همشهری آنلاین- رابعه تیموری: او تیز و بز به طرف طوقی پیرمرد نمک فروش میدود و بیگفتگو یکی از بستههای نمکش را بر میدارد. تا جوانک کت و شلواری پول نمکها را بپردازد و خودش را به در ورودی امامزاده برساند، هاشم چند کیسه را خیرات کرده است. جوان اطوکشیده تلفن همراه گرانقیمتش را درمی آورد و با هیجان برای کسی که پشت خط است، سیر تا پیاز ماجرا را تعریف میکند: «رفیق، از طرف تو این نمکها را نذر کردم. نذرت قبول عماد جان» بعد هم مشغول تصویربرداری از هاشم میشود که چند کیسه نمک ته نایلون را به طرف زائران گرفته است. رفیقش در ایران نیست و آن سر دنیا دلش خواسته برای درمان خواهرش نمک نذر کند. آن هم فقط در ایران و کنار حرم امامزاده صالح (ع) :
بیشتر بخوانید:چرا زائران امامزاده صالح (ع) نمک نذر میکنند!؟ | ماجرای یک نذر عجیب تهرانیها
هوای دم ظهر حسابی سرد است و انگار آسمان قصد دارد امشب همه ته مانده انبان زمستانه اش را روی همین یک گله جا خالی کند، اما سرمای هوا حریف دلتنگی زائران امامزاده نشده و هر لحظه تعداد کسانی که از میدان تجریش راهشان را به سمت حرم کج میکنند، بیشتر و بیشتر میشود. وقتی به سمت پلههای منتهی به حرم نزدیک میشوند، اگر هم تل بستههای نمک یددار گوشه کنار پلهها نظرشان را جلب نکند، حتما هیاهوی فروشندگان این نمکها همه نذر و نیازها و حاجاتشان را یکییکی به خاطرشان میآورد! نه طوقی و نه هیچ یک از نمکفروشان پای حرم فکر نمیکردند جوانک اطوکشیده با این شکل و شمایلش، نذر نمک داشته باشد، ولی رایان علاوه بر یک بسته نمکی که رفیقش نذر کرده بود، یک بسته نمک دیگر هم از طوقی خرید تا در خیرات رفیقش شریک شود. پدر و مادر رفیق رایان در تجریش زندگی میکنند و هر بار که برای دختر و پسرشان در استرالیا گیر و گرفتاری پیش میآید، با هم کفش و کلاه میکنند و برای نذر نمک به امامزاده میآیند. ماه پیش آنها هم برای عمل جراحی دخترشان به استرالیا رفتند و رایان ادای نذر دوستش را بر عهده گرفته است.
خدمت به خلق الله
هاشم هر دو بسته نمک را با عجله میان زائران پخش میکند و راضی از دستمزدی که از رایان گرفته، در انتظار مشتری بعدی روی پله سرد و یخزده مینشیند. اغلب زائران دوست دارند خودشان نذرشان را ادا کنند، ولی کسانی مانند حنا که رمق بالا و پایین کشاندن بستههای ١٠ کیسهای نمک را ندارند این وظیفه را به هاشم میسپارند. حنا همراه نوزادش به امامزاده آمده و هنوز هاشم توزیع کیسههای نمک را به آخر نرسانده، به طرف حرم میرود تا دخترش سرما نخورد. هاشم نمک هم میفروشد، ولی ادای نذر دیگران برایش خیر و برکت بیشتری دارد. روزهای پیش سیف اله هم از اول صبح حاضر به یراق اینجا میایستاد و به هر کس خریدار نمک بود پیشنهاد میکرد که ادای نذرش را به او بسپارند، ولیامروز نیامده و کار و بار هاشم رونق بیشتری دارد. سیف اله همولایتی و هم سن و سال هاشم است و با زبان ریختن میتواند پدربزرگها و مادربزرگهایی را که قصد کمک خواستن از او را ندارند مجاب کند لااقل برای رساندن نمکها به محوطه جلوی امامزاده به او دستمزد بدهند.
زنان نمک فروش
در میان زنان نمک فروش زری از همه جوانتر است و سنش به ٣٠ سال نمیرسد. شال و مانتو سادهای پوشیده و صدای کمجانش لابه لای داد و هوار اکرم گم شده است. نان سفره دو بچه قد و نیم قد و خرج و برج خانه بیمردش را با فروش نمک در میآورد. بچههایش در مدرسه شاگرد اول هستند و دلش نمیآید آنها را سر کار بفرستد. زری دندان گرد نیست و اگر اکرم شاکی نشود حاضر است هر بسته نمک را ٣۵ هزار تومان هم بفروشد، ولی نمیخواهد روی دست همکارش بلند شود و او هم مانند اکرم هر بسته ١٠ کیسهای را ۵٠ هزار تومان قیمت گذاشته است. ماسک زدن اکرم برای رعایت بهداشت نیست و او با آن ماسک سیاه رنگ پارچهای دهان و بینی اش را و با سربندی گلدار پیشانی اش را پوشانده تا شناخته نشود. صدای خشدار اکرم تاچند متر دورتر از پلهها میرسد و در میان زائران جوان کمتر کسی یافت میشود که قربان صدقه رفتنهای مادرانه او را نشنیده بگیرد: «بیا مادر نمک بدم، بیا مادر، الهی که حاجت روا بشی.» اکرم وقتی زار و زندگیش را از روستایشان جمع کرد و به تهران آمد، فکر نمیکرد همسر کشاورزش ١٠ ماه از ١٢ ماه سال را بیکار بماند. یک روز که برای شکوه و گلایه به امامزاده آمده بود ١٠ کیسه نمک نذر کرد که برای شوهرش کار درستوحسابی پیدا شود. پیدا هم شد و چند سالی است همسر اکرم در بازار میوه و تره بار کار میکند، ولی دیگر اکرم هم توی خانه نمینشیند و هفت روز هفته جلوی صحن امامزاده نمک میفروشد. هر روز صبح هم اول به زیارت امامزاده میرود و روزی آن روزش را طلب میکند. شب هم تا از امامزاده رخصت نگیرد، به خانه نمیرود.
خرید به صرفه
آقا طوقی از این که هر روز به همکاران نمک فروشش اضافه میشود، دل خوشی ندارد و میگوید: «دست زیاد شده و فروش چندانی نداریم.» او قبلا هر روز لااقل ٢٠٠-٣٠٠ کیسه نمک میفروخت، ولی حالا فقط روزهای پنج شنبه و جمعه بهاندازه آن روزها کاسبی میکند. یکی از کسبه محوطه پایین پلهها تنها کسی است که در انصاف و ارزان فروشی روی دست طوقی بلند شده است. او صاحب مغازه است و بستههای نمک را از راننده وانتی میخرد که هر روز بارش را از کارخانه نمک به این جا میآورد. راننده وانت فقط برای کسانی نمک میآورد که لااقل ۵٠٠ بسته از او خرید کنند. هر شب هم یکی از مغازهداران ساعت ٣ و نیم صبح خودش را به میدان تجریش میرساند تا راننده وانت با حوصله و بیواهمه جریمه شدن توسط پلیس، بارش را خالی کند. کارگرانی هم که بار نمک را از ماشین خالی و با فرغون تا کنار پلهها میآورند، دستمزدشان را روی قیمت نمکها میکشند و برای طوقی و دستفروشان دیگر نمیصرفد از آقای راننده خرید کنند. آنها ١٠٠-١۵٠ بستهای را که هر روز فروش دارند، از عمده فروشیها تهیه میکنند.
حکایت نذر نمک
در آن سالهایی که از مترو و اتوبوسهای بیآرتی خبری نبود و زائران پای پیاده مسیر کوهستانی و سنگلاخی حرم امامزاده صالح (ع) را طی میکردند، زمستانها هم خوب سوز داشت. آن زمان از روز اول دی که چله کلان شروع میشد، تا آخر بهمن و ته چله خرد، زمین ولایت تجریش لااقل چند باری برف و کولاک به خودش میدید. یخبندان آن هم به آسانی باز نمیشد و زائران همیشه نمک به همراه داشتند تا به ضرب و زور نمک، یخ مسیر پر پیچوخم و ناهموار خود را باز کنند. کمکم اهالی تجریش هم به کمک زائران آمدند و با نذر و اهدای نمک خود را در ثواب زیارت آنها شریک میکردند و رسم میهماننوازی را بهجا میآوردند. اگر چه حالا آن مسیر سنگلاخی و صخرهای به خیابانهایی هموار و آسفالت پوش تبدیل شده و مردم پایتخت از هر گوشه شهر قصد زیارت امامزاده را داشته باشند، وسایل حملونقل عمومی در دسترس آنها است، اما هنوز هم سنت نذر نمک در میان زائران فرزند امام موسی کاظم (ع) پا برجا است.