لفاظی‌های ضد ایرانی در واشنگتن در شرایطی ادامه دارد که به‌نظر می‌رسد محور واشنگتن – تل‌آویو بیش‌از هر زمان دیگری می‌کوشد تهران را مقصر ناکامی‌ها در دستیابی به کلان راهبردهای مدنظر جلوه دهد؛ راهبردی که در شرایط کنونی شکست آن بیش از پیش نمایان شده‌است.

همشهری‌آنلاین – گروه سیاسی: درحالی‌که طی روزهای اخیر تنش‌ها در سطح منطقه به شکل کم‌سابقه‌ای افزایش یافته و خاورمیانه در معرض طوفان بحران‌های فزاینده قرار گرفته، برخی رسانه‌ها و مقام‌های آمریکایی طی روزهای اخیر کوشیدند جمهوری‌اسلامی را به‌عنوان عامل اصلی کشته شدن سه سرباز آمریکایی در پایگاهی در مرز اردن و سوریه معرفی کنند. برهمین اساس هم بود که به‌صورت ضمنی تهدیدهایی را متوجه ایران کردند.

درچنین شرایطی اما مقام‌های ارشد تهران ضمن اشاره به اینکه ایران دخالتی دراین دست حمله‌ها ندارد و اصولا گروه‌های مقاومت در اجرای راهبردهای خود از ایران دستور نمی‌گیرند، درعین‌حال تاکید کردند به هرگونه تهدید و حمله‌ای ازسوی آمریکا پاسخ محکم و مناسب می‌دهند. این درحالی‌است که برخی کارشناسان آمریکایی معتقدند راهبرد «متهم‌نمایی ایران» که طی روزهای اخیر با شدت بیشتری ازسوی آمریکا و همچنین رژیم‌صهیونیستی دنبال می‌شود، رویکردی «گمراه‌کننده» به‌حساب می‌آید.

نقص‌های تحلیلی با پیامدهای پرهزینه

نشریه آمریکایی «نشنال اینترست»، نزدیک به نومحافظه‌کاران، در تازه‌ترین گزارش خود درباره تحولات جاری در منطقه، تاکید کرده‌است که معرفی ایران به‌عنوان محرک اصلی تنش‌ها در منطقه، به اندازه رویکرد آمریکا به شوروی در جریان جنگ سرد، گمراه‌کننده است.

«پل. آر. پیلار»، که مدت‌ها در سازمان سیا و جامعه اطلاعاتی آمریکا مشغول به‌کار بوده، دراین‌باره معتقد است: «جنگ‌سرد ایالات‌متحده و شوروی، که اکنون بیش‌از سه دهه از آن گذشته، به‌طورکلی یک «برد» برای آمریکا در نظر گرفته می شود، اما حتی در آن مقطع هم، چارچوب‌بندی معمول رقابت و مفروضات مرتبط با زیربنای استراتژی کلان ایالات متحده دراین حوزه، نقص‌های جدی با پیامدهای پرهزینه داشت».

این گزارش با اشاره به اینکه چنین چارچوبی دربرگیرنده مفهوم یک جنبش کمونیستی واحد در سراسرجهان بود که درآن انگیزه اصلی برای اقدام در هر نقطه، از مرکز آن یعنی مسکو، نشأت می‌گرفت، می‌افزاید: این تصور سبب درک نادرست ماهیت و ریشه‌های بسیاری از حوادث و رویارویی‌های محلی شد».

پیلار دراین گزارش با تاکید بر اینکه جنگ ویتنام احتمالاً بزرگ‌ترین و پرهزینه‌ترین خطای ناشی از چنین تصوری به‌حساب می‌آید، تاکید می‌کند: «هنگامی که ایالات‌متحده در اواسط دهه ۱۹۶۰ وارد جنگ شد، آمریکایی‌ها و سیاست‌گذاران عادی به‌طور یکسان درگیری در ویتنام را، نه به‌عنوان یک ناسیونالیسم پسااستعماری، بلکه به‌عنوان محلی برای جلوگیری از پیشرفت کمونیسم جهانی دیدند. «نظریه دومینو» که درصورت سقوط ویتنام جنوبی به دست کمونیست‌ها، از دست دادن اجتناب‌ناپذیر دیگر مناطق را به‌دنبال دارد، بخشی از تصویر غالب بود».

تعابیر نادرست درباره بی‌ثباتی‌ها

در ادامه این گزارش عنوان شده‌است: «چارچوب حاکم بر جنگ سرد همچنین اتحاد جماهیر شوروی را دارای یک قابلیت بی‌ثبات‌کننده تقریباً منحصربه‌فرد در سراسر جهان می‌دانست، به‌عنوان یک قدرت توسعه‌طلب که دائماً از ابزارهای بدخواهانه برای گسترش نفوذ خود به فراتر از مرزهایش استفاده می‌کند. این اما همه حقیقت نبود».

پیلار با اشاره به برچسب «امپراتوری شیطان» رونالد ریگان به شوروی، معتقد است این تصور که اتحاد جماهیر شوروی عامل اصلی مشکلات است، سبب ایجاد تعابیر نادرست درباره بسیاری از بی‌ثباتی‌ها شد که در واقع علل اصلی آن، ربطی به اتحاد جماهیر شوروی نداشت».

وی همچنین با تاکید بر اینکه ازسوی دیگر آمریکا متوجه نشد رفتار شوروی تا چه اندازه واکنشی بوده تا آغازگر چالش، تصریح می‌کند: «یکی از مثال‌های متعدد چنین موضوعی، مداخله نظامی شوروی در افغانستان در سال ۱۹۷۹ بود. دولت ایالات‌متحده در آن مقطع با این موضوع به‌عنوان بخشی از «توسعه‌طلبی شوروی» برخورد کرد. واقعیت اما، این بود که این موضوع، واکنشی بود که مداخلات طولانی آمریکا در افغانستان تا همین دو سال پیش نیز ادامه داشت».

سایه سنگین جنگ ‌سرد

پیلار در ادامه این گزارش با تاکید بر اینکه شکل‌دهی سیاست‌خارجی آمریکا برای دهه‌ها متاثر از رقابت واشنگتن - مسکو بوده، معتقد است: «این موضوع سیاست آمریکا در قبال بسیاری از کشورهای دیگر را دچار انحراف کرد. امروزه بسیاری از این برداشت‌ها و نگرش‌های اشتباه جنگ سرد در خاورمیانه تکرار شده‌اند و منطقه به‌عنوان عرصه‌ای برای رقابت آمریکا و جمهوری‌اسلامی ایران مطرح شده‌است. اکنون نیز مانند جنگ‌سرد، چارچوب‌بندی اشتباه نه تنها سیاست را هدایت می‌کند، بلکه کنگره، کارشناسان و رسانه‌ها را نیز فرا گرفته‌است».

او براین اعتقاد است که «اساسا چنین چارچوبی، امور خاورمیانه را در قالب رقابتی میان متحدان ایالات‌متحده و «محور مقاومت» با محوریت و رهبری ایران تفسیر می‌کند. رسانه‌های جریان اصلی برای نام بردن از هر گروه یا رژیمی در خاورمیانه که با ایران رابطه داشته است، از توصیف «تحت حمایت ایران» استفاده می‌کنند... این درحالی‌است که شواهدی وجود ندارد نشان دهد آنها لزوما از طرف ایران عمل کرده‌اند، نه از طرف خودشان».

پیلار حمله حماس به اسرائیل در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ را نمونه‌ای از چنین رویکردی می‌داند و معتقد است: «حتی دولت‌های ایالات‌متحده و اسرائیل، که می‌توان انتظار داشت هر نشانه‌ای از دخالت ایران را با صدای بلند جار بزنند، هیچ نشانه‌ای از برنامه‌ریزی یا جهت‌گیری ایران در این زمینه نیافته‌اند و ظاهراً ایران به اندازه دیگران از حمله غافلگیر شده بود».

جمهوری‌اسلامی و مورد حوثی‌ها

در ادامه این گزارش با اشاره به اینکه چنین وضعیتی درباره حوثی‌های یمن نیز صدق می‌کند، آمده‌است: «حوثی‌ها از شورش محلی در بخشی از شمال یمن به‌وجود آمدند که رژیم‌های قبلی آن را نادیده گرفته بودند. حوثی‌ها با وجود استقبال از کمک‌های ایران، به‌شدت مستقل از جمهوری‌اسلامی تصمیم‌گیری کرده‌اند. مثال چنین رویکردی، اقدام حوثی درجریان جنگ داخلی این کشور در تصرف شهر صنعا به چشم آمد؛ جایی که آنها برخلاف توصیه‌های ایران عمل کردند».

پیلار می‌افزاید: «امروز، حملات حوثی‌ها به کشتیرانی در دریای سرخ با این انگیزه است که نشان دهند بازیگر مهم منطقه‌ای هستند که نباید نادیده گرفته شوند و مهم‌تر از همه، خشم واقعی خود درباره فاجعه انسانی در نوار غزه را نشان می‌دهند. بنابراین بحران کشتیرانی واقعاً مربوط به حمله اسرائیل به غزه است، نه درباره طراحی بزرگ منطقه‌ای تهران یا شبکه مقاومت».

او با تاکید بر اینکه حمایت ایران از گروه‌های مقاومت منجر به این تمایل غربی‌ها می‌شود که آنها را «تحت حمایت ایران» یا «نیابتی» قلمداد کنند، عنوان می‌کند: «اشتباه چنین معادله‌ای را می‌توان با نگاهی به گسترده‌ترین رابطه کمک در خاورمیانه مشاهده کرد: میلیاردها کمکی که ایالات‌متحده هر سال به اسرائیل می‌دهد. این کمک‌ها تأثیرگذاری قابل‌توجهی برای ایالات‌متحده به ارمغان نیاورده‌است، که نمونه آن، رد درخواست‌های ایالات‌متحده برای خویشتن‌داری اسرائیل در غزه و یافتن راه‌حل سیاسی برای درگیری اسرائیل و فلسطین است».

ایران، محرک اصلی تنش در منطقه؟

در ادامه این گزارش به حملات اخیر به اهداف آمریکایی نیز اشاره شده‌است؛ «قرار دادن خودکار هر رویداد نامطلوب در خاورمیانه در چارچوبی با محوریت ایران، در ساعات اولیه پس‌از حمله مرگبار هواپیمای بدون‌سرنشین به یک پایگاه آمریکایی در امتداد مرز اردن و سوریه نیز کاملاً آشکار بود. بیانیه کاخ سفید درحالی «گروه‌های شبه‌نظامی تحت حمایت ایران» را مقصر دانست که درعین‌حال اعتراف کرد «ما هنوز درحال جمع‌آوری حقایق درباره این حمله هستیم». تا زمانی که یک گروه مستقر در عراق مسئولیت آن را برعهده گرفت، هیچ نشانه‌ای مبنی بر اینکه دولت حتی می‌دانست چه گروهی این پهپاد را پرتاب کرده، وجود نداشت. انسان تعجب می‌کند چگونه می‌توان حمایت‌کننده یک گروه را بدون دانستن هویت آن گروه تشخیص داد».

پیلار همچنین در پایان با اشاره به اینکه ایران به صراحت هرگونه دخالت دراین حمله را رد کرده و تاکنون نیز هیچ مدرکی مبنی بر تحریک، برنامه‌ریزی، هماهنگی یا هدایت این حمله ازسوی ایران ارائه نشده‌است، اضافه می‌کند: «تصور ایران به‌عنوان «محرک اصلی تنش در منطقه»، به همان اندازه مواجهه با جماهیر شوروی در دوران جنگ‌سرد، گمراه کننده است. مانند مورد شوروی، چنین رویکردی دلایل اصلی خشونت و بی‌ثباتی در منطقه را نادیده می‌گیرد. بارزترین مثال چنین موضوعی، مناقشه حل نشده اسرائیل و فلسطین است. با وقایع پس‌از ۷ اکتبر رد خونین این ایده نمایان می‌شود که این درگیری میراثی از گذشته است که می‌توان با خیال راحت آن را کنار گذاشت و روی چیزهای دیگری مانند «تهدید ایران» متمرکز شد».