به گزارش همشهری آنلاین، روز گذشته در تازهترین اجرای طرح رعد، پلیس پایتخت موفق به دستگیری ۲۴۰ سارق حرفهای شد که گفتگو با ۳ نفر از آنها را در ادامه میخوانید.
بیشتر بخوانید:
گروگانگیری مسلحانه برای سرقت پرادو
سعید، یکی از مجرمان دستگیر شده در طرح پلیس است. او کارگر یک کارخانه بود، اما چندماه قبل از سوی کارفرمای خود اخراج شد و پس از آن بهدنبال راهی برای انتقام بود تا اینکه نقشه سرقت مسلحانه کشید. گفتوگو با او را بخوانید:
چطور از کارفرمایت سرقت کردی؟
از یکماه قبل نقشه سرقت از او را کشیدم و برای اجرای آن به شهرهای غربی کشور سفر کردم و یک اسلحه خریدم. سپس به تهران برگشتم و ۲۱بهمنماه به خانه کارفرمایم حمله کردم و ماشین پرادوی او را به سرقت بردم.
چطور وارد خانه شدی؟
کارفرمایم ساکن برجی در سعادتآباد است. او وضع مالی خیلی خوبی دارد و شب حادثه متوجه شدم مهمان دارد. رفتم زنگ همسایه طبقه پایینی را زدم و گفتم مهمان طبقه بالایی هستم. به این ترتیب وارد ساختمان شدم و بعد زنگ واحد کارفرمایم را زدم. البته از قبل صورتم را با ماسک پوشانده بودم و کلاهی بر سر داشتم. به محض ورود، اسلحه را به سمت مهمانها گرفتم و تهدید کردم که اگر کسی حرفی بزند ماشه را میکشم. همه وحشت کرده بودند. آنها را در اتاقی زندانی کردم و بعد سراغ کارفرمایم رفتم و گفتم سوئیچ و مدارک ماشینت را بده. او هم از ترس تسلیم خواسته من شد و به این ترتیب بود که ماشین پرادوی او را دزدیدم.
چرا پرادو؟
میخواستم با یک تیر دو نشان بزنم؛ نخست انتقام از کارفرمایم که بیدلیل مرا اخراج کرد. او به من تهمت زد و بعد مرا از کارخانه بیرون انداخت. هدف بعدیام این بود که با ماشین او موادمخدر جابهجا کنم، اما خیلی زود گیر افتادم و دستگیر شدم. فکر میکنم کارفرمایم صدایم را شناخته و به همین دلیل لو رفتهام.
ماجرای گنج و تیشرت قرمز
حمید سارقی سریالی بود که به خودروها دستبرد میزد و لوازم داخل آنها را به سرقت میبرد. او در یکی از سرقتها در صندوق عقب خودرویی را باز کرد و با یک ساک لباس مواجه شد. با دیدن تیشرت قرمزرنگی که داخل ساک بود از آن خوشش آمد و ساک را با خودش به خانه برد و بهگفته خودش همین تیشرت قرمز او را به گنج رساند.
از سرقتی بگو که به قول خودت باعث شد به گنج برسی؟
من سارق لوازم داخل خودرو هستم. تخصصم در این زمینه است. معمولا در صندوق عقب ماشینها را باز میکنم و هرچه داخل آنها باشد، برمیدارم. ۲ماه قبل از زندان آزاد شدم و سرقتهایم را آغاز کردم. وقتی آفتاب غروب میکرد، بین ساعت ۸تا ۱۲شب راهی سرقت میشدم تا اینکه یک شب از یک خودروی النود سرقت کردم و ماجرای عجیبی رخ داد.
تنها بودی یا همدست هم داشتی؟
نه با دوستم میرفتیم سرقت. باندمان ۳عضو دارد؛ ۲نفرمان سارقیم و یک نفرمان مالخر. من و دوستم بعد از سرقت، اموال مسروقه را به مالخر میدادیم و او سهم ما را پرداخت میکرد.
آن ماجرای عجیبی که گفتی چه بود؟
آن شب به همراه دوستم در خیابان شریعتی بهدنبال یک ماشین میگشتیم تا از آن سرقت کنیم که چشممان به یک ال ۹۰افتاد. اتفاقی آن ماشین را انتخاب کردیم. پلاکش برای آمل بود و وقتی دستگیرشدم فهمیدم که صاحبش با خانوادهاش از آمل به تهران آمده بود که در مراسم عقدکنان و عروسی یکی از اقوامش شرکت کند. آن شب من در صندوق عقب را باز کردم تا وسایل داخلش را سرقت کنم، اما داخل ماشین فقط یک ساک بود. زیپ آن را باز کردم و دیدم داخلش لباس است.
میخواستم بیخیال شوم، اما یک دفعه یک تیشرت قرمزرنگ مردانه دیدم و چشمم را گرفت. وقتی دیدم مارکدار است، ساک لباس را برداشتم و با خودم به خانه بردم. آن شب ساک را که خالی کردم، یک دفعه از داخلش یک کیسه بیرون افتاد. در کیسه را باز کردم و با دیدن آن همه طلا شوکه شدم. تا چند دقیقه مبهوت مانده بودم و بعد بیاختیار شروع کردم به فریاد کشیدن. باورم نمیشد که در یک سرقت به گنج برسم. داخل کیسه به جز طلاها، چند کارت هدیه هم بود که از خوشحالی تصمیم گرفتم بزمی بر پا کنم.
چه بزمی؟
رفتم رستوران و یک پرس کباب برگ و چنجه خودم را مهمان کردم.
ارزش طلاهای سرقتی چقدر بود؟
آنطور که شاکی میگوید حدود یکمیلیارد و ۳۰۰میلیون تومان.
با کارت هدیهها چه کردی؟
برای خودم فندک گرانقیمت خریدم. من عاشق فندکم و همیشه دوست داشتم کلکسیونی از فندکهای شیک داشته باشم. ۲فندک مارک خریدم و غذای حسابی خوردم.
چند مورد سرقت در این ۲ماه انجام دادی؟
بالای ۱۳۰مورد، اما معمولا از سرقتها چیز ارزشمندی گیرمان نمیآمد؛ شاید مثلا ادکلن یا مقدار کمی پول. این نخستینباری بود که با یک گنج مواجه شدم.
با طلاها چه کردید؟
طلاها را به همدستم دادم تا آنها را کمکم بفروشد.
چه شد که گیر افتادی و دستگیر شدی؟
همین تیشرت قرمز شاکی که در تنم است باعث شد تا دستگیر شوم. آن شب من ساک لباس را صرفا بهخاطر همین تیشرت سرقت کردم. همان شب هم تیشرت را پوشیدم و حتی با آن به خرید و رستوران رفتم؛ چون تیشرت شاکی را پوشیده بودم، ظاهرا از طریق همین تیشرت و دوربینهای مداربسته لو رفتم.
انگیزهات از سرقتها چه بود؟
بیپولی و اعتیادم به گل. از وقتی معتاد شدم، زندگیام خراب شد. برای پول خرید گل بود که سرقت میکردم.
دستگیری مأمورنماها که از موادفروشها اخاذی میکردند
ماموران پلیس آگاهی تهران در این طرح اعضای یک باند سرقت مسلحانه را دستگیر کردند که به کارگاههای مختلف دستبرد میزدند. با دستگیری این باند، وقتی کارآگاهان وارد مخفیگاه متهمان شدند با تجهیزات پلیسی مانند تابلو ایست و چراغ گردان مواجه شدند که نشان میداد اعضای این باند جرائم دیگری هم مرتکب شدهاند. آنها در نقش مأمور دست به زورگیری میزدند، اما طعمههایشان افراد معمولی نبودند. گفتوگو با سرکرده باند را بخوانید:
از تجهیزات پلیسی برای چه کاری استفاده میکردید؟
اخاذی از قاچاقچیان موادمخدر. نقشه ما این بود که ابتدا خودروهای نیسان را سرقت میکردیم و با آن به کارگاههای مختلف دستبرد میزدیم. در مرحله بعد با ماشین سرقتی به شهرهای مرزی میرفتیم و موادمخدر داخل آن جاسازی میکردیم و به تهران میآوردیم. مرحله بعد اخاذی از موادفروشان بود. شگردمان این بود که به آنها مواد میفروختیم و برای معامله قرار ملاقات تعیین میکردیم.
بعد از فروش مواد و گرفتن پول، محل قرار را ترک میکردیم، اما همدستان دیگرمان که از قبل آن محل را زیرنظر داشتند به تعقیب خریداران مواد میپرداختند و در محلی خلوت سد راهشان میشدند و خودشان را مأمور جا میزدند و مواد را از آنها میگرفتند. بعد دوباره همین مواد را به موادفروشان دیگر میفروختیم و نقشه را ادامه میدادیم.
آنها متوجه نمیشدند که سرشان را کلاه گذاشتهاید و همهچیز زیر سر خودتان است؟
آنقدر حرفهای عمل میکردیم که متوجه نمیشدند.
اگر حرفهای بودید، چطور دستگیر شدید؟
هنوز خودم هم نمیدانم که پلیس چطور ما را گیر انداخت.
نظر شما