همشهری آنلاین؛ الهه فراهانی: سارق مسلح در گفتوگو با همشهری از جزئیات سرقتهایش میگوید و اینکه چطور تبدیل به یک دزد سریالی شد.
خودت را معرفی کن؟
من بهنام هستم و به تازگی وارد ۳۸ سالگی شدهام.
پرونده ات نشان می دهد، این نخستین بار است که دستگیر میشوی و سابقه ای نداری؟
درست است. من تا به حال در زندگیم مرتکب کوچکترین خلافی نشدهام. یعنی حالا که فکر میکنم حتی در رانندگی هم خلاف نکردم.
پس چه شد که پایت در دنیای تبهکاران باز شد؟
حماقت کردم. اول به خاطر بیپولی. دوم به خاطر هیجان و سوم به خاطر فیلمهایی که در اینستاگرام و یوتیوب می دیدم. اعتیادم به شبکه های اجتماعی و دیدن شبانه روزی این فیلم ها موجب شد که پایم به این ماجرا باز شود.
یعنی با دیدن فیلمها تصمیم گرفتی تبدیل به سارق مسلح شوی؟
شاید برایتان خنده دار باشد اما دقیقا دیدن این فیلم ها مرا وسوسه کرد. صبح تا شب گوشی به دست مینشستم پای کلیپهای دزدی و سرقت مسلحانه. وقتی میدیدم مردم با دیدن اسلحه یا چاقوی دزدان وحشت می کنند و از ترس جانشان تسلیم می شوند، وسوسه افتاد به جانم که با این شیوه و شگرد سرقت کنم.
یعنی میخواهی بگویی هیجان سرقت را دوست داشتی؟
همهاش این نبود. دلیل اولم مشکلات مالی بود. من حتی نمیتوانستم خرج مدرسه فرزندم را بدهم. تنها فرزندم در مدرسه غیرانتفاعی درس می خواند و باید هزینه آن را می دادم. علاوه بر این زندگی خیلی خرج داشت که از پس آن برنمی آمدم. تجربه هیجان در رتبه بعدی بود.
مگر کار نمی کردی؟
کار که قبلا یک جورهایی دلال بودم. خرید و فروش کالا می کردم. یعنی از این دست می گرفتم و از دست دیگر می فروختم. در این بین سود می کردم اما خب باز دخل و خرجم جور نبود. البته این اواخر با موتور هم کار می کردم و پیک موتوری بودم. اما با این گرانیها که مشکلات مالی حل نمی شود.
سرقتهایت را از چه زمانی شروع کردی؟
از یک ماه پیش. صبح زود از خانه می زدم بیرون. من خیلی سحرخیزم و صبح زود بیدار میشوم. بعد میرفتم خیابانهای مرکز پایتخت. صورتم را میپوشاندم و در خیابان یا کوچههای خلوت به دنبال طعمه می گشتم. به محض شناسایی طعمه به سمتش می رفتم و اسلحه را می گذاشتم روی شقیقه اش. طرف که اسلحه را می دید وحشت می کرد و گوشی موبایلش را دودستی تقدیم من می کرد. بعد از سرقت هم سوار موتور می شدم و فرار می کردم.
چرا این همه خشونت به خرج میدادی؟ زورگیری آن هم با اسلحه به نظرت عجیب نیست؟
چون وحشت طعمهها از اسلحه بیشتر است. کسی نمیتواند در برابرش مقاومت کند. به راحتی می توانی طرف را بترسانی و هرچه می خواهی به دست آوری.
اسلحه را چطور تهیه کردی؟
خودم رفتم شهرستان و از فردی خریدم. راستش را بخواهید من عاشق اسلحه هستم. در دوران کودکی، با کاغذ و روزنامه برای خودم اسلحه درست می کردم. به نظرم اسلحه به آدم قدرت می دهد و همه از تو حساب می بردند.
از اسلحه فقط در سرقتهایت استفاده می کردی؟
نه. وقتی به شهرستان می رفتم با خودم می بردم. گاهی با بچه های روستا می رفتیم بیابان آهو شکار کنیم. البته هیچ وقت هم به دردم نخورد چون نتوانستم با آن آهویی شکار کنم.
شده بود که هنگام سرقت مجبور شوی تیراندازی کنی؟
گاهی اگر مالباخته مقاومت میکرد یا مثلا شاهدان تصمیم می گرفتند تعقیبم کنند برای ترساندنشان تیرهوایی شلیک می کردم.
میدانی یکی از طعمههایت دوبلوری معروف بوده؟
من که نمیدانستم دوبلور است. اتفاقی شناساییاش کردم. هنگام سرقت خیلی التماسم کرد که گوشی اش را نبرم. ظاهرا دوبلور کارتن و فیلم های تلویزیونی بود. می گفت تمام اطلاعات کاری اش در گوشی است اما من در آن لحظه فقط فکر سرقت بودم و دیگر به این چیزها توجهی نمیکردم. برایم مهم نبود که محتویات گوشی طرف چه چیزی است.
در صحبت هایت گفتی سحرخیزی و صبح ها میرفتی سرقت. چرا صبح؟
چون خیلیها در آن ساعت از صبح هنوز منگ خواب هستند. هنوز هوشیاری کامل ندارند و چون سرحال نیستند به راحتی آب خوردن و ظرف چند ثانیه میتوانی خفت گیری را انجام بدهی و فرار کنی. البته من یک روز در میان سرقت میکردم.
چرا یک روز درمیان؟
دلیل خاصی ندارد. می خواستم شگرد خاص داشته باشم!
از زنان هم سرقت می کردی؟
نه فقط مردان.
چرا از زنان سرقت نمی کردی؟
دو دلیل داشت؛ نخست اینکه من خودم زن و بچه، مادر و خواهر دارم. نمی توانم تصور کنم که کسی بخواهد از آنها سرقت کند. حس بدی بهم دست می دهد. دلیل بعدی ام این بود که فکر میکردم اگر زنی باردار باشد و وحشت موجب سقط جنینش شود من تا آخر عمرم خودم را نمیبخشم. چطور جوابگوی وجدانم باشد. به همین دو دلیل بود که فقط از مردان سرقت می کردم.
چند مورد سرقت انجام دادی؟
در کمتر از یک ماه از حداقل ۱۲نفر سرقت کردم. بر خلاف بقیه زورگیرها، من در روز فقط یک سرقت انجام میدادم.
اگر دستگیر نمی شدی بازهم به سرقت هایت ادامه می دادی؟
این سرقت ها را فقط تا زمانی ادامه می دادم که کمی پولدار شوم و بتوانم مشکلات زندگی ام را حل کنم.
اصلا چه شد که وضع مالی ات بد شد؟
با همسرم دچار مشکل شدم و او بیشتر پول هایم را از من گرفت. البته من آدم زیاده خواهی هستم و دلم می خواهد همیشه بهترین ها را داشته باشم.
این آقایی که کنارت ایستاده همدستت است؟
مالخر است.
سرقت ها را به تنهایی انجام میدادی؟
بله همه سرقت ها را تنهایی انجام دادم و همدستی نداشتم. این آقایی که کنارم ایستاده مالخر است و گوشی های سرقتی را از من می خرید.
چرا سرقت گوشی را انتخاب کردی و سراغ سرقت دیگری نرفتی؟
یک روز که در خیابان بودم و فکر می کردم که چطور ایده خفت گیری مسلحانه را پیاده کنم، چشمم افتاد به یک گوشی موبایل. درست کنار خیابان افتاده بود. انگار صاحبش از ماشین پیاده شده و متوجه نشده بود گوشی اش افتاده است. آن را برداشتم و رفتم یکی از خیابان های جنوب تهران. در آنجا با همین مالخر(اشاره به متهمی که کنارش ایستاده می کند) آشنا شدم و گوشی را به او فروختم. با هم رفیق شدیم و گفت اگر باز هم گوشی داشتم از من میخرد. پولش زیر زبانم مزه کرد و همین شد که تصمیم به سرقت گوشی گرفتم.
گوشی ها را به چه قیمتی میفروختی؟
بستگی به مدلش داشت. اما هیچ گوشیای را کمتر از ۲میلیون تومان! نفروختم. البته من گوشی مدل بالا سرقت نمی کنم. مثلا اصلا سمت آیفون نمی روم.
چرا؟
خب صاحبش گناه دارد. با هزار بدبختی گوشی مدل بالا خریده بعد من آن را بدزدم؟ طرف سکته می کند و خونش می افتد گردن من. تو که دم از وجدان می زنی، چطور حاضر میشدی اسلحه را روی شقیقه طعمههایت بگذاری و آنها را تا مرز سکته ببری؟ فکر نمیکردی اگر گلولهای شلیک میکردی، جان فردی بیگناه را میگیری؟
متهم بغض میکند و پاسخ میدهد: بنویسید اشتباه کردم و خیلی پشیمانم. خیلی...