جلال چراغپور: تیم ملی فوتبال ایران در گروه پنج تیمی به جایگاهی بهتر از چهارمی رضایت نداد تا موجی از دلسردی اهالی فوتبال را در بر گیرد.

 اگر چه در شرایط فعلی مسئولان فدراسیون فوتبال نسبت به حذف تیم ملی از حضور در جام‌جهانی سکوت پیشه کرده‌اند و حتی عذرخواهی‌هایشان نیز نوعی بی‌اعتنایی به انتقادها است. با این حال جلال چراغپور در مقاله‌ای کاملا فنی سعی دارد نقطه‌ضعف‌های مدیریتی و ساختاری فوتبال ایران را نشان دهد.

تعیین استراتژی

تعیین استراتژی به این معنی است که برای هر بازی راهبرد همان بازی را باید طراحی و پیش‌بینی کرد. مثلا اینکه بازی اول ما در ریاض است و باید متناسب با این بازی از یک مهاجم  استفاده کرد تا حداقل به یک امتیاز رسید یا بازی ایران مقابل امارات می‌تواند با استراتژی متفاوتی انجام شود. دیگر نباید به کسب یک امتیاز اکتفا کرد. باید با تغییر استراتژی به فکر کسب 3 امتیاز خانگی بود. اما تیم ملی ایران چنین کاری را انجام نداد. در اکثر بازی‌ها با یک نوع استراتژی وارد زمین شد و این نشان‌دهنده نداشتن شناخت کافی از مقوله تعیین استراتژی کادر فنی بود. البته افشین قطبی استراتژی داشت و می‌خواست در سه بازی آخر تیمش بازنده نشود. به هدفش هم رسید اما استراتژی او مناسب تیم ملی نیست.

شناخت همه‌جانبه از حریف

معمولا هر حریفی را با توجه به اطلاعات درونی و بیرونی می‌توان شناخت. اطلاعات بیرونی می‌تواند مبتنی بر نوشته رسانه‌ها باشد و البته اطلاعات درونی شامل ترکیبات چندنفره، نوع بازی، سیستم اصلی یا استراتژی قالب است. ما از شروع بازی‌ها تا  شبی که از حضور در جام‌جهانی حذف شدیم، این شناخت را نسبت به حریفان خود نداشتیم. به عنوان مثال مقابل کره شمالی با دو هافبک دفاعی بازی کردیم. این بدان معنا بود که ما فکر می‌کنیم آنها از مرکز به دروازه ما حمله می‌کنند، حال آنکه آنها از پشت دفاع حملات خودشان را طراحی کردند. خب ما شکل کاملا دفاعی به خود گرفتیم و به جایی هم نرسیدیم. مثال دیگری نیز وجود دارد. کادر فنی ایران در ورزشگاه آزادی معادله دو تعویض همزمان عربستان را هرگز درک نکرد و  در بهت به سر می‌برد. در واقع غافلگیر شدیم.

مدیریت در فشار

ما همواره در این بخش ضعف داشته‌ایم. در جام ملت‌ها و در مقدماتی جام‌جهانی بارها پیش آمد که ما گل اول را به ثمر رساندیم. زدن گل اول همیشه روی حریف فشار روانی ایجاد می‌کند. اما حریف خیلی راحت مقابل ما به گل تساوی یا حتی پیروزی بخش دست پیدا کرده است. چرا؟ چون در بخش مدیریت در فشار آنها بهتر عمل کرده‌اند. با این حساب ما دچار دو اشکال بودیم؛ اول اینکه در زمانی که به گل رسیدیم فشار حریف برای گلزنی را خنثی نکرده‌ایم و دوم اینکه زمانی که گلی دریافت کرده‌ایم، نتوانسته‌ایم در شرایط بحرانی به بازی برگردیم. طبق آمار در بیش از 80 درصد بازی‌های ایران با چنین مشکلی روبه‌رو بوده است.

تسلط بر جریان بازی

تسلط بر جریان بازی شامل چند بخش است. این جریان در واقع شامل تند یا کند کردن بازی است. تیم ملی ما در کندکردن جریان بازی موفق بود اما در سرعت بخشیدن به بازی ضعف عمده‌ای داشت. ما به دلیل برخورداری از بازیکنانی که قدرت دریبلیگ بالایی دارند در این بخش موفق بودیم اما هیچ‌گاه نتوانستیم در مواقع ضروری به جریان بازی سرعت ببخشیم. نه تنها در تیم ملی بلکه در هیچ تیم باشگاهی نیز چنین مسئله‌ای را ندیدیم. ما با یک ریتم یکنواخت هرگز به آنچه که می‌خواستیم دست پیدا نکردیم. چون این مقوله از دسترس مربیان ما خارج بود.

طراحی سیستم متناسب

اگر بپذیریم که فوتبال در شرایط فعلی با دوره‌ای که برانکو، بلاژ یا استانکو در فوتبال ما بودند، تفاوت‌های چشمگیری داشته است باید این را هم بپذیریم که ابتدا باید به داشته‌های خودمان نگاه کنیم و بعد سیستم موردنظر را انتخاب کنیم. اما در چند سال اخیر ما ابتدا سیستم را انتخاب کرده‌ایم و بعد بازیکنان را به طور نامنظم در این پست‌ها قرار داده‌ایم. در واقع یک حرکت صوری و یکنواخت انجام داده‌ایم. به عنوان مثال ما غلامرضا رضایی را در سیستم 1-3-2-4  در پست مهاجم نوک قرار می‌دهیم و به جایی هم نمی‌رسیم. چون این کار را در امارات، پیونگ‌یانگ و حتی در تهران بدون کمترین انعطاف‌پذیری در سیستم انجام می‌دهیم و در واقع بازیکنان را وادار می‌کنیم که در سیستم دلخواه ما در پست غیرتخصصی خود بازی کنند.

تقسیم نیرو در زمین

تیم فوتبال به مثابه قایق شناوری است که می‌بایست روی آن بار را به تناسب چید. حال آنکه اگر این بار را فقط به یک طرف بریزیم تعادل به هم می‌خورد. مثال: نقطه‌ای که مهدوی‌کیا و کعبی بازی می‌کردند همواره دچار مشکلاتی بود. انگار توپ متوقف می‌شد. چون نیروها در دو جناح تقسیم نشده بودند و بار تیم روی جناح راست بود. در وسط زمین نیز نکونام، تیموریان یا نوری در فواصل دو، سه متری نسبت به یکدیگر قرار داشتند. وقتی شما به بازی برزیل نگاه می‌کنید، متوجه می‌شوید که تا چه حد فضا را برای حرکت خود باز می‌کنند و از همه نقاط زمین استفاده می‌کنند.

تغییرات بدون تعویض

ما می‌توانیم با همان مهره‌های درون زمین بدون آنکه نیاز به تعویض داشته باشیم، آرایش تیم خود را به شکل قابل توجهی تغییر دهیم. به عنوان مثال در بازی با کره‌شمالی می‌توانستیم با بردن نصرتی به پست دفاع پوششی  و آوردن نوری به دفاع چپ شکل قرار گرفتن بازیکنان را به دلخواه تغییر دهیم. کاری که مصر در جام کنفدراسیون‌ها مقابل ایتالیا انجام داد توانست به پیروزی برسد.

تعویض‌ها

تعویض اوج خلاقیت یک مربی است. مربیان ما در این بخش ضعف شدیدی دارند تا جایی که تماشاگران ایرانی دیگر حتی لحظه تعویض را هم می‌دانند. به عنوان مثال همه می‌دانستیم که بازیکنانی همچون برهانی، خلعتبری در چه دقیقه‌ای وارد زمین خواهند شد. خب این مشکل بزرگی است. با این حساب خلاقیت مربیان ما تبدیل به کلیشه می‌شود. کلیشه‌ای ثابت و البته قابل‌پیش‌بینی.

عدم انعطاف‌پذیری در سیستم

مربیان ما در این خصوص ضعیف هستند. چون اساسا آموزش ما مشکل دارد. ببینید بر فرض مثال سیستم 2-4-4  را در نظر بگیرید. ما این سیستم را با چند شکل مختلف می‌توانیم بازی کنیم. در واقع با کمترین تغییر می‌توانیم با تغییر دادن جای بازیکنان در زمین سیستم تازه‌ای را بازی کنیم تا بدین‌شکل نوع حرکت بازیکنان و تیم تغییر کند. در این بخش ما در دو بازی به مشکل برخوردیم. چون هم کره‌جنوبی و هم عربستان با دو تعویض شکل بازی خود را تغییر دادند و توانستند ما را غافلگیر کنند. این نشان می‌داد که ما در این خصوص تخصص نداشتیم.

مدیریت روانی بر کل مکانیسم فوتبال

این مسئله عبارت است از مثلا آنچه که ونگر در قبال آرسنال انجام می‌دهد یا آنچه که فرگوسن در قبال منچستر به کار می‌گیرد. اما ما در اینجا چنین چیزی نداریم. چون همیشه به تغییرات مقطعی دست می‌زنیم. هیچ گونه مدیریتی بر مکانیسم فوتبال نداریم. به عنوان مثال اگر به حذف تیم جوانان نگاه کنیم درمی‌یابیم که 14 بازیکن این تیم لیگ برتری بودند. خب چه اتفاقی رخ خواهد داد. این بازیکنان باخت را به ذهن خود می‌سپارند و چند سال دیگر وقتی با بزرگسالان همان حریف برنده روبه‌رو می‌شوند، ناخودآگاه با ترس وارد زمین می‌شوند. این بدان معناست که ما نظارت ویژه‌ای بر مکانیسم کل فوتبال کشور نداریم. اینجاست که زنگ خطر به صدا در می‌آید.