ترجمه خدیجه حیدری: انتخاب دوم جولای مکزیک، تنها مبارزه‌ای برای انتخاب رئیس جمهوری و کنگره جدید نبود. بلکه یک همه‌پرسی درباره آینده این کشور بود و رأی دهندگان نیز چنین دریافتی از آن داشتند.

اصولاً یک مسأله ملی که پیش می‌آید، این است که آیا مکزیکی‌ها خواهان ادامه اصلاحات سال‌های اخیر هستند یا خواهان بازگشت به گذشته‌اند؟ آیا این کشور باید همچنان به آزادسازی سیاسی و اقتصادی که در اواسط دهه 1980 آغاز شده، ادامه دهد یا به الگوی توسعة هدایت شدة دولتی دهه 1970 برگردد؟

گزینه اول توسط فیلیپ کالدرن از حزب محافظه‌کار اقدام ملی ارائه شد و گزینه دوم را آندرس مانوئل لوپز اوبرادور از حزب جناح چپ انقلاب دمکراتیک مطرح کرد.

اگرچه به نظر می‌رسد کالدرن برای پیروزی، لوپز اوبرادور را از میدان به در کرده است، اما هر دو حدود یک‌سوم رأی‌ها را از آن خود کردند. (لوپز اوبرادور نتیجه را رد کرد و اعتراض‌اش را به خیابان‌ها و دادگاه‌ها کشاند.)

اما نه وعدة ادامه اصلاحات کالدرن و نه پوپولیسم واپسگرایانه لوپر اوبرادور، راه حلی برای مشکلات ساختاری عمیق و پایدار مکزیک ارائه نمی‌دهند.

درخواست کالدرن، در بین تحصیل کردگان و آن‌هایی که وضع بهتری دارند و نیز در نیمه شمالی مکزیک که توافق تجارت آزاد آمریکای شمالی (نفتا) و اصلاح اقتصادی، تأثیرات سودمندی داشته است، بسیار مشهود است.

این درخواست، این است که ثبات مالی، صلح اجتماعی و متوسط رشد اقتصادی سال‌های اخیر، آن‌قدر مهم بوده است که ارزش پذیرفتن خطر بازگشت سیاست‌ها و روش‌های حکومتی را دارد، که در گذشته چندان کشور را اداره نکرده‌اند.

لوپز اوبرادور بیشتر برای افراد کمتر تحصیل کرده و آن‌هایی که وضع بهتری ندارند و در مرکز و جنوب این کشور زندگی می‌کنند صحبت کرد. اصولاً اصلاحات دو دهه گذشته تغییرات مثبت اندکی در آن مناطق به وجود آورده بود.

او دکترین حکومتی کنونی مکزیک را رد کرد که معتقد است کشور به وسیله جهانی‌سازی اقتصاد، کاهش کنترل‌های دولتی، ایجاد نهادهای مستقل و موازنه‌ای، نقش بزرگ قدرت‌های بازار و کم کردن نقش سیاست‌ها و احزاب در اداره زندگی روزمره، بهتر می‌تواند اداره شود.

لوپز اوبرادور استدلال کرد که کشور از زمانی که از عرف حکومت قوی و اقتصاد وابسته جدا شده، در مسیر اشتباهی حرکت می‌کند. در طول این مبارزه، کالدرن تلاش کرد از عضو تابع حزب اقدام ملی، رئیس جمهوری ویسنت فاکس، فاصله گیرد؛ کسی که او را از کابینه بیرون کرد.

او بیشتر در مورد برنامه‌های بسیار مؤثر و پرهزینة اجتماعی بحث و تبادل نظر کرد. اما در واقع، پیغام کالدرن بیشتر متوجه سیاست‌های فاکس و گرایش‌های اخیر در اقتصاد و توسعه سیاسی مکزیک بود. مبارزه او متمایل به آینده بود؛ حال آن که لوپز اوبرادور به گذشته می‌نگریست.

حسرت گذشته برای مدت کوتاهی، نقشی قوی در مبارزه لوپز اوبرادور بازی کرد. او مثل شهردار مکزیکوسیتی «کار را تمام کرد»؛ بزرگراه جدید و طرح‌های زیباسازی شهر و ... . این روش، او را شبیه دلالان قدرت حزب انقلابی نهادی می‌کرد.

قبل از آنکه در  بحران اقتصادی گرفتار شود (شورش‌هایی همچون ترک حزب انقلابی نهادی توسط لوپز اوبرادور برای تشکیل حزب دموکراتیک انقلابی).

او همچنین از ناتوانی فاکس در برآورده کردن انتظارات بیش از اندازه که خود به وجود آورده بود، به نفع خودش بهره‌برداری کرد. (شاید هیچ سیاست‌مداری نمی‌توانست آن انتظارات را برآورده سازد، حتی کسی که در کشمکش‌های سیاسی درون حزبی، بسیار ماهرتر از فاکس بود.)

بزرگ‌ترین توانایی لوپز اوبرادور، توانایی او در بهره‌برداری از حس سرخوردگی مکزیکی‌ها بود. او برای کسانی صحبت می‌کرد و کسانی را مخاطب قرار می‌داد که خود را در فرایند مدرنیزاسیون بازنده تلقی می‌کردند.

او با مبارزه‌ای که به‌طور فاحشی نسبت به رویکردهای اخیر در سیاستگذاری‌های مکزیک، طبقه محور بود، جمعیت منفعل فقیر و طبقه متوسط را که در حاشیه رشد اقتصادی باقی مانده بودند، به سمت جنبش اجتماعی که خواهان داشتن نقش در تحولات جامعه بود هدایت کرد.

فقر در مکزیک شایع است. رهیافت حزب انقلابی نهادی (PRI) در توسعه (که در این انتخابات توسط لوپز اوبرادور از آن حمایت شد) و نیز تلاش اخیر در زمینه مدرنیزه کردن اقتصاد از طریق سیاست‌های بازار محور در کاهش نابرابری، هیچ یک موفق نشده‌اند.

در واقع، مکزیک هرگز اقتصاد و سیاست‌هایش را به میزانی که برای یک جامعه مدرن ضروری است، واقعاً گسترش نداد. برخی از اصلاحات، جاه‌طلبانه بود، اما بسیار مورد پسند هواداران اوبرادور بود.

حکومت‌های حزب انقلابی نهادی که قبل از فاکس بودند، اصلاحات سیستم سیاسی قدیمی و صاحبان منافع را دست نخورده و محفوظ گذاشتند. در نتیجه، مزایای اصلاحات کمتر از آن شد که انتظار می‌رفت و بسیاری از مردم آسیب دیدند و در کمبود رها شدند: دهقانان، کارگران و حرفه‌های کوچک و صاحبان کارخانه‌ها، در رقابت بین‌المللی از پا درآمدند و نیروهای اقتصاد مدرن، آن‌ها را آواره کردند.

لوپز او ابرادور از میان این گروه‌ها و هواداران آن‌ها (روشنفکران و فعالان سیاسی چپ) حرکت خود را پایه‌ریزی کرد. او بر این اعتقاد آن‌ها تأکید کرد که اکنون موفقیت در مکزیک، بستگی به داشتن والدین درست و با اصل و نسب دارد تا این که منوط به تلاش و امتیاز باشد.

ضمناً این دیدگاهِ آن‌ها را تأیید کرد که نه‌تنها در جامعه عدم توازن ثروت وجود دارد، بلکه عدم توازن فرصت‌ها نیز همچنان باقی است.

حامیان لوپز اوبرادور به این امر بی‌اعتنا بودند که بیشتر چیزهایی که او از آن‌ها حمایت و تبلیغ می‌کند (کنترل شدید دولتی، یارانه‌های بیشتر، بودجه‌های دولتی بیشتر، ذخیره‌های بین‌المللی کمتر و ...) قبلاً امتحان شده‌اند و همه با شکست مواجه گردیده‌اند و اغلب نیز منجر به بحران‌های مالی بی‌سابقه‌ای در این کشور شده‌اند.

خصوصاً آن‌ها از این امر نگران و دلواپس بودند که رهیافت او ممکن است منتهی به ایجاد یک حکومت سرکوبگر و خودکامه شود. به نظر می‌رسید او بازگشت به حزب انقلابی نهادی تصفیه شده و قدرتمند، صادق و با کفایت را وعده داده است (گرچه هرگز دیدگاهش را به این شکل بیان نکرد).

هر چند تمایل شدید به عدالت اجتماعی، در میان بسیاری از هواداران و پیروان لوپز اوبرادور وجود دارد، اما این تمایلات با احساس ناامیدی، انزجار و ناخشنودی و حسادت ترکیب شد و در توده‌های مردمی که به خیابان‌ها آمدند تا اعتراض خود را از نتایج انتخابات اعلام کنند، بسیار مشهود بود.

تقسیم‌بندی‌های عمیقی که مبارزه و عکس‌العمل پس از دوم جولای را نشان می‌داد، چیز مثبتی برای مکزیک نبود. وقتی او در اول دسامبر رسماً معرفی شد، رئیس جمهوری جدید باید با چالشی مقابله می‌کرد که نه تداوم و نه بازگشت به گذشته هیچ کدام نمی‌توانست با موفقیت بر آن غلبه کند.

گذار ناقص

برای برخورد با افراد ناراضی و سلب مالکیت شده، اقتصاد مکزیک باید امتیازات زیادی را به اکثر شهروندانش بدهد و حکومت آن باید کارآمدتر، بازتر و صادق‌تر باشد. این امر، نیازمند اصلاح عمیق نهادهای دولتی، آیین نامه‌های اداری (دیوان‌سالاری)، نظام‌های مالیاتی و آموزشی، قوانین و حتی قانون اساسی است.

رهبری سیاسی و اقتصادی مکزیک، این چالش را جدی نگرفته است و وضعیت موجود را ترجیح می‌دهد. اگرچه لوپز اوبرادور و کالدرن هر دو در طول دوران مبارزه، پیوسته از تغییر سخن می‌گفتند. اما شواهد اندکی مبنی بر این که به روشنی، عمق مسأله را درک می‌کنند، فراهم کردند.

مسیری که مکزیک در آن از بیست سال گذشته به سراشیبی افتاده است، مسیر اشتباهی نیست؛ بلکه به اندازة کافی، مسیر را طی نکرده است. هدف عمدة این کشور باید قرار دادن اقتصاد در مداری با رشد خوب باشد و از اقتصاد بستة پرتلاش اما ناموفق طبقه دوم، به جهان توسعه یافته گام نهد.

اقتصاد مکزیک، ثبات سال‌های اخیر را نگه داشته است. البته منظور، شکست بعد از 25 سال تورم، بحران و کاهش نرخ برابری نیست. اما به قدر کافی سریع رشد نکرده تا عرضة کار را جذب کند یا به وظایف اجتماعی جدی‌ای بپردازد که دهه‌ها به تعویق افتاده است.

فاکس وعده داد که سالانه حدود 7 درصد رشد ناخالص داخلی داشته باشد و هر سال بیش از یک میلیون شغل جدید ایجاد کند. او موفق شد تنها 3 درصد رشد سالانه داشته باشد و هر سال به‌طور میانگین، صد هزار شغل جدید ایجاد کند.

درست است که او به خاطر تأثیرات اقتصاد آمریکا، در بیشتر دوره‌اش لنگ‌لنگان رفت، اما ناکامی این دولت در برآورده کردن اهدافش بیشتر به خاطر ناتوانی آن در ایجاد ساختاری بود که می‌توانست اقتصاد مکزیک را آزاد کند.

این ناکامی‌ها همه، علایم و نشانه‌های یک مشکل بسیار بنیادی بود؛ یعنی ناتوانی نهادهای مکزیک برای کار مؤثر. در طول هفت دهه حکومت حزب انقلابی نهادی (PRI)، نهادهای حکومت بازیگران ثانویه بودند.

حزب، توانایی فوق‌العاده‌ای را به رئیس جمهوری اعطا کرد تا همه رویدادها را از طریق شبکه گسترده کنترل فرادولتی، تحت تأثیر قرار دهد. با شکست حزب انقلابی نهادی در سال 2000، رئیس جمهوری جدید، بسیار ضعیف شد و فاکس تنها قدرت‌های قانونی‌اش را داشت که با آن‌ها می‌توانست همه را فریب دهد.

این تغییر، همراه با نگرش حزب انقلابی نهادی که شکست فاکس را به مثابه بلیت برگشت خود به قدرت و استفاده از تجارت سیاسی فاکس می‌دانست، منجر به فلج حکومتی شش ساله شد که به مبارزة لوپز اوبرادور قوت بخشید.

ناکارآمدی و دستکاری سیاسی نهادهای حکومت، منجر به بی‌اعتمادی گسترده‌ای در بخش اعظم مردم شده است. لوپز اوبرادور قادر بود حمایت عمومی را از رد نتایج انتخابات خود داشته باشد؛ زیرا بسیاری از هموطنان او به طرز غریبی تمایل داشتند درباره حکومتشان بدترین شرایط را باور کنند.

در این مورد می‌توان به کمیسیون انتخاباتی ملی اشاره کرد که کارآمد، لایق و صادق است.
برای مکزیک، شکستن چرخه پرخاش‌جویانة تنفر، انزجار مردم و توسعه ناکافی و ضعیف، نیازمند اصلاحی است که واقعیت جدید قدرت سیاسی را با نهادهایی که تصور می‌شوند برخوردار از آن هستند، با هم منطبق سازد.

بدین منظور، سازمان‌های مکزیک باید مجدداً بنیان نهاده شوند. اصلاح جاه‌طلبانه، رابطة بین مجلس و نظام اجرایی را و نیز ساختار خود مجلس و نظام حزب را تغییر خواهد داد. آن نهادهای سیاسی که شرایط دوران حزب انقلابی نهادی را خوب حفظ کرده‌اند، امروز دیگر منطقی و عاقلانه نیستند.

برای مثال، 200 عضو از 500 عضو مجلس عوام مکزیک، هیچ رأی دهنده‌ای ندارد، اما مأموران مخفی سیاسی هستند که از طریق سلسله مراتب حزب انتخاب شده‌اند. سنت پسندیدة مکزیکی‌ها در انتخاب نکردن مجدد مقامات دولتی (حداقل نه برای همان اداره) به این معنی است که اکثر مقامات، توجه کمتری به رأی‌دهندگان خود می‌کنند و باعث نارضایتی‌های بیشتری می‌شوند.

تجدیدنظر در رابطة بین کشورها و حکومت ملی و عملکرد انحصارگرانة این کشور غول‌پیکر و دارای نفت و برق نیز منطقی است.

برخی از عملکردهای غلط و فاحش نظام مکزیک، شناخته شده هستند و بارها مورد بحث قرار گرفته‌اند، اما اقدام کمتری برای تغییر آن‌ها صورت گرفته است. شانه خالی کردن‌ها و راه‌های گریز در نظام مالیاتی به این معنی هستند که با توجه به رشد کافی و مناسب (برآورد توزیع مجدد از طریق برنامه‌های اجتماعی، توسعه زیرساختی و آموزش) حکومت مقدار بسیار ناچیزی از فراورده ملی مکزیک را جمع‌آوری می‌کند.

نیاز به اصلاح مالی بسیار جدی، در درجه اول قرار دارد و وقتی در قالب مستمری درمی‌آید، برای جمعیت سالخورده بسیار پرهزینه است و اهمیت آن نیز بیشتر می‌شود. علاوه بر این، بازار کار، انعطاف‌ناپذیر و تغییرناپذیر باقی می‌ماند. اصلاح قانون کار، عنصر مهمی در رشد اقتصادی است.

مکزیک و کره شمالی، تنها کشورهایی هستند که هنوز مانع از ریسک سرمایه‌گذاری خصوصی در استخراج نفت و گاز شده‌اند. این محدودیت‌ها پتانسیل رشد انرژی را نیز محدود می‌کند؛

به‌ویژه زمانی که مکزیک به عنوان دومین منبع نفت خارجی ایالات متحده می‌بیند که فراورده‌های نفتی‌اش کاهش می‌یابد و واردات گاز از سوی ایالات متحده افزایش می‌یابد. اگر مکزیک می‌خواهد از منابع عظیم انرژی‌اش بهره‌برداری کند، تغییر قانون اساسی و قوانین حقوقی، امری واجب و ضروری است.

به دست آوردن سطوح بالاتر رشد اقتصادی، نیازمند ترکیب سرمایه‌گذاری خارجی و داخلی و یک حکومت بسیار شایسته است. در برخی بخش‌ها همچون انرژی، جذب سرمایه‌گذاری بیشتر، بستگی به تغییرات حقوقی و قانونی عمده دارد.

اما در همه موارد، سرمایه‌گذاری بیشتر نیازمند یک حکومت بسیار کارآمد، قوانین کمتر دست و پاگیر، نظام قضایی منصف و شفاف، خدمات رفاه عمومی مصرف کننده محور، زیرساخت‌های بهبودیافته و تلاش مشترک و همگانی برای بهبود رقابت با محدود ساختن قدرت انحصاری بخش خصوصی و دولتی و اتحادیه‌های بخش دولتی است.

شکاف‌های اجتماعی عدیده‌ای که این کشور با آنها روبرو است و لوپز اوبرادور نیز در مبارزه‌اش از آن‌ها سخن می‌گفت، باید با جدیت بیشتری مورد توجه قرار می‌گرفتند. استنباط کلی، این است که بسیاری از مردم (شاید اکثریت آن‌ها) از روند توسعه بیرون مانده‌اند.

بسیاری از این‌ها فقیرترین افراد نیستند، اما در زندگی روزمره‌شان تا حدودی با موانع عدیده و بی‌سابقه‌ای روبرو می‌شوند. دولت‌های ارنستو زدیلو و فاکس، برنامه‌های حرفه‌ای و با کیفیتی را برای بررسی فقر به اجرا درآوردند. این برنامه‌ها (که در کشورهای دیگر هم نسخه‌برداری شده است) فقر نکبت‌بار مکزیک را اندکی ترمیم کرده‌اند، اما درصد آن‌هایی که فقیر در نظر گرفته شدند، هنوز حدود 50 درصد تخمین زده می‌شود.

این برنامه‌ها از نظام آموزشی استفاده می‌کنند تا به ماندن بچه‌های فقیر در مدارس کمک کنند؛ ضمن این که چرخه فقر را از بین ببرند. اما نظام آموزشی در کل نیاز به اصلاح و سرمایه‌گذاری کلان دارد.

آموزش عمومی در مکزیک هنوز به عنوان چالشی در عصر اطلاعات و اقتصاد و معرفی مکزیک به بازارهای جهانی مطرح نشده است. تغییر نظام، زمان بیشتری می‌خواهد. نظام آموزشی مدرن که برای توسعه برابری فرصت‌ها طراحی شده، به صورت رادیکال، ساختار اجتماعی مکزیک را نیز تغییر خواهد داد.

همچنین نظام مدرن برای تأمین مالی آموزش و تحصیلات عالی برای مردم فقیر، فرصت‌هایی را ایجاد خواهد کرد که حتی امروز نیز وجود ندارند. همة این‌ها نه‌تنها نیازمند عزم رئیس جمهوری جدید و مجلس جدید در انجام این تغییرات هستند، بلکه به مهارت‌های سیاسی مورد نیاز برای تغییر زیرساخت نیز نیاز دارند.

دولت مکزیک همچنین باید راه‌هایی پیدا کند تا بدان وسیله بار دیوان‌سالاری و تشریفات اداری را سبک کند. مکزیک باید بخش مدرن اقتصادش را با افزایش توانمندی‌های دولت و رقابت‌جویی کارآفرینانه – ضمن مورد توجه قرار دادن ساختار نابرابر اجتماعی جامعه مکزیک – توسعه دهد.

وقتی رئیس جمهوری جدید، در اول دسامبر، مراسم تحلیف را به جا آورد، باید سریعاً و بدون هیج معطلی، هم رشد اقتصادی را بهبود بخشد و هم سیاست ایجاد برابری اجتماعی بیشتر را به اجرا درآورد تا فرصتی را برای بهبود اوضاع فقیران امروز فراهم آورد.

رئیس جمهوری جدید، زمان اضافی نخواهد داشت. دنیا بسیار سریع حرکت می‌کند. مکزیک به عنوان دومین و بزرگ‌ترین شریک تجاری ایالات متحده همپای کانادا بوده است. اگر در شش سال آینده، رشد اقتصادی بالا و مستمر، میلیون‌ها شغل جدید به وجود نیاورد و برنامه‌های کاهش نابرابری اجتماعی را به اجرا درنیاورد، کشور در این مسابقة جهانی، خیلی عقب خواهد افتاد و بیشتر مردمش مأیوس و دلزده می‌شوند.

این ناامیدی‌ها و نارضایتی‌ها که نقش مهمی در رسیدن لوپز اوبرادور به قدرت ایفا کرده‌اند، به وسیلة او ایجاد نشده‌اند. این نارضایتی‌ها تا زمانی که مکزیک وارد دوره تغییر و اصلاح اقتصادی و نهادی عمیق نشود، همچنان افزایش خواهند یافت.

چنین اصلاحاتی ضروری هستند، اما برخی از آن‌ها آن‌قدر عظیم و به لحاظ سیاسی دشوار هستند که رهبران سیاسی مکزیک را ترسانده‌اند و باعث شده‌اند انرژی‌هایشان را برای اهداف راحت‌تر صرف کنند. سیاست‌های مکزیک در سال‌های اخیر، به‌طور قابل توجهی بی‌نتیجه و خسته کننده و بی‌روح شده است.

در ماه‌های آینده خون زیادی ریخته خواهد شد، اما هرگونه بی‌ثباتی می‌تواند فرصت‌های جدیدی به وجود آورد. کالدرن و لوپز اوبرادور هر دو در طول مبارزه حرف‌های اطمینان‌بخشی در باره گسترش پایه‌های حکومتشان گفته‌اند.

آن‌ها در این امر جدی هستند، اما در مجلس که دچار شکاف است، هیچ شانسی برای جنبش بدون ایجاد ائتلاف‌های سیاسی در باره برنامه توافقی اصلاحات وجود نخواهد داشت.

نتیجه‌گیری

چنین تصور می‌شود که موفقیت یا شکست مکزیک، تأثیر چشمگیری بر ایالات متحده خواهد گذاشت. دو کشور با جریان دائمی تجارت، فرهنگ و مردم به هم مرتبط شده‌اند. نگرش پیچیده مکزیک در برابر ایالات متحده، از توصیف ساده هم سرباز می‌زند.

این نگرش، اغلب متناقض است. زمانی به نظر می‌رسید مکزیک مثل یک فرقه بزرگ ملانزی عمل می‌کند و منتظر است که چیزی از آسمان شمالی بیفتد. گاهی هم به نظر می‌رسید نگران از دست دادن حاکمیت خودش است و با بدخلقی طبیعی‌اش ایالات متحده را در فاصله‌ای غیرضروری از خود نگه می‌دارد.

مکزیک سعی به حفظ فاصله خود کرده، ضمن این که هنوز از مزایای عملی همسایگی بهره‌مند است.

اکنون رابطه به خاطر تنش‌های زیاد در هر دو کشور بر سر مسأله مهاجرت، نامساعد و ناراحت‌کننده است. با تفسیر غلط رئیس جمهوری جورج دبلیو بوش از حسن نیت طبیعی تگزاسی‌ها و درک محدود از مسأله، فاکس تصمیم گرفت بر سر سرنوشت دولتش در قبال تغییر در سیاست مهاجرت آمریکا شرط‌بندی کند.

دو رئیس جمهوری در فوریه 2001 در مزرعه فاکس با هم ملاقات کردند و توافق کردند که در زمینة رهیافت جدید، در عرض چند ماه به تفاهم برسند. با این وجود، مأموران سری سیاسی در کاخ سفید، سریعاً بررسی جدی پیشنهادهای وزارت امور خارجه را متوقف کردند.

آن‌ها استدلال می‌کردند که آزادسازی قانون به لحاظ سیاسی در اولین دوره رئیس جمهوری زود است و خطراتی را در پی دارد.

متأسفانه فاکس و اولین وزیر امور خارجه او، جورج کستیدا، مسأله‌ای به این روشنی را درک نکردند. آن‌ها با اصرار بر پیدا کردن راه‌حل‌هایی که در ایالات متحده از نظر سیاسی غیرمعقول شده بود و با از بین بردن فعالانة امکان‌های تغییر فزاینده، اشتباه فاحشی انجام دادند.

فاکس و کستیدا همان اشتباهی را کردند که دولت‌های پیشین آمریکا مکرراً آن را مرتکب شده بودند: آن‌ها علناً پیچیدگی رابطة آمریکا – مکزیک را تنها به یک مسأله کاهش دادند. موضع مطلق‌گرای مکزیک و تفسیر نادرست صحنه سیاسی آمریکا، به کاخ سفید امکان داد تا هیچ اقدامی نکند.

همچنین باعث شد مسأله مهاجرت وخیم‌تر شود و گروه اقلیت جناح راست کنگره آمریکا را به حزب جمهوری‌خواه مبدل ساخت. نهایتاً نیز باعث صدور لایحه نامعقول مجلس در سال 2006 شد که در آن، اتباع خارجی غیرقانونی را جنایتکار اعلام می‌کرد.

مسأله مهاجرت که با آن، بسیار ضعیف برخورد شده بود، باعث شد هر دو حکومت، تمرکز خودشان را بر یک هدف بسیار مهم از دست بدهند: تسهیل سرمایه‌گذاری و تجارت برای بهبود رشد اقتصادی و در کل رقابت‌طلبی بیشتر برای آمریکای شمالی.

این امر، مسأله مهمی در رابطه آمریکا – مکزیک است. هجوم مهاجر، نتیجة مستقیم نبود رشد و فرصت در مکزیک است. کنگره آمریکا قانونی تصویب کرد که حامیانش آن را به عنوان پاسخی به مسأله تبلیغ می‌کنند، اما آن قانون نیز همچون تلاش‌های قبلی، ناکارآمد خواهد بود.

تا زمانی که مکزیک فقیر است و وسوسه و جاذبة فرصت در آن سوی مرز همچنان باقی است، کارگران به سمت شمال گسیل خواهند شد. نه دیوارها (مرزها) و نه قوانین جدید، هیچ کدام نمی‌توانند این جریان را متوقف کنند. اما گام‌هایی وجود دارند که ایالات متحده می‌تواند از آن‌ها بهره گیرد و این جریان را بسیار منظم و انسانی کند تا به دولت جدید مکزیک در اوایل دوره تصدی‌اش کمک کند.

آزمایش اولیه این که چگونه واشنگتن به مکزیک کمک خواهد کرد، بستگی به آخرین مرحله موافقت با مفاد پیشنهادهای کشاورزی نفتا دارد که به محدودیت‌های باقی مانده بر سر راه واردات ذرت، لوبیا و شیرخشک پایان خواهد داد. دولت‌ سابق مکزیک، خود را با آماده کردن دهقانان فقیر این کشور برای مقابله با رقابت، به دردسر نینداخت.

دولت جدید باید برنامه‌های جانبی ایجاد کند که در جهت کمک به کشاورزی مکزیک باشد تا فرایندها دوام داشته باشد؛ ضمن این که در همان زمان، در زمینة برنامة زمان‌بندی مورد توافق شرکای نفتای خود به مذاکره بپردازد. این یکی از حوزه‌هایی است که در آن، درک صحیحی از نگرش آمریکا می‌تواند بی‌اندازه یاری‌رسان باشد.

منبع: فارین افرز، تابستان 2006