به هرحال این نوع سینما تقریبا از همان آغاز چرخش ریلهای فیلم، در داخل آپارات سالنهای سینما، به دنیای هنر هفتم راه یافت . شاید بتوان "ژرژ ملی یس" بنیادگذار فیلم "سفر به ماه" را سرآغاز این دسته از فیلمها به حساب آورد.
فیلمهایی که از یک طرف متکی بر جلوههای ویژه بودند و از همین رو جذبه تصویری پرکششی را ایجاد نموده و باعث جذب تماشاگران بسیاری به سالنهای سینما گشتند (هنوز فیلمهای علمی – افسانهای در زمره پرفروشترین آثار تاریخ سینما هستند، همچون "جنگهای ستارهای"، "برخورد نزدیک از نوع سوم"، " یی تی، موجود فرازمینی" و ...) و از طرف دیگر این فیلمها مرزهای دانش روز را در مینوردیدند تا از ورای ناشناختهها به معرفت تازهای از هستی دست یابند. از همین رو گروهی از متفکرانهترین و فلسفیترین آثار تاریخ سینما در همین ژانر قرار گرفتند.
اما تاریخ سینمای ایران در این زمینه هم نشان از فقر مزمن چه به لحاظ کمی و چه از جهت کیفی دارد ولی چنانچه در معدود زمانهایی به سراغ ساخت فیلمهایی مشابه با کمترین عناصر سینمای علمی- افسانهای رفته، مورد استقبال وسیع مخاطبان واقع شده است.
اگرچه شاید به دلیل عدم سابقه مکاشفههای فضایی و نجومی در این سرزمین (مانند آنچه در آمریکا و یا روسیه به وقوع پیوسته) سینمای ایران در میدان ژانر علمی – افسانهای کمتر به سوژههایی از این دست نزدیک شده یا در واقع اصلا سراغشان نرفته است و در واقع فیلمهای تخیلی آن اغلب بر اساس قصههای پریانی و داستانهای کهن این سرزمین شکل گرفته است. (از این رو بایستی با مسامحه به سابقه ژانر فوق در تاریخ این سینما نگریست)
اما در همین زمینه و با همین حد و حدود هم موفق به نظر آمده است. مطرحترین نمونه تاریخی این نوع سینما، فیلم "امیرارسلان نامدار" (1334) است که البته قرابتی با آن سینمای علمی – افسانهای رایج ندارد ولی همانطور که ذکر شد، به هرحال در وادی فیلمهای تخیلی البته با مایههای فانتزی (از نمونههای خارجی این نوع فیلمها میتوان به امثال "آلیس در سرزمین عجایب"، "دزد بغداد"، "جیسن و آرگوناتها" و "جادوگر آز" اشاره کرد.) قرار میگیرد که در سینمای ایران بیشتر رواج داشته است.
فیلمهای دیگری مانند "قزل ارسلان"، "گوهر شب چراغ" و "ماه پیشونی" هم در همین سری به حساب میآیند. به هرحال همان فیلم "امیرارسلان نامدار"(که با اقتباس از یک افسانه کهن ایرانی و آشنا برای اغلب خانوادهها ساخته شده بود) در زمان خود از پرفروشترین فیلمها شد و هنوز هم در لیست پر بینندهترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران از رتبه بالایی برخوردار است.
گفته میشود که فیلم مزبور به مدت یک سال در سینما میهن واقع در میدان حسن آباد تهران روی پرده بود و معروفیت و محبوبیت آن در میان مردم به حدی رسید که ایستگاه اتوبوس میدان حسن آباد را به نام ایستگاه امیر ارسلان نامیدند.
آماری غیررسمی حاکی از آن است که طی زمان اکران، فیلم "امیر ارسلان نامدار" حدود یک میلیون و چهارصد هزار تومان فروخت که با احتساب میانگین رقم 15 ریال بهای بلیط سینما در آن سال، بیش از 900هزار نفر از این فیلم در تهران دیدن کردهاند و با در نظر گرفتن جمعیت 5/1 میلیون نفری تهران در سال 1334، به این نتیجه میرسیم که حدود 60 درصد جمعیت پایتخت برای تماشای فیلم مذکور به سالنهای سینما رفتهاند. (در نظر بگیرید که فیلم "آتش بس" با احتساب رقم یک میلیارد تومان فروش در تهران، تنها توانست یک میلیون نفر از اهالی تهران یعنی حدود 6 درصد جمعیت این شهر را جلب سالنهای سینما نماید ! )
آمار فوق نشانگر اشتیاق مردم برای دیدن فیلمهای افسانهای و تخیلی است. اگرچه آمار فوق را بایستی با در نظر گرفتن تاریخ و زمان نمایش فیلم یاد شده مورد تحلیل قرار داد که مردم حتی از وجود تلویزیون محروم بودند! (چه برسد به ویدئو و اینترنت و ماهواره !!!).
اما در سینمای پس از انقلاب هم فیلمهای تخیلی و فانتزی مانند "پاتال و آرزوهای کوچک"، "سفر جادویی"، "سایه خیال" و "دره شاپرکها" از فروش بالایی برخوردار شدند و همچنین 3 فیلمی را که(البته باز هم با مایههای فانتزی) با مسامحه میتوان در دسته آثار علمی – افسانهای قرار داد (شاید فقط به دلیل اینکه سوژههایش از فضا آمده بودند؟!) به نامهای "کاکادو"، "من زمین را دوست دارم " و "سیزده گربه روی شیروانی" (که این آخری تا حدودی در زمینههای تصویری و چهرهپردازی از جلوههای ویژه بهره گرفته بود) جزو پرتماشاگرترین فیلمهای سال قرار گرفتند.
در این زمینه میتوان به سریالهای تلویزیونی هم که با مایههای فانتزی و یا تخیلی ساخته میشوند، اشاره نمود که همواره از پربینندهها هستند.
اما علیرغم همه این واقعیات و آمارها، سینمای ایران (حتی علیرغم پیشرفتهای تکنولوژیکی اش) نه تنها هنوز به وادی آن سینمای علمی – افسانهای استاندارد وارد نشده، بلکه از حیطه همان سینمای فانتزی – افسانهای یاد شده نیز فاصله گرفته، به طوری که در طول یک دهه اخیر کمتر فیلمی به آن فضای فانتزی مذکور نظر داشته است.
علیرغم اینکه گفته میشود ساخت فیلمی همچون"سیزده گربه روی شیروانی" از تشویقها و حمایتهای معاونت سینمایی وقت برخوردار گشت و قول مساعدت برای ادامه چنین پروژههایی داده شد، اما پس از آن هم اتفاقی نیفتاد! چرا؟
البته در مقابل این سوالات، تهیه کننده خصوصی پاسخ میدهد که تولید این گونه فیلمها به دلیل بهرهگیری از فنآوریهای پیشرفته کامپیوتری و غیره، پرخرج و هزینهبر است و از عهده ظرفیت لاغر موسسات خصوصی فیلمسازی خارج است!
این درحالی است که امروزه با فراگیر شدن تکنولوژیهای مختلف کامپیوتری که به ارزان قیمت شدن آنها انجامیده تقریبا دستیابی به جلوههای ویژه تصویری با سرمایههای نه چندان عظیم هم قابل حصول به نظر میرسد .(نمونههای دم دستیاش را به وفور در برنامهها و سریالهای اخیر تلویزیون شاهدیم که با کمی دقت و وسواس و هوشمندی و البته هزینه بیشتر میتوانند کارهای درخوری از آب درآیند.)
مضاف بر اینکه هر فیلم علمی– افسانهای لزوما نمیبایست از الگوهایی مانند "جنگ ستارگان " نمونهبرداری کند که نیاز به افکتهای پرخرج و هزینههای نجومی داشته باشد که قطعا چنان صورتی اساسا از عهده کلیت سینمای ایران خارج است.
اما الگوهایی هم در تاریخ سینما و حتی سینمای امروز به چشم میخورد که اثبات میکنند با کمترین هزینه میتوان به فیلم علمی– افسانهای استاندارد دست یافت؛ از نمونههای آن میتوان به فیلمهای "استاکر" (که هیچ گونه جلوه ویژه خاصی ندارد) و "سولاریس" (چه نسخه روسی و چه نسخه استیون سودربرگ که کل فیلم از دو سه اتاق و یا دکور سفینه فضایی خارج نشده و تماشاگر شاهد هیچگونه تصویر فضایی که نیاز به جلوههای ویژه تصویری داشته باشد، نیست.)
از طرف دیگر هم، تهیهکننده دولتی که توان سرمایهگذاری بیشتر دارد، میگوید که فیلم علمی– افسانهای، فقط سرگرمی صرف است و با پیام و اندیشه و حرفهای اساسی میانهای ندارد.
این درحالی است که سینمای امروز غرب، بخشی از مهمترین حرفها و اندیشههایش را از طریق همین گونه فیلمها ارائه مینماید. کافی است نگاهی به تحلیلهای مختلف از آثاری همچون "ماتریکس" (برادران واچفسکی) یا "جنگ ستارگان" (جرج لوکاس) و یا امثال "عنصر پنجم" (لوک بسون)و" بلید رانر"(ریدلی اسکات) و "هوش مصنوعی" (استیون اسپیلبرگ) بیندازیم و یا لااقل خودمان برای یکبار هم که شده این آثار را با دقت بیشتر نگاه کنیم تا دریابیم که چه ایدهها و اندیشهها و تفکراتی در جهت منافع تاریخی و تئوریهای سازندگان آنها از ورای سرگرمیهای ظاهریشان به مخاطب منتقل میشود و اساسا سرمایهگذاریهای کلان برای تهیه چنین فیلمهایی، اغلب با همین هدف و مقصد صورت میگیرد.
چون دیری است که روانشناسان غربی دریافتهاند که از طریق تصویر و عناصر جذاب بصری بیشتر از موعظه و سخنرانی و مقاله میتوان بر اذهان عمومی جهانیان تاثیر گذارد. ولی متاسفانه مدیریت سینمای ما در طول این سالها علیرغم درک و دریافت این مهم، کمتر قدمی در راه تولید اینگونه آثار برای ارائه آنچه فرهنگ و اعتقادات و باورهای مردم این سرزمین قلمداد میشود، برداشته است.
به هرحال هیچگاه برای جبران دیر نیست و به قول معروف ضرر را از هر کجا که بگیری، منفعت به حساب میآید. به جاست که معاونت سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی (به عنوان متولی مدیریت سینمای ایران) و یا موسسه بزرگی به نام بنیاد سینمایی فارابی (که برای حمایت و الگوسازی جهت رشد و تکامل این سینما بوجود آمد ولی در طول سالهای اخیر چندان فعالیت چشمگیری از خود نشان نداده است) همچنان که برای بحث و بررسی سینمای به اصطلاح هنری و جشنوارهای وقت میگذارند و قولهای متعددی برای حمایت از فیلمهای یکی دو نوع سینمای خاص میدهند، توجه اندکی هم به سینمای علمی – افسانهای بنمایند که هم میتواند اقتصاد این سینما را رونق ببخشد و هم زمینه مناسبی برای ارائه تفکرات، فرهنگ و اندیشه خودی باشد.