همشهری آنلاینـ حمیدرضا رسولی: محمدرضا لطفی در یکی از شبهای پرالتهاب بهمن ۱۳۵۷ سراسیمه به خانه بر میگردد و در جستوجوی قطعه شعری که احوال مردم معترض را توصبف کند به شعری از اصلان اصلانیان میرسد. قطعه شعری که شاعر در بیت اول میگوید: «شب است و چهره میهن سیاهه، نشستن در سیاهی گناهه».
قصههای خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید
قطعه یا سرود شب نورد در شرایطی ساخته شد که شاه فرار کرده بود و امام خمینی(ره) قصد ورود به کشور را داشت. با این جال دستگاههای امنیتی رژیم پهلوی به شدت مراقب اوضاع بودند و برخی از هنرمندان شناخته شده در چنین فضای پرمخاطره ای دست از فعالیتهای انقلابی نکشیدند.
خانه محمدرضا لطفی در بلوار کشاورز و نزدیک به میدان انقلاب، یکی از کانونهای اصلی تظاهرات مردمی واقع شده و لطفی از نزدیک شاهد موج اعتراضهای و آمادگی توده مردم از ورود امام(ره) به تهران بود. او که در آن سالها بهعنوان یکی از موزیسینهای حرفهای در رادیو فعالیت میکرد به همراه عده دیگری از هنرمندان آن موقع استعفا داد و به موج اعتراضها پیوست. لطفی روزها به کانونهای اصلی تجمع در محدوده میدان انقلاب و امیرآباد میرفت و شاهد عبور و مرور آمبولانسهایی بود که پیکر شهدا و زخمیها را به بیمارستان هزار تختخوابی میبرد.
او در یکی از همان شبهای پرالتهاب بهمن ۱۳۵۷ سراسیمه به خانه بر میگردد و در جستوجوی قطعه شعری که احوال مردم معترض را توصبف کند به شعری از اصلان اصلانیان میرسد. قطعه شعری که شاعر در بیت اول میگفت: «شب است و چهره میهن سیاهه، نشستن در سیاهی گناه»
محمدرضا لطفی شعر را زیر لب زمزمه میکند و سه تارش را برمیدارد، ضبط را روشن میکند و آنقدر مینوزاد و میخواند تا نغمه و ریتم مناسب شعر را مییابد و همان شب آهنگ شب نورد را میسازد. لطفی و شجریان که سالها در رادیو همکاری میکردند برای ضبط این اثر به توافق رسیدند و اینگونه بود که سرود شب نورد شبانه در استودیو بل که حوالی محله بهجتآباد و خیابان لارستان بود ضبط شد و نوای حماسیاش به گوش مردم رسید.
چند روز بعد از ضبط این اثر، انقلاب به پیروزی میرسد و محمدرضا لطفی نوار مادر و اصلی شب نورد را به تلویزیون که از طرف انقلابیون تسخیر شده میبرد و تحت عنوان «هدیه اهالی موسیقی» به انقلاب و مردم انقلابی تقدیم میکند.
شب است و چهره میهن سیاهه/نشستن در سیاهیها گناهه
تفنگم را بده تا ره بجویم/که هر که عاشقه پایش به راهه
برادر بیقراره برادر شعلهواره/برادر دشت سینهش لالهزاره
شب و دریای خوفانگیز و توفان/من و اندیشههای پاکپویان
برایم خلعت و خنجر بیاور/که خون میبارد از دلهای سوزان
برادر نوجوونه برادر غرق خونه/برادر کاکلش آتشفشونه
تو که با عاشقان دردآشنایی/تو که همرزم و همزنجیر مایی
ببین خون عزیزان را به دیوار/بزن شیپور صبح روشنایی
برادر بیقراره برادر نوجوونه/برادر شعلهواره برادر غرق خونه