تاریخ انتشار: ۱۷ خرداد ۱۳۸۸ - ۰۴:۵۸

محمد مهدی خسروانی: یکی از راه‌های بازشناسی درست از نادرست در طریق اندیشیدن، شناخت چگونگی بروز و نمود مغالطات در سخنان و استدلال‌هاست.

 پژوهشگران، مغالطه در گفتار و استدلال را به‌گونه‌های مختلف تقسیم کرده‌اند و برخی، انواع آن را به بیش از 40 مورد رسانده‌اند. این نشان می‌دهد که مغالطات، امری رایج در حیات اجتماعی و فکری انسان‌هاست.

 با این حال وجود مغالطات به ابهامات و غیرشفاف‌بودن امور مدد می‌رساند؛ امری که به نوبه‌خود به برداشت‌های نادرست و غیرواقع و در نهایت پیامدهای زیان‌بار در حوزه نظر و عمل منجر می‌شود. مطلب حاضر با چنین نگاهی به یکی از مهم‌ترین انواع مغالطات در استدلال‌های رایج روزانه می‌پردازد. با هم می‌خوانیم:

سنجشگرانه‌اندیشی (تفکر انتقادی) شامل‌ ارزش‌های جهانشمول فکری می‌شود؛ ارزش‌هایی همچون دقت، درستگویی، وضوح، عمق، اهمیت و.... این ارزش‌ها، اختصاص به هیچ‌یک از حوزه‌های معرفتی خاص ندارند و در تمامی حوزه‌های معرفتی و نیز در حوزه‌های روزمره زندگی خصوصی و اجتماعی کاربست دارند.

با نگاهی به وضعیت فعالیت‌های فکری و استدلالی در حوزه‌های گوناگون در کشور خودمان، به وضوح در می‌یابیم که اکثریت قریب به اتفاق این ارزش‌های فکری،پاس داشته نمی‌شوند و از آنجا که در کشور ما تلاشی برای معرفی و ترویج این ارزش‌ها انجام نمی‌شود، این وضعیت کاملا عادی جلوه می‌کند. با نگاهی اجمالی به مطلب‌های روزنامه‌ها و سایت‌ها و همچنین برنامه‌های رادیو و تلویزیون، خصوصا آنهایی که قرار است به‌نحوی از انحا ،جنبه نظری داشته باشند، انواع و اقسام مغالطه‌ها و کژگام‌ها  رخ نمایی می‌کنند.

معمولا در مصاحبه‌ها و سخنرانی‌‌ها، افراد، مرتکب کژگام‌های زیادی می‌شوند. این کژگام‌ها انواع و اقسام گوناگون دارند و شاید نتوان از کسی انتظار داشت که در وهله نخست بتواند همه این کژگام‌ها را تشخیص دهد اما برای آشنایی با یکی از شایع‌ترین این کژگام‌ها، در اینجا می‌خواهم پیشنهادی بسیار ساده به شما بدهم؛ پیشنهاد می‌کنم از همین امروز چند تا از مصاحبه‌هایی را که می‌خوانید یا می‌بینید، با دقت بررسی کنید. لازم نیست همه ایرادهای منطقی و سنجشگرانه آنها را مشخص کنید بلکه آن را فقط و فقط از یک جهت ساده وارسی کنید، اینکه مصاحبه‌شونده تا چه حد پاسخ مصاحبه‌کننده را می‌دهد.

در چنین مواقعی نخستین و بدیهی‌ترین انتظاری که از مصاحبه‌شونده می‌رود این است که آنچه می‌گوید در راستای پاسخگویی به پرسش باشد. اما اگر به خوبی دقت کنید، به احتمال زیاد از نتیجه کار شگفت زده خواهید شد: در بسیاری اوقات، مصاحبه‌شونده با ژستی کاملا معتمد به نفس و حق به جانب، شروع به صحبت کردن درباره موضوعی دیگر (که گاهی اوقات ارتباط غیرمستقیم دارد ولی گاهی اوقات کاملا بی‌ربط است) می‌کند.

حیرت‌انگیز آنجاست که بسیاری از مصاحبه کننده‌ها هم به راحتی از کنار این موضوع می‌گذرند و حیرت‌انگیزتر اینکه گاهی اوقات حتی بینندگان یا خوانندگان هم، با اینکه احساس می‌کنند در این بین ایرادی وجود دارد، ولی به این نکته توجه نمی‌کنند که در واقع اصلا مصاحبه‌ای انجام نشده و پاسخگویی‌ای صورت نگرفته است.

تنها «صورت» یک مصاحبه به آنان عرضه شده: اینکه شخصی تحت عنوان خبرنگار، میکروفون را جلوی دهانش می‌گیرد و چیزهایی می‌گوید. بعد میکروفون از جلوی دهان او کنار می‌رود و جلوی دهان فردی دیگر قرار می‌گیرد و در نهایت هم فرد اول از فرد دوم تشکر می‌کند و همه چیز به خیر و خوشی تمام می‌شود! در این میان، کل آنچه به مخاطب عرضه شده، «بسته‌بندی» یک مصاحبه یا پاسخگویی بوده است؛ بسته‌بندی‌ای که درون آن هیچ‌چیز نیست.

از آنجا که سیاست‌پیشه‌ها در بسیاری از مواقع از این کژگام استفاده می‌کنند، در سنجشگرانه‌اندیشی، به آن «پاسخ سیاستمدار» می‌گویند اما بدیهی است که افراد دیگر هم این کژگام را برمی‌دارند و حتی گاهی اوقات در روابط شخصی خود از آن استفاده می‌کنند.

برای مثال ممکن است از یک کاندیدای ریاست‌جمهوری سؤال شود که آیا درصورت رسیدن به قدرت، یارانه‌ها را حذف خواهد کرد یا نه؟ در اینجا ممکن است کاندیدای پرسش‌شونده، ابتدا به اهمیت مسائل اقتصادی و بعد به اهمیت فرهنگ مصرف و اصلاح الگوی مصرف و جلوگیری از افزایش مصرف در کشور بپردازد و سپس خاطرنشان کند (و روی این بخش از صحبت‌هایش مانور دهد) که سیاست‌های حزب رقیب برای اصلاح الگوی مصرف ناموفق بوده و زیان‌های زیادی را به کشور وارد کرده است و با سوز و گداز از این امر اظهار تأسف کند. از آنجا که زمان هیچ مصاحبه‌ای تا آخرالزمان نیست و احتمالا مصاحبه‌کننده هم با ایما و اشاره می‌گوید که زمان رو به اتمام است، مصاحبه‌شونده هم با تأکید مجدد بر اهمیت این موضوع (کدام موضوع؟!) ابراز امیدواری می‌کند که با او همکاری کنند تا این مسئله را حل کند.یادتان هست پرسش چه بود؟

در بسیاری از موارد، افراد مختلف دوست ندارند به برخی پرسش‌ها به‌طور واضح و صریح پاسخ دهند. یکی از دلایلش این است که نمی‌خواهند به پاسخ خود متعهد شوند و به همین دلیل از چنین ترفندهایی استفاده می‌کنند. برای مثال، ممکن است یک کاندیدای ریاست‌جمهوری واقعا اعتقاد داشته باشد که کشوری که می‌خواهد زمامش را در دست بگیرد، در حال حرکت به سمتی است که حذف یا کاهش یارانه‌ها تنها گزینه ممکن برای عاقلانه کردن اصلاح الگوی مصرف است اما از آنجا که نمی‌تواند به صراحت اعلام کند که به هزار دلیل مجبور به این کار است و مردم هم باید خود را برای تحمل سختی‌های کمرشکن و در عین حال گریزناپذیر، اجرای این سیاست آماده کنند از پاسخگویی طفره می‌رود.

اشاره کردم افراد معمولا تمایل ندارند پاسخی بدهند که آنها را متعهد کند و به همین خاطر از پاسخگویی طفره می‌روند. اما برخی مواقع، خصوصا در فضای آکادمیک ما، دلیل‌های دیگری عامل این اقدام هستند.

برای مثال، بیشتر ما موارد زیادی را سراغ داریم که یک استاد در پاسخ به پرسش یک دانشجو، به همه چیز می‌پردازد جز آن چیزی که دانشجوی پرسش‌کننده مطرح کرده است. دلیل چیست؟ بسیار ساده: جناب استاد نمی‌خواهند اعتراف کنند که در آن زمینه مطالعات چندانی نداشته‌اند. البته نباید همه تقصیر را به گردن استادان انداخت. یقینا تقصیر ما دانشجویان نیز هست که ادعای همه‌چیز‌دانی برخی استادان را می‌پذیریم و استادانی را که گاهی اوقات به عدم‌اطلاع خودشان در برخی زمینه‌ها اعتراف می‌کنند، بی‌سواد تلقی می‌کنیم.

نمونه‌هایی که ذکر شد شاید نسبتا خفیف بودند. برخی اوقات سؤال شوندگان، با تردستی‌هایی محیرالعقول، بدون اینکه مخاطب یا مصاحبه‌کننده دقیقا متوجه شود، بحث را به جاهایی می‌کشانند (و گاه در همان جا نگه می‌دارند!) که با موضوع مطرح شده چندین سال نوری فاصله دارد. بسیاری اوقات ممکن است اگر بعد از طرح پرسش برای یک دقیقه اتاق را ترک کنید و بازگردید، تصور کنید که مصاحبه‌شونده پاسخ پرسش را داده و اکنون مشغول پاسخگویی به یک پرسش دیگر است.

برای مثال ممکن است وقتی اتاق را ترک می‌کنید مصاحبه‌کننده در حال طرح پرسشی درباره افزایش تورم باشد و 2دقیقه بعد که بازمی‌گردید، مصاحبه‌شونده محترم در حال تشریح مشکلات زائران عتبات عالیات باشد!

اجازه دهید این مطلب را با یک مثال کاملا مشخص به پایان ببرم؛ مثالی که احتمالا بسیاری از شما آن را دیده‌اید اما شاید متوجه «پاسخ سیاستمدار» نشده باشید. همه ما مسائل بعد از باخت تیم ملی کشورمان به عربستان را به یاد داریم. یک روز بعد از این اتفاق، سرمربی تیم ملی برکنار شد و این در حالی بود که مسئولان فدراسیون فوتبال درست تا چند روز قبل از این دیدار اعلام می‌کردند که حتی درصورت عدم‌راهیابی تیم ملی به جام جهانی، سرمربی تیم ملی را تغییر نخواهند داد.

چند روز بعد از عزل آقای سرمربی، تاج، نایب رئیس فدراسیون فوتبال، در مقابل این پرسش عادل فردوسی پور قرار گرفت که «چرا دایی انتخاب شد و چرا برکنار شد؟» چند روز قبل، وقتی که شخص رئیس فدراسیون فوتبال در برابر همین پرسش قرار گرفته بود، دلیل‌های خود برای برکناری دایی را، هر چند کمی در لفافه و به‌صورت غیرصریح، بیان کرد؛ هرچند دلیل‌های او برای انتخاب دایی کسی را قانع نکرد. اما حدس می‌زنید آقای تاج این پرسش بجا را چگونه پاسخ گفت؟

ببینید آقای فردوسی‌پور! آقای دایی یکی از اسطوره‌های فوتبال ما بوده‌اند و هنوز هم هستند و هیچ‌کس نباید سعی کند جایگاه ایشان را خدای نکرده زیر سؤال ببرد. فدراسیون فوتبال هم در این مدتی که آمده خدمات زیادی را انجام داده و تیم ملی نوجوانان ما نتایج خوبی کسب کرده است. تیم فوتسال ما هم در رقابت‌های جهانی درخشیده است. (با لحنی افتخار آمیز) علاوه بر همه اینها توجه داشته باشید که این فدراسیون حدود 3هزار مسابقه برگزار کرده و 79 بازیکن هم در این مدت به تیم ملی دعوت شده‌اند، بازی‌های تدارکاتی برای تیم ملی ترتیب داده است. از همه اینها گذشته می‌دانید که تیم‌های کره و عربستان، هیچ کدام به اندازه تیم ما بازی تدارکاتی برگزار نکرده‌اند و... و...

مطمئنم اصلا فراموش کردید که پرسش مصاحبه‌کننده چه بود! جالب اینجاست که مجری برنامه هم که به تیزبینی معروف است، حساسیت زیادی به این مسئله نشان نمی‌دهد و تنها به ذکر این نکته اکتفا می‌کند که «به هر حال، درصورتی که تیم ملی به جام جهانی راه پیدا نکند، هیچ کدام اینها مردم را راضی نخواهد کرد». این در حالی است که پرسش اصلی، یعنی دلیل انتخاب و برکناری تیم ملی در این میان از محور بحث خارج می‌شود.