این استراتژی جدید که به «پاسخ انعطافپذیر» معروف شد، در چارچوب حفظ منافع آمریکا در ایران برای مقابله همه جانبه با گسترش نفوذ شوروی بود. سیاست خارجی دولت کندی در برابر کشورهای توسعه نیافته و جهان سوم، اجرای اصلاحات از بالا به پایین با هدف پیشگیری انقلاب قهرآمیز بود.
این سیاست راهبردی تحت عنوان «اتحاد برای پیشرفت» در 13 مارس 1961 اعلام شد. آمریکای لاتین، در سرلوحه این سیاست قرار داشت تا از بروز انقلاب دیگری مانند کوبا در این قاره جلوگیری شود. جان اف کندی، گذشته از آمریکای لاتین، ویتنام را نیز در معرض خطر کمونیسم میدانست و ایران را نیز بهدلیل همسایه شمالیاش در وضعیتی مخاطرهآمیز میپنداشت.
سیاست دولت کندی در قبال ایران حفظ رژیم شاه، اجرای برنامه اصلاحات اجتماعی و تقسیم اراضی میان روستائیان بود؛ اقدامی که در دیگر کشورهای آمریکای لاتین نیز آغاز شده بود. این سیاست در چارچوب مقابله با اتحاد جماهیر شوروی به شمار میرفت.
اصلاحات اقتصادی و اجتماعی آمریکا، ایران را تبدیل به یک بازار مصرف برای جذب کالاهای غرب که لازمه رونق اقتصادی آمریکا بود، کرد.
مشاغل کاذب و واسطهگری رهآوردهای دیگر مصرفگرایی بود. ایجاد تحولات اقتصادی و اجتماعی در ایران مستلزم تغییر در ساخت فرهنگی طبقات مردم بود. این تغییرات عمدتاً 2 هدف را تعقیب میکرد: اول؛ همسویی با نظام جدید اقتصادی و اجتماعی نیازمند فرهنگ غربی که با هنجارهای نوین همگام باشد. دوم؛ مقابله با هر گونه مانع فکری و فرهنگی که پذیرش سلطه سیاسی و اقتصادی را در جامعه مختل نسازد. قیام 15 خرداد صرفاً پاسخی به این توافق نبود بلکه واکنشی قهرآمیز به روندی بود که استعمار نوین آمریکا از مدتها پیش در کشورهای اسلامی و خاورمیانه آغاز کرده بودند.
حضور امام(ره) در صحنه سیاست
طرح انجمنهای ایالتی و ولایتی در متمم قانون اساسی صدر مشروطیت آمده بود اما کاری که رژیم شاه کرد، این بود که قید اسلام از شرایط انتخابکنندگان و انتخابشوندگان حذف و بهجای سوگند به قرآن، سوگند به کتاب آسمانی ذکر شد و در ضمن به زنان نیز حق رأی داد.
رژیم با این اقدام بیشتر میخواست جریانهای مذهبی را از صحنه کنار بگذارد تا مجبور به محافظهکاری در برابر مراجع دینی نباشد. طرح حضور زنان در انتخابات حرفی در نهان خود داشت که میتوانست دلیل عقب ماندن و محرومیت زنان را متوجه اسلام و قانون اساسی کند و از دیگر سو با حضور زنان به شکلی کاملاً مغایر با اصول اخلاقی، اسلامی و رواج فساد و بیبند و باری میخواست سلامت معنوی و اخلاقی جامعه ایران را که مانعی در راه پیوستگی با جوامع غرب بود از میان بردارد.
شاه پس از رحلت آیتالله بروجردی بر این باور بود که حوزههای علمیه توان چندانی برای مقابله با اقدامات ضددینی او نخواهند داشت و میپنداشت مفاد این لایحه مورد تأیید روشنفکران جامعه قرار خواهد گرفت و آن را نشانهای از اقدام مترقیانه رژیم تلقی میکرد و اگر مخالفتی از جانب جریانهای مذهبی روحانیت و مردم مسلمان ایران با این لوایح انجام شود، میتواند با استفاده از حمایت روشنفکران و دانشگاهیان آن را خنثی کند.
امام خمینی(ره) با اصل «انجام اصلاحات» اقتصادی یا آزادی زنان مخالفت نکردند، بلکه ایشان با ماهیت اصلاحات آمریکایی که خواستار محو اسلام و استقلال کشور و ایجاد وابستگی اقتصادی، سلطه فرهنگی غرب و رواج فساد و فحشا بود، مخالفت کردند.تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی که متضمن حذف شرط مسلمان بودن برای انتخابکنندگان و انتخابشوندگان بود و حذف تحلیف به قرآن از یک سو و آزادی شرکت زنان در انتخابات از سوی دیگر آغازی بر روشهای فرهنگی موردنظر شاه و حذف قواعد مذهبی بود.
اسلام سیاسی به کمک آرای امام خمینی(ره)، که مشخصاً با انتشار کتاب کشف اسرار در سال 1323 در پاسخ به عقاید افرادی چون میرزا رضاقلی شریعت سنگلجی، علیاکبر حکمیزاده، احمد کسروی و دیگران انتشار یافت، رفتهرفته بهصورت رکن کلیدی فعالیت و رقابت سیاسی درآمد و طی دهه بعد بهصورت ایدئولوژی برتر و برگزیدهای درآمد که قادر شد به تودهها هویت و مشروعیت بدهد و آنها را جذب و بسیج کند. همچنین الگوی عقیدتی «ولایت فقیه» در دیدگاه امام خمینی(ره)، روند نوسازی و احیای اندیشه دینی و بیداری اسلامی را رونق بسیاری بخشید. اصول و مبانی موجود در گفتمان احیا و بیداری اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) حاکی از نوعی نفی، پذیرش و در همان حال ارائه قرائت جدید بوده است.
در موج جدید احیای تفکر دینی، برخی روحانیان و در رأس آنها امام خمینی(ره)، میکوشیدند که سیاست را به محور مرجعیت بازگردانند. در کنار جریان اصلی روحانی، گروهی از فعالان سیاسی و حزبی و بخشی از جنبش دانشجویی نیز که به اندیشه مذهبی و پیوند دین و سیاست معتقد بودند، این اندیشه را همراهی و تقویت کردند. همچنین، همگرایی و وحدت نظر گروه غیرروحانی جنبش بیداری با روحانیان، برای اثبات سازگاری دین اسلام با پیشرفت علوم و فنون و تمدن جدید بود. در گفتمان احیای تفکر دینی و بیداری اسلامی اندیشههای
امام خمینی(ره) و فرهنگ بومی - اسلامی، جایگاه مرکزی داشت که میتوان برای تبیین آن اصطلاح «معنویتگرایی در سیاست» و «بازگشت به خویشتن انسان مسلمان ایرانی» را به کار برد.در این مقطع تاریخی با تجدید حیات اسلام سیاسی، گفتمان احیای دین، گفتمانهای مسلط را به چالش واداشت و با نمایش قدرت خود، در نهایت به گفتمان مسلط تبدیل شد.
پارادایم انقلابیگری
در ایام پس از درگذشت آیتالله بروجردی، جریانی پدید آمد که گردانندگان آن با تشکیل نشستهای هفتگی همایشگونه به طرح دیدگاههای خود درباره مسئله مرجعیت، وحدت یا کثرت آن، پرداختند. آثار ناشی از پرهیز آیتالله بروجردی از مداخله در امور سیاسی با توجه به تغییر شرایط سیاسی ایران و جهان اسلام و شکست چپگرایی و ناسیونالیسم و اقبال جوانان فرهیخته به اسلام در ایران و دیگر کشورهای اسلامی، این گروه را نگران کرده بود. در واقع، روحانیان دریافتند که تنها راه نجات اسلام از تسلط مکتبهای فکری رقیب، دستزدن به مبارزهای عقیدتی - سیاسی و رویآوردن به مرجعیت دینی - سیاسی است. این رویکرد با جهتگیری فکری قشرهای متوسط، میانهرو و روشنفکر جامعه نیز سازگاری بیشتری داشت.
در این نشستها، روحانیان اصولگرای نواندیش و برخی روشنفکران غیرروحانی، مانند آیت الله مرتضی مطهری، آیت الله محمدبهشتی، آیت اللهمحمود طالقانی، ابوالفضل موسوی زنجانی، علامه محمدحسین طباطبایی و مهندس مهدی بازرگان مطالب کمنظیر و تازهای مطرح کردند. این افراد مطالبی را نیز بهصورت مقاله تألیف کردند که در مجموعه مقالاتی با عنوان بحثی درباره مرجعیت و روحانیت در 1341 منتشر شد.مباحثی که گویای نوگرایی دینی و اندیشههای اصلاحی و بیانگر بیداری اسلامی بود، عبارت بودند از: خرافهزدایی از دامن دین اسلام، لزوم آشنایی رهبری شیعه با علوم تخصصی روز، فراهم کردن اساس اقتصادی مستقل برای پشتیبانی از فعالیتهای مذهبی و رهانیدن آن از چاپلوسی در مقابل دولت و عوام و پیشنهاد مرجعیت دستهجمعی موسوم به «شورای فتوا».
امامخمینی(ره) از این زمان، رسماً فعالیتهای خود را با فراخوانی و تشکیل جلسات مشورتی میان علمای قم آغاز کرد.نکته جدیدی که به رهبری امام و به پیروی از آن، در نهضت روحانیان پدید آمد، این بود که اگر تاکنون انتقادها متوجه دولت بود، از این پس متوجه محمدرضا پهلوی شد.مقاومتهای مکرر بعدی حکومت پهلوی در قبال اندیشههای احیاگرانه اسلامی، موجب شد که اصلاحگری به اندیشه انقلابی تبدیل شود که در برخی متون از آن بهعنوان «پارادایم انقلابیگری» نیز یاد شده است.
نسل نواندیش جوان حوزوی و دانشگاهی پیکهای سیاسی نهضت امام خمینی(ره)
با موضعگیریهای آشکار امام خمینی(ره)، رویکرد به مرجعیت سیاسی نیز افزایش یافت. شاگردان ایشان بیش از پیش دریافتند که مبارزه سیاسی در صورتی از اقبال عمومی برخوردار خواهد شد که در فضای دینی قرار گرفته و از آموزههای شریعت بهره جوید. بنابراین افزایش مقلدان امام خمینی(ره) مانند عضویت در حزبی سیاسی دانسته شد که رنگ و جلای مذهبی داشت و در چنین شرایطی برای بسیاری از دینداران نواندیش نسل جوان حوزوی و دانشگاهی و حتی برخی بازماندگان جریانها و گرایشهای ملی - مذهبی دهه پیش، برای انتخاب مرجع تقلید، صرفنظر از احراز دیگر شرایط مرجعیت، توجه به مواضع سیاسی وی در جامعه و درقبال هیئت حاکمه، عامل مهمی به شمار میرفت.
براساس سندی از ساواک مربوط به سال 1335، که با اعزام یکی از مأموران برجسته دایره امنیت و مذاهب به قم تهیه شده، شمار شاگردان امام خمینی(ره) پس از آیتالله بروجردی، بیشاز دیگر مراجع و علمای حوزه بوده است.
مسلماً طی 6سال (1341 -1335) این تعداد باز هم افزایش یافته است. تأثیر این طلاب که در واقع بخش مهمی از وعاظ را بهویژه در ماههای محرم و صفر تشکیل میدادند، در گسترش خیزش اسلامی و پیشبرد اهداف و مقاصد نهضت اسلامی مهم بود. اینان همچون پیامرسانان و پیشقراولان نهضت بیداری عمل میکردند. از سوی دیگر چون هر کدام از این طلاب به شهری تعلق داشتند، لذا به منزله پلی واسط بین حوزه علمیه قم، افکار امام خمینی(ره) و شهرهای خود عمل میکردند و از این طریق پیامها، اعلامیهها و نامههای مراجع را به شهرهای خود منتقل میکردند.آنها را میتوان «پیکهای سیاسی» نهضت امام خمینی(ره) نامید.
مرحله اول نهضت اسلامی با عقبنشینی رژیم پهلوی و لغو لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی در 10 آذر 1341 با موفقیت به پایان رسید.مرحله بعدی، مخالفت مراجع و علما با رفراندوم اصول ششگانه انقلاب سفید بود که در ششم بهمن 1341 انجام شد و به سبب اعلامیهها، تجمعات اعتراضآمیز و سخنرانیها و نشستهای مشورتی، شمار کمتری در آن شرکت کردند. تا این مرحله از نهضت، مهمترین دستاوردهای آن را میتوان به شرح زیر برشمرد: گسترش بیداری قشرهای وسیعی از مردم درباره مسائل سیاسی، نمایاندن ماهیت ضداسلامی حکومت پهلوی، آگاه کردن مردم به خطرهای وابستگی حکومت ایران به قدرتهای خارجی، ایجاد امیدواری به پیروزی بر حکومت و شکستن اقتدار محمدرضا پهلوی و ساواک، رخت بربستن بیتوجهی به مسائل سرنوشتساز در میان مردم، سازشناپذیری روحانیت با حاکمیت و پیوستگی مردم با روحانیت.
رهبری سیاسی امامخمینی(ره) و موفقیتهایی که در چندین مورد رو در رویی با اقدامات غربگرایانه حکومت پهلوی به دست آورد، به افسانه جدایی دین از سیاست، که حکومت پهلوی در چند دهه به تبلیغ و ترویج آن پرداخته بود، پایان داد و مبارزات سیاسی - مذهبی گذشته به رهبری روحانیت و نیروهای مذهبی را که به پیروزی نرسیده بود، به حد کمال رساند. از دیگر ویژگیهای نهضت بیداری امام این بود که نه صرفاً ضداستبدادی بود و نه صرفاً ضداستعماری، بلکه مبارزهای بود که همزمان استبداد و استعمار و از آن مهمتر استکبار دوره جدید جهان را هدف قرار داد. به کار بردن کلمه استکبار به جای استعمار از نوآوریهای امام خمینی(ره) در جهت اسلامیتر کردن مبارزات به شمار میآید.
در روش امام خمینی(ره) به عمل و نظر توأمان توجه میشد، اما دیگر احیاگران بیشتر در عرصه مسائل نظری فعالیت میکردند. آیتالله مطهری از سال 1340 مشخصاً احیای فکر دینی را مطرح کرد و با همین عنوان، سخنرانیهایی کرد. ایشان ضمن بررسی علل انحطاط مسلمین در تاریخ معاصر، راهحل آن را زنده کردن تفکر دینی با توجه به شرایط زمان در جهان اسلام و ایران اعلام کرد.
این فعالیتها نخست از طریق انجمن ماهانه دینی و در سالهای بعد از طریق حسینیه ارشاد و دیگر مراکز دینی استمرار یافت. آیتالله طالقانی نیز از دهه 1320 طی سالیان دراز در مسجد هدایت به تبلیغ و ترویج دین مشغول بود اما جلسات آموزش تفسیر ایشان و سپس تدوین کتاب پرتوی از قرآن مورد استفاده دانشجویان و دیگر متدینان بوده است. آیتاللهطالقانی گرچه در 3سال اول دهه1340 بیشتر اوقات در زندان بود، اما در فرصتهای مقتضی فعالیتهای روشنگرانه دینی خود را دنبال میکرد. با توجه به شیوه تبلیغیاش، قشر فرهیخته و دانشگاهی با او در ارتباط بودند که در جلب آنها به آموزههای دین اسلام تأثیر بسزایی داشته است.