تاریخ انتشار: ۲۴ آبان ۱۳۸۵ - ۰۹:۳۳

سیدحسین امامی: ظهور پوپولیسم چه نسبتی با ناآگاهی مردم و عدم چرخش اطلاعات دارد؟ آیا می‌توان پوپولیسم را به عنوان تب ناشی از یک بیماری تشخیص داد؟

 تبی که بی‌تردید خود بیماری نیست. بیماری‌ای که عواملی چون دوگانگی اقتصادی‌، همزیستی ساختارهای مختلف متعلق به ادوار مختلف‌، محرومیت‌های ناشی از الیتیسم افراطی‌، وجود دولت‌های فراگیر و...آن را تشدید و تعمیق می‌کند و از درون خود مردمی ‌ناراضی‌، عاطفی‌، مواج و شورشی را در پهنه اجتماع می‌گستراند؛ مردمی‌که بر اثرحسرت‌ها‌، وعده‌ها  و تبعیض‌ها به جان آمده‌اند‌، مهیا می‌شوند تا در یک فرآیند احساسی و نه عقلانی به پوپولیسم تن بدهند. مقاله زیر به این مهم می‌پردازد.

نظریه پوپولیسم همچون شکل کلاسیک نظریه امپریالیسم فرهنگی، برآراء هربرت شیلر و بر این ‌فرض اولیه مبتنی است که عامه مردم را افرادی نا‌آگاه، منفعل، بی‌تمیز و ضعیف می‌پندارد.

جامعه‌‌شناسان در مباحث جامعه‌شناسی از سه مقوله ساختارهای اجتماعی، روابط اجتماعی و بدنه‌ اجتماعی سخن می‌گویند. این بحران در سه محور مذکور غالباً بر سه محور می‌چرخد: آشفتگی ساختارهای اجتماعی- اقتصادی، تشتت در قدرت سیاسی حاکم که مدیریت جامعه را برعهده دارد و غیبت گفتمان غالبی که شکل‌ گیری  فرهنگی و ذهنی یک «ما»ی منسجم اجتماعی را میسر می‌سازد. هَمدستی این سه وضعیت سلبی، زمینه ‌ساز وقوع حتمی‌ یک ایجاب است با نام‌های گوناگونی چون شورش‌، خیزش‌های توده‌وار و پوپولیسم.

    دوگانگی اقتصادی و همزیستی ساختارهای متعلق به ادوار مختلف که وجه ممیزه‌ جوامع بحران‌ زده یا به‌ تعبیری در‌حال گذار است، هماهنگی و انسجام شرایط مادی زیست آحاد یک اجتماع را از میان برده و زمینه‌‌ساز نوعی تقابل دنیاهای موازی می‌گردد.(روستایی - شهری)، (کشاورزی- صنعتی)،(کارگر- کارفرما)،(حاشیه ‌نشین- متن‌نشین) و...تقابلی که قیاس، احساس حقارت، میل به تشبه و اراده‌ معطوف به تغییر(باخشونت‌ یا اصلاحی) را بر می‌انگیزاند.

   پوپولیسم در بسترهای دوگانگی ساختار اقتصادی، شکل‌‌گیری طبقات اجتماعی جدید و  غیبت آگاهی طبقاتی، توزیع نابرابر فرآورده‌های توسعه، تمرکز قدرت و ثروت از یک ‌سو و تکه‌ پارگی بدنه‌ اجتماعی، ضعف، آسیب‌پذیری و فقر از سوی دیگر امکان و شانس بروز پیدا می‌کند؛ وضعیتی که خود منجر به بحران مشروعیت قدرت می‌گردد.

بحران مشروعیت قدرت مسلط، یکی دیگر از شرایط بروز پوپولیسم است؛ بحرانی که تمامیت سیستم نمایندگی را در بر‌می‌گیرد. هنگامی ‌‌که نهادهای اجتماعی سنتی (محلی- بومی) که نقش تکیه‌ گاه و واسط را میان مردم و قدرت بازی می‌کردند از میان می‌روند، بی‌آنکه اشکال جدید تجربه‌ پیوندهای اجتماعی شکل گرفته باشد، بدنه‌ اجتماعی ضعیف و ضعیف‌تر، بوروکراسی قوی و قوی‌‌تر، دولت بزرگ و بزرگ‌‌تر و فرد کوچک و کوچک‌‌تر می‌شود.

  در برابر این عقلانیت غیر‌شخصی غول‌آسای قدرت، فرد تحقیر و  بی‌تأثیر شده و به حاشیه رانده می‌شود و در برابر امر عمومی‌بی‌تفاوتی‌ای همراه با سوء‌ظن در برابر قدرت در کلیت خود با همه‌ جناح‌ها و گرایش‌های نهادینه‌ درون آن می‌شود. جریاناتی که دیگر قادر به سخن‌ گفتن با دل و ذهن مردم نیستند و از برقراری رابطه‌ای دینامیک با بدنه عاجز می‌مانند و پراتیک قدرت را به نزاع منافع نخبگان تقلیل می‌دهند و بدین‌ ترتیب اسباب شکنندگی و تشتت خود را نیز فراهم می‌آورند.

تشتت در صفوف متمرکز قدرت، امکان همسویی را در سمت  مردم فراهم آورده و میل به قرار گرفتن در زیر یک پرچم و پشت یک پرچمدار را شکل می‌دهد. پوپولیسم نتیجه‌ تلاش برای برقراری نسبتی جدید میان آحاد بی‌نسبت، پراکنده، به‌ خود وانهاده و از منظر طبقاتی تحقیر و فراموش‌شده از سوی قدرت است. از همین ‌رو، این نوع جنبش‌ها غالباً، خارج از نهادهای رسمی ‌و شناخته ‌شده‌ جامعه سر  می‌‌زند، از مخالفت با سیاستمداران آغاز می‌شود و به مخالفت و عناد با کل سیستم و یا نهادهای مسلط که مسئولیت توزیع قدرت و ثروت را برعهده دارند منتهی می‌گردد.

   پوپولیسم از یک ‌سو محصول تجزیه کردن و انهدام امر جمعی است و از سوی دیگر در حسرت و در تلاش برای بازسازی مناسبات جدید و روابطی که به او امکان تجربه‌ تعلق به یک کلیت تعلقی مواج، عاطفی، بی‌ثبات اخلاقی، متأثر از هیجانات غیر‌عقلانی و مستعد تخریب را بدهد. غیبت یا عدم وجود یک گفتمان هویت ‌بخش و یکپارچه‌‌ساز نیز در جامعه‌ اتمیزه و در میان توده  پراکنده می‌تواند زمینه‌‌ساز شکل‌‌گیری آن شود.

به زعم جامعه‌شناسان، روش‌های مورد استفاده در پوپولیسم را می‌توان بر این مفاهیم متکی دانست: تکیه بر نوعی حسرت برای نظم از دست رفته‌ گذشته و بازسازی اشکال سنتی تجمع، بهره‌برداری سمبلیک  از اسطوره‌ هویت‌ بخش و ایجاد وحدت ارگانیک‌، تقابل با
دولت‌گرایی متمرکز از طریق افشای نخبگان (سیاسی، اداری و اقتصادی)، تعارضات طبقاتی و ایده آلیزه کردن تصویر توده فعال و پر انگیزه در برابر سیستم و کمرنگ کردن و آشتی دادن منافع با تکیه بر یک هویت کلان و در نهایت ایده آلیزه کردن دموکراسی مستقیم.

پوپولیسم در نتیجه نوعی مصادره‌ امید است از سوی گردانندگان آن: امید به بهره‌مندی مواهب توسعه، امید به داشتن سهمی‌ در قدرت وامید به داشتن هویت. هدف و انگیزه‌ اصلی توده‌هایی که موجب شکل‌‌گیری این نوع جنبش‌ها می‌شوند وادارکردن قدرت به باز تعریف نظم مستقر و کسب توانایی‌هایی است که بتوانند به یمن آن علایق و منافع خویش را پیش ببرند؛ علایق و منافعی که نادیده گرفته شده یا سرکوب شده است.

پوپولیسم، وعده‌ دموکراسی، عدالت و ‌امنیت دوباره به همه‌ کسانی است که از قدرت محروم، از امکانات بی‌بهره‌ و از امنیت ساقط‌اند. پوپولیسم وعده امید به انسان نومید و مضطربِ دنیای مدرن برای خروج از معضلات و گرفتاری‌های   اوست. فقط  با تبدیل این وعده‌‌ها به پروژه‌های تعریف‌شده می‌توان دموکراسی را از خطر عوام‌فریبی‌، عدالت را از خطر عقب‌ ماندگی و امنیت را از خطر سرکوب و تمامیت‌گرایی، نجات داد.


گاهی پوپولیسم را به جای مردم سالاری می‌گیرند. پوپولیسم  نوعی دموکراسی مشارکتی است که در آن رقابت وجود ندارد. در چنین وضعیتی گروه‌های ذینفع از یکدیگر افتراق نیافته‌اند. مشخص نیست آنان که شعار می‌دهند چه می‌خواهند و هنگامی‌ که برسر صندوق‌های رأی حضور می‌یابند،‌  برای چه رأی می‌دهند. هر کسی از ظن خود یار صندوق رأی می‌شود.  از سوی دیگر،   پوپولیسم  به ساخت سیاسی هم می‌تواند  نفوذ کند.

 دولت‌هایی هستند که ادعای نمایندگی همه طبقات را دارند، حتی مدعی‌اند اقوام و اقلیت‌های اجتماعی را هم نمایندگی می‌کنند و می‌توانند از جانب آنها اعمال قدرت کنند. بنابراین پوپولیسم هم در شکل حزب،  هم در شکل جنبش و هم درصورت دولت یک
سوء دموکراسی است.

در وضعیت پوپولیستی، نخبگان  و نهادهای واسط به حاشیه رانده می‌شوند، منطق و عقلانیت  در فضای احساسی و دروغین حاکم و رعیت‌‌پرور، حذف می‌شود و این مسأله به نوبه خود راه را برای مشارکت عقلانی نخبگان و نهادهای مدنی مسدود می‌کند. جنس رابطه حکومت و مردم از نوع دیگری جز آنچه که نخبگان و نهادهای مدنی می‌پسندند است، در نتیجه لزوماً نمی‌توان در هر مقطعی به نحو مطلوب و کامل وارد کارزار و سیاست شد و باید کمی‌صبر کرد تا هنگامی‌که گردوخاک پوپولیسم فرو نشیند.

با این همه عوارض پوپولیسم دیر یا زود خود را نشان خواهد داد و موجب انشقاق جناح حاکم خواهد شد و رابطه میان جامعه و حکومت به سوی نفرت و حتی خصومت میل خواهد کرد و بسیاری از متحدان حکومت خواهند کوشید که حساب خود را زودتر از بقیه‌، از حاکمیت جدا کنند. مگرنه اینکه کرامول برموج پوپولیسم به میدان آمد و با موج پوپولیسم از میدان بیرون رفت، سرنوشتى که بسیارى دیگر همچون نجیب الرحمان مراکشى و دیگران هم به تجربه آن دچار شدند.

  با استقرار سیاست‌های پوپولیستی تحت عنوان دموکراسی، شاهد نوعی عوام ‌زدگی و حرکت توده‌‌وار خواهیم بود که بدترین دیکتاتوری‌ها از دل آن بیرون می‌آید.

پوپولیسم ثمره تهییج توده‌ها توسط رسانه‌هاست و بدون ایفای نقش رسانه‌ها، تصور پیدایش  پوپولیسم بعید به نظر می‌رسد. هر دو اندیشه دموکراسی و پوپولیسم به حاکمیت مردم می‌اندیشند، اما در دموکراسی قانون و در پوپولیسم ایدئولوژی حکومت می‌کند. با این همه با نگاهی دقیق‌تر به نظر می‌رسد هر دوی این نظام‌ها چون مولود مدرنیته هستند، بر پایه قانون، رفتارهایشان را عملی می‌سازند و آنچه وجه تمایز این دواست نه قانون بلکه گردش آزاد اطلاعات و برابری فرصت‌ها در تولید و انتشار و کسب اطلاعات است. توانایی ساماندهی تظاهرات حمایت‌آمیز از اراده هیتلر و لنین را بر همین پایه می‌توان تفسیر کرد.

 پس بهتر است بگوییم؛ در دموکراسی این قانون مبتنی بر گردش آزاد اطلاعات است که مبنای رفتار حکومت‌هاست.  در این صورت است که تمایز راستینی بین دو نظام پوپولیستی و دموکراسی نهاده‌ایم.

  پوپولیسم،  بیانگر سیاستى است که به طور مستقیم با حرف‌هاى مردم جهت‌گیرى مى‌کند. پوپولیست‌ها به نارضایتى‌هاى مردم چنگ انداخته  و راه‌حل‌هاى  آسانى را ارائه مى‌دهند که با پیش‌داورى‌هاى مردم مطابق و همساز باشد. این افراد به جاى راه‌حل‌هاى درست و حساب شده، به هیجان‌هاى مردم رجوع نموده و حرف‌هاى باب طبع مردم مى‌زنند. پوپولیست‌ها برنامه‌هاى پایه‌اى براى رفع مشکلات ندارند.

مردمى که فکر و سابقه سیاسى ندارند، به سرعت فریب پوپولیست‌ها را خورده و مدتى اسیر آنها مى‌شوند. هنر پوپولیست‌ها در این است که براى مسایل پیچیده، نسخه‌هاى از پیش تهیه شده مى‌آورند، چرا که هدف آنها کسب و حفظ قدرت است.


 اگر سیاستمداران در سخن، با خواست و عمل خود نیازهاى مردم را پیگیرى کنند، دموکرات هستند. اما خواست و فکر مردم یکدست و یکپارچه نیست و از این رو، ممکن است فرصت طلبان،عوام فریبان و جزم‌گرایان با استفاده از شرایط، خود را نماینده مردم معرفى نمایند. تا هنگامى که گفتمان دموکراتیک کارکرد داشته باشد،پوپولیست‌ها هیچ شانسى براى قدرت ندارند. اگر احزاب دموکراتیک اتحاد عمل و نیروى کافى نداشته باشند، راه براى پوپولیسم باز مى‌شود. پوپولیسم یعنى ناتوانى دموکرات‌ها.


پوپولیسم بیش از آنکه یک ایدئولوژی و حتی استراتژی سیاسی باشد، یک وضعیت اجتماعی است، که تلفیقی از ناآگاهی مردم و سودجویی نخبگان از مفهوم دموکراسی است. به عبارت دقیق‌تر، جماعتی که به عنوان موتور تحولات اجتماعی در جامعه با وضعیت پوپولیستی عمل می‌کنند، یک جمع که دارای یک سازماندهی مدنی باشد، نیست، بلکه توده‌ای بی‌شکل است که ناگهان از شعاری، از کسی، یا به خاطر هدفی ایده‌آل و آرمانی به پاخاسته است.

در این وضعیت است که فرد یا جریانی که این موج اجتماعی را همسو با خواست،اهداف و منافع خویش می‌بیند،موج سواری را آغاز می‌کند و امکان از میدان به درکردن رقبا و تثبیت یا تحکیم قدرت خویش را می‌یابد. در جوامعی که مناسبات دموکراتیک، نهادینه شده باشد، امکان اعمال این سیاست‌ها بسیار اندک است؛ چرا که حتی اگر آن جریان موج سوار واقعا نماینده خواست اکثریت جامعه باشد، باز هم مجاز نیست که حقوق اقلیت را رعایت نکند. چه رسد به آنکه این وضعیت اجتماعی را زمینه حذف رقبا قراردهد.

منابع:
1.  سوسن شریعتی. پوپولیسم‌، خیزشی برای تشخص.منبع: اینترنت.
2. پل تارگارت.پوپولیسم.حسن مرتضوی.انتشارات آشیان.چاپ اول.1381
3. شهاب اسفندیاری. پوپولیسم به مثابه چماق.روزنامه رسالت.شماره 5852.
4. سعید حجاریان.سوءدموکراسی .منبع: اینترنت.
5.  محمد جواد روح.آفت پوپولیسم.منبع: اینترنت.
6 -www.lotfipurs siteg.com
7 -www.iketab.com
8 - www.dari.com
9 - www.populism.com