردند تا مرگ مادرشان را فراموش کنند.
اما حدود یک ماه قبل وقتی از سر کار به خانه بازگشتم نامهای عاشقانه را در حیاط منزل دیدم و زمین دور سرم چرخید. باورم نمیشد همسرم با مردی غریبه در ارتباط باشد. وقتی با عصبانیت و حیرتزده نامه را به زینت نشان دادم او اشکریزان سوگند خورد که با کسی ارتباط ندارد. ولی وقتی گوشی تلفنش را بررسی کردم سوءظنم بیشتر شد چراکه پیامکهای عاشقانهای نیز برایش ارسال شده بود.
همسرم ادعا کرد آن مرد غریبه از همکارانش است که به درخواستهای ارتباط نامتعارف او پاسخ منفی داده و حالا با این پیامکها و نامهها قصد دارد زندگی شیرین ما را نابود کند. من هم وقتی درست اندیشیدم بهترین راه را پیگیری از طریق قانون دیدم و به کلانتری آمدم.
تحقیقات و بررسیهای قانونی این ماجرا با صدور دستوری از سوی سرهنگ قاسم همتآبادی در دایره مشاوره و مددکاری اجتماعی کلانتری آغاز شد تا راز نامههای مرموز افشا شود.