تاریخ انتشار: ۵ تیر ۱۳۸۵ - ۱۴:۰۷

ترجمه مجید رئوفی: «زنده از عراق» آلبومی متفاوت است. یک مجموعه آهنگ رپ که نیل ساندرز و دوستانش آن را در میان آتش جنگ ساخته اند

«قبل از اعزام، با بچه های دیگر که خیلی هایشان را نمی شناختم، در یک سالن ورزشی نشسته بودیم. خانواده هایمان روی سکوها بودند. همه با هم پچ پچ می کردند.

 انگار نه انگار که قرار است اتفاقی بیفتد. ناگهان سوت فرمانده از بلندگوی سالن به صدا درآمد. انگار تازه فهمیده بودیم که قرار است چه کار کنیم. همهمه ای به پا شده بود. مادرها و همسران وبچه ها گریه می کردند و صدای فریادشان گوشها را آزار می داد.

 به این فکر افتاده بودم که ممکن است دیگر خانواده ام را نبینم. 5دقیقه وقت خداحافظی داشتیم. اصلا نفهمیدم چطور از همه خداحافظی کردم. مطمئنام بقیه بچه ها هم مثل من بودند.» و آهنگ «اعزام» از همین ۵ دقیقه می گوید. 5 دقیقه ای که بعدش حضور در اردوگاه نظامی  است و پس از آن، پرواز به قلب آتش و جنگ.

ساندرز و رفقایش در عراق بود که مفهوم جنگ را فهمیدند. به همین دلیل هم بود که هر چه پول داشتند روی هم گذاشتند تا آلبومی  علیه جنگ افروزی بوش بسازند و به گوش مردم برسانند.

خواننده های ثروتمندی در دنیا هستند که ساعت 12 ظهر از خواب بیدار می شوند و صبحانه مفصلی میل می  کنند و آب پرتقالی پشت بندش می زنند. بعد سوار اتومبیل آخرین مدلشان می شوند تا به استودیو بروند و یک آهنگ ضدجنگ را با کلی اتود زدن و فیلترگذاری آماده کنند.

 اما بچه های گروه «Fourth Quartet» بر خلاف همه خواننده های ثروتمند و بر خلاف همه مشاهیر، پس از انجام عملیات نظامی  و کشیک دادن، و در زمان استراحت 5 ساعته شان در خوابگاهی که به «سگدانی» شبیه بود، آهنگهایشان را اجرا و ضبط می کردند.

 آنها یک کیبورد یاماها 01X و دو بلندگوی استریو و یک کامپیوتر مجهز به نرم افزارهای تنظیم آهنگ و یک میکروفن داشتند و استودیویی که عایق صوتی نداشت.
پس اگر در پس زمینه آهنگها، صدای شلیک و انفجار و دستورات نظامی  شنیده می شود، افکتهای استودیویی نیست، که خود حقیقت است؛ حقیقت جنگ. استودیوهای آمریکایی که همواره در وبسایتهایشان بخشی به نام پشتیبانی سربازان دارند، در پاسخ به تماسهای تلفنی پی درپی فیل ساندرز، از غیرممکن بودن ارسال ادوات ضبط آهنگ به بغداد می گفتند.

اما ساندرز از پا ننشست و به کمک دوستش در نیویورک موفق شد ابتدایی ترین وسایل نواختن و ضبط موسیقی را به دست بیاورد و کار ساختن آهنگهای آلبومش را آغاز کند. او 4 سال قبل وارد ارتش ایالات متحده شده بود، اما تا رسیدن به بغداد هیچ کار جدی ای در حوزه موسیقی انجام نداده بود. تصمیم یک سرباز برای رپ خواندن، خودش موضوع جالبی است.


اما جالبتر از آن، خواندن یک سرباز در قلب منطقه جنگی است. ساندرز قصد داشت تعداد بیشتری از سربازان آمریکایی حاضر در بغداد را وارد پروسه تولید این آلبوم رپ- هِیپهاپ کند، اما آنها جسارت انجام این کار را نداشتند. ضمن این که ترجیح می دادند مواقع بیکاری را بخوابند یا خیابانها را با اسلحه های بردوش گز کنند. کمپ عقاب در شهرک صدر نزدیکی بغداد، محل اقامت نیل و دوستانش بود.

سربازان نام کمپ را عوض کرده بودند و به آن «کمپ پرنده کثیف» می گفتند. پرنده هایی که از آرامش اقیانوس آرام پرکشیده بود و به خاورمیانه آمده بود تا مثلا جلوی جنایات دیکتاتور بزرگ قرن را بگیرد، اما شاهد ریخته شدن خونهای بیگناه فراوانی شده بود. همین احساسات متناقض که از یک سو آزادی عراق را وعده می داد و از سوی دیگر، باعث افزایش انفجارها و کشتار مردم و آمریکا شده بود، باعث شد نیل بزرگ- ساندرز اکنون به این نام معروف شده است- به موسیقی رو بیاورد. به وسیله ای رو بیاورد که می  تواند فراتر از هر بیانیه، نامه یا خطابه ای، میان مردم رسوخ کند و تبعات حضور در یک جنگ ظاهرا پایان ناپذیر را برای همه عیان کند.

حالا برای او، راحتترین کار دنیا، سرودن اشعار و ساختن آهنگهای رپ است. اما در فضای خفقان آور جنگی، خواندن هر شعر، همراه بود با حس کردن دقیق و جزء به جزء حوادث: «وقتی با پدر و مادر و همسرم صحبت می  کردم، نمی  توانستم به آنها بگویم که ممکن است همین فردا کشته شوم. نفسم بند می آمد.» او آهنگ «تنگی نفس» را با این حس نوشت و ساخت: «دائما فکر می کردم که قرار است بلایی سرم بیاید. همه فکر می کنند جنگ هم مثل بازی فوتبال است. چند نفر جلو ایستاده اند. چند نفر دفاع می کنند و یک گلر هم در دروازه است. نه، اصلا این طوری نیست.

وقتی درگیری به وجود می آید، نمی فهمی  چه اتفاقی می افتد. یک لحظه متوجه می شوی مغز دوستت متلاشی شده است یا دست خودت آن طرف افتاده است و خون و خاک قاتی شده اند.» در آلبوم «زنده از عراق» به خوبی می توان تغییر و دگرگونی یک شهروند معمولی به یک فرد نظامی  را حس کرد: «عراقیها تلاش می کنند از شر ما راحت شوند. نه به این دلیل که از ما بدشان می آید. به خاطر این که یونیفرم به تن ماست.»

دولتمردان و سیاسیون، مشغول مناظره درباره درستی یا نادرستی ادامه جنگ اند، اما مسأله سربازان آمریکایی حاضر در عراق، مرگ و زندگی است و همه چشمانشان را بر روی این حقیقت بسته اند یا حداقل به روی خودشان نمی آورند. در آهنگ «وصیتنامه یک سرباز» ساندرز با خشم و اضطراب فراوانی شنونده را به درون ذهن کسی می برد که تصمیم گرفته یک سرباز باشد و حالا احساس می کند که هر لحظه ممکن است با زندگی وداع کند.

شاید این آلبوم، آلبوم راحت و سرراستی برای گوش کردنهای پیاپی نباشد و یقینا در جهت ایده های تجاری و فروش بالاتر ساخته نشده، اما تأثیراتش را گذاشته است. سربازانی که حضور در عراق را تجربه کرده ا ند، با شنیدن این آلبوم، مو برتنشان سیخ می شود. این آلبوم، واقعیتهای جنگ را فراتر از آنچه شاعران ظاهرا اجتماعی و ضدجنگ بلغور می کنند، جلوی چشم شنونده می آورد.

ساندرز در آهنگ «زنده از عراق» ، از قمار و شرطبندی روی زندگی صحبت می کند و از اینکه پس از به جان خریدن این همه خطر، هیچ پاداشی در کار نیست. «یک سرباز انتظار دارد که مردم، موقعیت اش را درک کنند. تمام کسانی که می گویند مگر این سربازهای آمریکایی در عراق چه کار می کنند، باید ساکت شوند.» اینجاست که او به جنگ طلبی تاریخی آمریکاییها اشاره می کند: «مگر آمریکا 200 سال پیش چگونه ساخته شد؟ با جنگ. ما همه چیز را با جنگ و خونریزی به دست آوردیم. ما مثل هیولای خونخواریم.»