همشهری آنلاین - ثریا روزبهانی: فضلالله فرخ، از اعضای هیئت صادقیه و عضو هیئت موتلفه اسلامی، در زمینه مقدمات تأسیس هیئت صادقیه میگوید: «از میان برادران مؤتلفه که زندانی شدند برخی پس از آزادی به فکر افتادند که فعلاً تا آرام شدن شرایط کارهای فرهنگی انجام دهند و به این وسیله مردم را جذب کنند. آنها آمدند صادقیه و در آنجا بادامچیان، شهید اسلامی، مرحوم سیدتقی خاموشی و آقای اتابکی که برادر بودند حضور داشتند. در خیابان آب (منگل) حیاط بزرگی بود که هیئت صادقیه در آنجا برگزار می شد.
قصههای خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید
اسم آن محل را صادقیه گذاشتند و در آنجا درسهای اصول عقاید و درسهای عربی و... و. تدریس می شد. حمایت ما در هیئت صادقیه از همان ابتدا مذهبی و سیاسی بود. مثلا این شهدا مؤتلفه که شهید شدند هیچ جا اجازه ندادند برای اینها ختم بگیرند ولی ما در آن جلسه برای اینها مراسم گذشتیم و من برای آنها نوحه سروده بودم. یکی از مهمترین شیوه های فرهنگی و آموزشی در طول مبارزات، بهره گیری از نمایش و تئاتر بود و بدین وسیله تلاش می شد تا پیام انقلابیون به عموم مردم منتقل شود. پس از شکل گیری مقدماتی هیئت صادقیه، هیئت دیگری به نام «مکتب جعفری» به آن پیوست.»
فضلالله فرخ، در کتاب «بازار تهران؛ تحولات سیاسی» روند پیوستن این دو هیئت را این گونه تشریح می کند: «بعد به فکر افتادیم که یک محلی را برای تجمع ایجاد کنیم. جلسه ای جدیدی به نام مکتب جعفری که عده ای از جوانها درست کرده بودند و منبری اش هم آقای امامی کاشانی بود و یک جلسه دیگری هم برادران مؤتلفه در محلی به نام صادقیه برگزار می کردند. ما جلسه مکتب جعفری را با هیئت صادقیه ترکیب کردیم و در عین حال یک تمرکزی در این محل صادقیه درست کرده بودیم و بعضی از رفقای مؤتلفه هم غیرمستقیم حمایت می کردند. ابتدا سرپرستی آن را آیت الله امامی کاشانی به عهده داشتند بعد هم آیت الله مهدوی کنی این راه را ادامه داد.»
برای اولین بار هنر نمایش را برای ترویج مبانی مذهبی و اسلامی در هئیت صادقیه انجام شد. فرخ نیز ضرورت اجرای نمایشهایی متناسب با اقشار مذهبی در آن مقطع از مبارزات را این گونه تشریح میکند: «هیئت صادقیه محل تجمع خوبی بود دوباره جوانها و نوجوانها اینجا جمع شده بودند. هیئت یک تصمیم جدید گرفت و آن اینکه نمایشی به صورت تئاتر مذهبی در آنجا پیاده کنیم. در آن زمان نگاه منفی نسبت به تئاتر و نمایش بین قشر مذهبی و در خاطر افراد تئاتر همین تئاترهای مبتذل مثلاً لاله زاری یا این تئاترهای روی حوضی که در عروسی ها و مجالس وجود داشت و ما برای اولین بار طرحی ریختیم که برای جذب جوانها و نوجوانها، برنامه نمایش با محتوای اسلامی اجرا کنیم. این کار را با همکاری دوستانی که در این زمینه مستعد بودند شروع کردیم. البته کارهای تنظیم نمایش را بنده و آقای افغانی و آقای بادامچیان انجام میدادیم.»
با توجه به حساسیت کار، در باره اصل موضوع نمایش و محتوای آن، با علما و روحانیت انقلابی نیز مشورت میشد. اسدالله بادامچیان به عنوان یکی از طراحان این نمایشها در این باره می گوید: «وقتی که میخواستیم گروه نمایش راه بیندازیم من همانجا می دانستم این بازتاب بسیار گسترده ای خواهد داشت و اگر ما کارمان را اشتباه شروع کنیم، باعث خواهد شد که کار پیش نرود و ناقص شود. به همین خاطربا آقای اتابکی و با آقای مهدوی بحث کردیم و قرار شد که ما این برنامه را با محاسبه تمام جهات شرعی و با تأیید علما و مراجع انجام بدهیم. این نمایش ها علاوه بر اینکه بخشی از اوقات فراغت مذهبیان را پر می کرد و با توجه به اینکه محتوای آنها با رویکردی مبارزانی طراحی می شد، باعث تقویت روحیه انقلابی افراد نیز می شد.»
فضلالله فرخ به عنوان یکی از نویسندگان بازیگران و طراحان، محتوا و پیام های انقلابی این نمایشها را این چنین بازگو می کند: «محتوای نمایشها اجتماعی - سیاسی بود. منتها ما کم کم جلو می رفتیم و سعی می کردیم در این نمایش ها فساد و ناسالم بودن حکومت و فقر و گرفتاری مردم را نشان بدهیم. این نمایش ها تربیتی بودند و برای نوجوانها خیلی لازم بود و ما چند دفعه هم آنها را تکرار کردیم.
این تئاترها در آن مقطع با استقبال خوبی مواجه شد به گونه ای که پس از اجرای سه نمایش اول به نامهای «فریاد»، «کودک خودسر» «آمر به معروف و نهی از منکر» با موضوعات تربیتی و اعتقادی برگزارکنندگان شرایط را برای انتقال پیام های جدی تر مساعد دیدند و محتوای این نمایش ها به تدریج جنبه انقلابی تری پیدا کرد. کم کم سطح نمایش را بالا بردیم تا اینکه نمایش "بلال" را اجرا کردیم که یک نمایش کاملاً انقلابی بود و مستقیماً درس مبارزه، تحمل شکنجه و فداکاری می داد.
در زمان اجرای نمایش خیابان مملو از جمعیت شد و حتی از شهرستانها هم برای دیدن نمایش می آمدند و طوری شد که حتی خود ما هم احساس وحشت کردیم و بعد از اجرای یکی دو تا نمایش با این محتوا، بلافاصله نمایشی تربیتی اجرا کردیم. تا اینکه حدوداً سالهای ١٣٥٤ و ٥٥ بود و کار نمایش به حدی اهمیت پیدا کرده بود که تصمیم گرفتم تمام روز را در آنجا بمانم و کارها را تنظیم کنم تا اینکه یک روز ساواک آمد و من را دستگیر کرد.»