«دو دستی» عنوان تازه‌ترین سفرنامه منصور ضابطیان است که حاصل سفرش به کشور ژاپن را پیش روی مخاطبان قرار می‌دهد. او می‌گوید: «سفرنامه‌های کلاسیک جنبه استنادی دارند و امروز که مردم با انیمیشن، فیلم و فضای مجازی سرگرم‌اند، سفرنامه‌نویسی موفق است که از درام و قصه به بهترین نحو ممکن بهره ببرد.»

همشهری آنلاین- فرشاد شیرزادی: «دو دستی» عنوان تازه‌ترین سفرنامه منصور ضابطیان است که حاصل سفرش به کشور ژاپن را پیش روی مخاطبان قرار می‌دهد. او می‌گوید: «سفرنامه‌های کلاسیک جنبه استنادی دارند و امروز که مردم با انیمیشن، فیلم و فضای مجازی سرگرم‌اند، سفرنامه‌نویسی موفق است که از درام و قصه به بهترین نحو ممکن بهره ببرد.» او همچنین معتقد است که هر نویسنده باید با توجه به نوع استفاده از معاشرت زیسته‌اش به‌گونه‌ای اطراف خود را ببیند که آدم‌های عادی از دیدنش غافل‌اند. در چنین وضعی، یک سفرنامه تازه و خواندنی به دست می‌آید که مخاطب هم به خواندنش ترغیب می‌شود. در آستانه سفرهای نوروزی گفت‌وگوی ما را با این مجری و سفرنامه‌نویس جدید بخوانید.

نوروز نزدیک است و خیلی‌ها به مسافرت می‌روند. برای اینکه مردم بتوانند شرح حال خودشان را بنویسند و بعدا سفرنامه‌ای بنگارند و به آن مراجعه کنند، در گام نخست باید چه مواردی را رعایت کنند؟ شما به آنها چه پیشنهادی می‌کنید؟

اگر منظورتان از سفرنامه یک روایت مکتوب است، به پرسش شما باید یک نوع پاسخ داد و اگر منظورتان تولید محتوا از سفر است، پاسخی دیگر.

چرا؟

برای اینکه امروز دیگر شیوه‌های سفرنامه و سفرنامه‌نویسی تغییر کرده. بلاگرهای سفری بسیار فعالند. از دیگر سو کسانی که در فضای مجازی و اینستاگرام و یوتیوب فعالیت می‌کنند، نوعی از سفرنامه را تولید می‌کنند که شاید با سفرنامه مکتوب متفاوت باشد. اما اگر شما درباره سفرنامه مکتوب سؤال می‌کنید، طبیعتا برای سفرنامه‌نویسی هم مانند انواع دیگر نوشتن اصولی از نویسندگی را لازم دارد تا یک فرد بتواند پا به این عرصه بگذارد. یعنی باید دست‌کم کلمات را به‌صورت نوشتاری به‌گونه‌ای کنار هم قرار دهد که انتظارها را برآورده کندو پس از اینکه توانایی این کار را داشت-که البته استعدادها در حوزه‌های مختلف فرق دارد و بعضی‌ها توانایی این کار را هم ندارند-می‌تواند مراحل بعدی را طی کند و خودش را پرورش دهد و آماده کند که چگونه سفرنامه‌ای بنویسد که خواندنی باشد.

یکی از فاکتورهای سفرنامه می‌تواند جذابیت باشد. یعنی وقتی مخاطب آن را می‌خواند درست مانند رمان و داستان کوتاه، ورق بزند و از نظر بگذراند که نویسنده چه مناظری را دیده و چه چیزی را در چه حال و هوایی تجربه و درک کرده. برای جذاب بودن کار در سفرنامه مکتوب شما به‌عنوان کسی که در این عرصه سرآمد هستید، چه پیشنهادی باز هم به کسانی که در ابتدای راه قرار دارند، می‌کنید؟

این موضوع یک بخش سخت‌افزاری و یک بخش نرم‌افزاری دارد. بخش سخت‌افزاری‌اش این است که توانایی نوشتن داشته باشد اما بخش نرم‌افزاری‌اش این است که شخص دارای نگاه متفاوت باشد. چون هر چقدر هم که شما درخشان بنویسید، تا نگاه متفاوتی به اطراف و سفرتان نداشته باشید، آن چیز خوبی هم که می‌نویسید چندان قابل استفاده نیست و نهایتا یک روایت جذاب از یک ماجرای تکراری است. اما وقتی نگاه شما در سفر نگاه متفاوتی باشد و به‌دنبال چیزی باشید که دیگران آن را تجربه نکرده‌اند و تجربه شخص شماست، طبیعتا وقتی با عنصر درست‌نویسی و روان‌نویسی آمیخته و همچنین جذاب نگاشته می‌شود، می‌تواند تأثیرگذاری فراگیرتری داشته باشد.

زنده‌یاد هوشنگ گلشیری به یکی از شاعرانی که امروز هم در قید حیات است توصیه می‌کرد که کوه و دره و دشت را ببیند تا بتواند به خوبی از آنها در شعرش استفاده کند. او که خود معلم و پیش از داستان‌نویسی شاعر هم بود، به عنصر درست دیدن و خوب دیدن توجه ویژه داشت. اینکه شما هم می‌گویید سفرنامه‌نویس باید به‌گونه‌ای نگاه کند که دیگری تا به حال نگاه نکرده و درنیافته، حاصل چیست؟ حاصل قریحه است یا عناصر دیگر؟

شاید نتوان تعریف درستی ارائه داد اما حاصل نگاه تعریف شده آدم‌هایی است که متفاوت می‌بینند. اینکه چقدر دانش فرامتنی و تجربه زیسته داشته باشند و در معاشرت با دیگران آدم‌هایی باشند که تجربه‌های جدید را به نفع خودشان ذخیره کنند و در کنارش مطالعه کرده باشند، فیلم دیده و به تئاتر رفته باشند و همچنین به گالری بروند و موزه ببینند، اینها جملگی می‌تواند نویسنده‌ای را رشد دهد که متفاوت ببیند. نمی‌خواهم آدم‌ها را با هم مقایسه کنم و بگویم اگر من موزه رفته‌ام، کتاب خوانده‌ام و سینما و تئاتر می‌روم از شمای نوعی که این کارها را نمی‌کنید، بهتر و بیشتر می‌دانم و بهتر اطرافم را می‌نگرم. این هم مقایسه درستی نیست. آدم‌ها را باید با خودشان مقایسه کرد. یعنی بگویم آدمی که همه این کارها را می‌کند در مقایسه با شخص خودش آدم پیشرفته‌تری است و ورژن (نسخه) متفاوت‌تری از خودش را می‌تواند ارائه دهد. اگر شما این تجربه‌ها را داشته باشید، به مرور زمان نگاه‌تان متفاوت می‌شود چون اطلاعات بیشتری در سلول‌های مغزتان انباشته می‌شود که آنها می‌توانند در زمان لازم پردازش شوند و از یک تصویر ساده که آدم‌های مختلف می‌بینند و ممکن است به سادگی از کنارش عبور کنند، درک و دریافت بسیار متفاوت‌تری خواهید داشت.

سفر خارج با داخل برای ما ایرانی‌ها در حوزه مکتوب کردن سفرمان چه تفاوتی با هم دارد؟

در حوزه شکل نوشتار تفاوتی ندارد اما در حوزه نوع تجربه، وقتی شما از تهران به مشهد می‌روید تا از تهران به قطب شمال می‌روید خیلی متفاوت است. هم تجربه‌ای که خودتان می‌کنید و هم انتقال آن تجربه برای مخاطب ایرانی که خودش مثلا بارها به مشهد سفر کرده، شاید ارائه مطلب جدید بسیار دشوارتر باشد. اما وقتی به سرزمینی ناشناخته می‌روید، آنچه ارائه می‌دهید، می‌تواند جذاب‌تر و دندان‌گیرتر باشد.

مسجد شیخ لطف‌الله را مثال می‌زنم که خیلی‌های‌مان در سفر نوروزی به آنجا می‌رویم. اگر شما بخواهید نگاه متفاوتی به این مسجد داشته باشید و نوعی متفاوت بنویسید که دیگران آن را درنیافته‌اند به‌عنوان استاد فن، درباره‌اش چه می‌گویید و می‌نویسید؟ مسجدی که حتی نمای داخلی نماد تهران، یعنی برج آزادی پیش از انقلاب با الهام از آن طراحی شده است.

اصلا نمی‌توانم در این لحظه به شما پاسخ قطعی و سرراستی بدهم. به‌دلیل اینکه نوشتن و به‌ویژه وقتی سفرنامه می‌نویسید، به حال و هوای شما در آن لحظه ارتباط دارد. اینکه شما چه مسیری را پیموده‌اید تا از میدان نقش جهان به مسجد برسید و چه و چه. در چه وضع روحی و شرایط اجتماعی قرار داشته‌اید. همه این‌ها روی نوشتن شما تأثیر می‌گذارد. اگر قرار باشد من فقط از کاشی‌کاری، گنبد و مناره‌های مسجد بنویسم، شاید بهتر از من یک متخصص میراث فرهنگی یا معماری بتواند در این زمینه اظهارنظر کند. من آنچه برداشتم در آن لحظه است، با حال و هوای شخصی و اجتماعی‌ام درآمیخته می‌کنم و درباره مسجد می‌نویسم.

خواندن سفرنامه‌های کلاسیک مثل سفرنامه ناصرخسرو یا از این قبیل کتاب‌ها کمکی به علاقه‌مندان حوزه سفرنامه‌نویسی می‌کند؟

خواندن در هر حوزه‌ای به هر کسی که می‌خواهد بنویسید، کمک می‌کند. شما در حوزه روان‌شناسی هم اگر کتاب بخوانید بالاخره یک جایی به یاری‌تان می‌آید. حتی خواندن کتاب زرد هم کمک می‌کند، درست مانند هر خواندن دیگری. سفرنامه‌نویس‌های متقدم سفرنامه‌های‌شان امروز برای ما جنبه استنادی دارد تا دراماتیک. به هر حال وقتی سفرنامه می‌نویسید، اگر قرار باشد، سفرنامه‌تان بین مردمی که در قرن۲۱ زندگی می‌کنند، فیلم و انیمیشن می‌بینند و در فضای مجازی حضور دارند، خوانده شود، باید قصه و درام داشته باشد و این درام در سفرنامه‌های قدیم نیست و باید از لابه‌لای آن روایت مستند، قصه‌هایی را پیدا کرد. اما امروز سفرنامه‌نویسی مبتنی بر قصه و درام است. تجربه شخصی خودم است که سفرنامه‌هایم هر جا که رد پای درام در آنها قوی‌تر و پرررنگ‌تر بوده و داستان‌سرایی کرده‌ام، خوانندگان بیشتر جذبش شده‌اند. شاید از جنبه دراماتیک به سفرنامه‌نویس امروز کمک نکند اما از جنبه استنادی و اینکه چگونه اطلاعات را وارد متن کنید، کمک خواهد کرد.

واژه‌های آرکائیک و کهن چقدر به‌کار می‌آید؟

نه خیلی زیاد. شاید زبان امروز متفاوت شده و در عین حال که باید فاخر بودنش حفظ شود، باید صمیمانه، سرراست و قابل فهم باشد. من همواره تعبیری دارم و می‌گویم که دایره واژگان یک نویسنده باید خیلی گسترده باشد اما این بدان معنا نیست که از آن واژگان همیشه استفاده کند. دایره واژگان مثل حساب سپرده می‌ماند، شما از سودش استفاده می‌کنید و نه از سپرده. وقتی دانش گسترده‌ای در حوزه کلام داشته باشید، نگرانی کمبود واژه ندارید و هر وقت هم نیاز داشته باشید یکی از آن واژه‌های سخت را از حساب‌تان موقتا برداشت می‌کنید. وقتی هم می‌دانید که حساب‌تان پر و پشت‌تان گرم است، اگر واژه است و بود و شد هم به‌کار ببرید، جوری به‌کار خواهید برد که خواننده نیمه‌حرفه‌ای هم متوجه می‌شود که پشت‌تان به ثروت و اندوخته‌ای از کلمات گرم است.

مکث

قشم بهشت زمین‌شناسان

منصور ضابطیان می‌گوید: «برای سفر نوروزی جزیره زیبای قشم را به گردشگران ایرانی پیشنهاد می‌کنم. خودم بارها به آنجا رفته‌ام و دوست دارم شما هم از زیبایی‌های آنجا بی‌نصیب نمانید.» ضابطیان در ادامه می‌گوید: «جزیره زیبای قشم گرچه شاید برای توریست‌ها قدری گران تمام شود اما اگر قدری هم علاقه‌مند به زمین‌شناسی باشید، جزیره قشم، بهشت زمین‌شناسان است.» وی در ادامه بخشی از مطلبی را که در این‌باره محاوره‌ای نوشته است، در اختیار ما می‌گذارد: «هفت صبح وقتی که هنوز آفتاب کم‌رمقه از خواب بیدار می‌شم، می‌رم لب پنجره، پنجره‌ای که رو به دریاست، پنجره رو باز می‌کنم و ریه‌هامو پر می‌کنم از هوای تازه صبح. بعد می‌زنم بیرون، به‌نظرم توی سفر صبحونه رو نباید توی هتل خورد، باید زد به شهر و شهر رو تجربه کرد، می‌رم توی کافه محلی می‌شینم و گوش می‌دم به صداها، خنده‌ها، به حرف‌ها، مقصدم رو پیدا می‌کنم، یه کوچه، یه خیابون، یه میدون، یه جایی که بشه توش گم شد، اونقدر می‌رم می‌چرخم و می‌گردم و با آدما حرف می‌زنم که آروم آروم وقت ناهار می‌شه، برای یه آدم شکمویی مثل من، وقت ناهار توی سفر بهترین وقته. ناهار رو تجربه می‌کنم، تجربه‌ای از جنس همون شهر و بعد خودم رو به یه استراحت کوتاه مهمون می‌کنم. امشب مهمون یکی از مردم این شهرم. سر راه می‌رم توی کتابفروشی و حسابی کتابگردی می‌کنم، بعد گوش می‌سپرم به صدای شهر، هر شهری یه صدایی داره و این صدا باعث می‌شه که شهر در من دم بکشه. همه سفرها در من اینجوری شروع می‌شه، اول خیالش رو می‌کنم، بعد سفر می‌کنم...»

برچسب‌ها