از جمله خصوصیات موسیقی او که بیش از هر چیز با ساخت موسیقی فیلم، بهخصوص فیلمهای «ساعتها»، «تردست»، «یادداشتهایی درباره یک رسوایی» و «مه جنگ» شهرتی به هم زده، میتوان به تکرار بیحدوحصر آکوردها و تمهای ساده و کوتاه، عدماستفاده از هارمونیهای نامطبوع، دوری لجوجانه از سیستم دوازدهآوایی، استفاده از سطحیترین وصلهای دوره رمانتیک و کلاسیک و تمام خصوصیاتی اشاره کرد که به قول یکی از طرفداران سرشناس این سبک «موسیقی کلاسیک را به موسیقی پاپ نزدیک میکند» و این اصل مطلب درباره پستمدرنیسم در موسیقی است.
در این سبک با کنار گذاشتن تقریباً تمامی دستاوردهای موسیقی در قرن بیستم به دوران پیش از آن بازمیگردیم؛ البته منهای استفاده از اصوات غیرموسیقایی که در موسیقی مدرن هم از آنها استفاده میشد. یکی از آثار موسیقی جانکیج ضبط صدای گلو در هنگام فرو دادن لیوانی آبهویج است. آری، پستمدرنیسم ترکیبی است از صدای آبهویج و تکرار مکررات. اجرای آثار پستمدرن نیاز به تمرین چندان و نوازنده زبردست ندارد. موسیقی پستمدرن سرمایهگذاریای است که زود به سودآوری میرسد و از این لحاظ حقیقتاً موفق است!
باید به این گفتهها این را اضافه کرد که فیلیپ گلس در جایی بهشدت به موسیقی دوازدهآوایی، دستاورد بزرگ موسیقی در قرن بیستم و موسیقی آوانگارد حمله کرده و آن را «بیابانی دانسته که در تسلط مجنونها و دیوانههایی است که میخواهند همه را وادار به ساختن این موسیقی جنونآمیز و دیوانهوار کنند». حال ماییم و این جماعت که طیف روشنفکری جریان مسلط بر رسانهها بهعنوان آفرینندگان موسیقی جدی در عصر حاضر را تشکیل میدهند. اما باید نظرات آنان را خواند. باید با آنان آشنا شد تا بتوان با آگاهی نتیجهگیری کرده و موسیقی ناب را از دل این همه انتخاب بیرون کشید.
بنابراین در ادامه جدیدترین مصاحبه فیلیپ گلس با نیکو مولی که خود نیز آهنگسازی شناختهشده است را میخوانیم که در 22 می 2009 در گاردین منتشر شد. چنانکه در این مصاحبه نیز میبینیم گلس بدون اینکه از استدلالهای منطقی استفاده کند موسیقی نیمه اول و اوایل نیمه دوم قرن بیستم- که از جمله بهترین آثار تاریخ موسیقی هستند- را «حتمیتهای تاریخی در حال انقراض» مینامد. او با نادیدهگرفتن اثرات اقتصادی جایگزینسازی موسیقی آوانگارد و مدرن با موسیقی مینیمالیستی و پستمدرن و دخالت بازار در این جایگزینسازی بهعلت بازدهی اقتصادی بالاتر و بسیار سریعتر و عامهپسندتر بودن، این روند را مثبت میداند.
نیکو مولی: چطور حس میکنید که کاری که در دست دارید از کار با گروهتان به موسیقی مجلسی نزدیکتر است؟
فیلیپ گلس: این خصوصیت جالب اینطور کارهاست. وقتی کار با وندی ساتر و دیوید کاسین را شروع کردم، دیدم کار روند کلاسیکتری پیدا کرده. ساتر بیشتر از بقیه افرادی که معمولاً با آنها کار کردهام به دنیای موسیقی کلاسیک تعلق دارد. بنابراین وقتی نوشتن موسیقی برای وندی را آغاز میکنم ناخودآگاه به سراغ گذشته خودم میروم؛ گذشتهای که با موسیقی مجلسی کلاسیک داشتهام؛ موسیقیای که به همراه پدرم، بین 6تا 10 سالگی میشنیدم.
مولی: چه جالب، موسیقی رمانتیک، نه؟
گلس: موسیقی قرن نوزدهم، تریوهای شوبرت و بتهوون و سوناتهای پیانو فوره و برامس. ضمناً من سوناتهایی برای ویولن و پیانو نوشتهام که از سنت برامسی نشأت گرفتهاند اما دقیقاً شبیه به آثار برامس نیستند.
مولی: اینکه شما چنین موسیقیای را برای نوازندگی خودتان مینوازید هم جالب است.
گلس: بله، آنها را جداً خودم باید اجرا کنم. علت بروز همه اینها این است که – خندهدار است – من در این لحظه عمرم میخواهم به سراغ...
مولی: موسیقی دوره کلاسیک؟
گلس: بله، موسیقی کلاسیک بروم. جالب اینجاست که با نوازندههایی آشنا میشوم که سابقه کاری فراوانی دارند و مرا نمیشناسند.
مولی: من به ژوئیار رفتم، آنجا هیچکس اجازه اجرای آثار شما را نداشت، همه شنیده بودند اما به نوتنوشتهها دسترسی نداشتند.
گلس: شاید تقصیر خودم باشد، چون من میخواستم درآمدی داشته باشم و کاشف به عمل آمد که میتوانم با نوازندگی درآمدی داشته باشم و این درآمد را با محدود کردن دسترسی به نوتنوشتهها بیشتر کنم. آنها را چاپ نمیکردم و اجازه چاپ نمیدادم. اگر کسی میخواست موسیقی مرا بشنود باید به من پول میداد تا برایش اجرا کنم. بیشتر به پولی که برای اجرا میگرفتم علاقه داشتم تا آهنگسازی. با این حساب اتودهای پیانو در دسترس نیستند و نخواهند بود تا زمانی که...
مولی: که نتوانید انگشتهایتان را تکان بدهید.
گلس: همانطور که به تو و بقیه گفتهام، وقتی برای نخستین بار وارد تالار موسیقی بشوی مثل این است که وارد تالار غذاخوری بزرگی شده باشی و تمام میزهای غذاخوری پر باشند و شما بگویید: «پس جای من کجاست؟» و به شما بگویند و من هم میگویم که «بیخیالش شو. برو و برای خودت میز بساز.» به این شکل مخاطبهای جدید و روشهای جدیدی برای کسب درآمد آهنگساز فراهم میشود. آهنگسازان محترم به نوشتن موسیقی فیلم و موسیقی تجاری عادت نداشتند ولی الان همه ما این کار را میکنیم.
مولی: دقیقاً.
گلس: من موانع را از سر راه برداشتم، اما برای این کار تا حدی خودم را از دنیای موسیقی کلاسیک- که از آن ریشه گرفته بودم- منزوی کردم. ما خصوصیت عجیبی داریم. اگر از موسیقی مینیمالیست شروع کنیم به موسیقی رمانتیک میرسیم و اگر از رمانتیک شروع کنیم به مینیمالیست. همیشه به سراغ آن طرف ماجرا میرویم.
من در واقع دارم جاهای تازهای برای کار کردن پیدا میکنم. من موسیقی کهن را کنار نمیگذارم، بلکه میخواهم سیاههای از موسیقیای که علایق من در طول 30 تا 40 سال را منعکس میکند داشته باشم. به همین دلیل در کنسرت اخیر من یک قطعه سولو هست که به وسیله ویولنسل اجرا میشود، احتمالاً همه فکر میکنند یک قطعه باروک است اما این قطعه را بیشتر وامدار شوبرت هستم تا باخ.
نکته جالب اینکه این قطعه را خانمی با یک ویولنسل 400 ساله اجرا میکند که 20سال گذشته را در واتیکان گذرانده و «واتیکان استراد» نامیده میشود و در سال 1620 ساخته شده و تاثیراتی بر زمان، فضا، تاریخ پیوستگی و عدمپیوستگی موسیقی میگذارد. بهنظر من این چیزی است که این برنامه را غنی میکند و برای مردم خیلی جالب است چون میتواند همه این تاثیرات را تشدید کند.
مولی: شما آثاری از ناکویکاتسی را هم اجرا میکنید، برای من جالب است که چطور چنین قطعاتی با بهرهبرداری از... نمیخواهم از کلمه چرخه استفاده کنم...
گلس: فقط من این کار را نمیکنم، هر که را میبینیم مشغول این کار است.
مولی: اینها همه رونویسی، رونویسی و رونویسی هستند.
گلس: فکر میکنم حق با شماست، ضمناً معتقدم که ما در یک دوره تاریخی هستیم. فقط باید به شما یادآوری کنم که در دوره آهنگسازان دوازدهآوایی، آنها اعتبار خود را از چیزی که آن را حتمیت تاریخی کارشان میدانستند به دست میآوردند.
مولی: این ماجرا را فقط از طریق افراد پیر و ترشرویی میشناسم که هنوز این دعوای قدیمی را ادامه میدهند. خود شما هم در این جنگ شرکت داشتهاید؟
گلس: بله، من با لذت و رضایت تام این کار را کردم. بهنظر من کار سختی نبود. خیلی خوب است مجبور نباشی موسیقیات از جنس موسیقی اشتوکهازن باشد.
مولی: ظاهراً شما با اشتیاق تمام بحث میکردید، انگار میگفتید: «من نمیخواهم بخشی از این دیدگاه خطی باشم که این دنباله بتهوون است که واگنر دنباله آن است و بعد شوئنبرگ...» و الی آخر.
گلس: بهنظر من هنوز در مرحله انقراض این حتمیتهای تاریخی هستیم و فکر نمیکنم پایان آن را دیده باشیم. ما موسیقی را برای لذت بردن از آن و خوش بودن با آن میسازیم.