سهند صادقی بهمنی: حقیقت ایمان چیست؟ آیا ایمان از سنخ عقیده و باور است یا ماهیتی عمل‌گرایانه دارد و یا ...؟ آیا ماهیت ایمان اکراه‌پذیر است؟ ایمان و اسلام چه نسبتی با یکدیگر دارند؟ صفات مومنان چیست و آخر اینکه ایمان آیا تنها مولفه رستگاری است و یا کردار نیز در انضمام بدان نقش ایفا می‌کند؟

ایمان در لغت از «أمن» است و أمن نیز، طمأنینه و آرامش نفس است و نترسیدن. أمان، گاهی نام حالتی است که انسان در امن بر آن است و گاهی نام آنچه انسان بر آن امین می‌شود مانند آیه 27 سوره انفال: «و تخونوا اماناتکم».

ایمان گاهی، عنوان آیینی است که محمد(ص) پیام‌آور آن است: «الذین آمنو والذین هادوا و الصابئون و النصاری...» [مائده/69] کسانی که ایمان آوردند و کسانی که یهودی هستند و صابئان و مسیحیان. این ایمان در واقع به معنای «اسلام آوردن» است و مترادف به آن به کار می‌رود در نتیجه کسانی که مسلمان می‌شوند به آن توصیف می‌گردند.

«ما یومن اکثرهم بالله الا و هم مشرکون»‌[یوسف/106]، بیشترشان به خدا ایمان نمی‌آورند، جز اینکه شریک می‌گیرند. ایمان گاهی به معنای «اذعان نمودن نفس به حق بر سبیل تصدیق و صادقانه شمردن آن» بکار می‌رود. این معنا از ایمان، همان مقصودی است که امیر بیان این گونه آن را توصیف می‌کند: «وسئل عن الایمان فقال: الایمان معرفه بالقلب و اقرار باللسان و عمل بالارکان» (1)، ایمان، شناخت قلبی، اقرار زبانی و عمل با اعضا و جوارح است.

در قرآن نیز در بسیاری از فرازها ایمان در همین معنا به کار رفته است. «والذین آمنوا بالله و رسله اولئک هم‌الصدیقون» [حدید/19]، و کسانی که به خدا و پیامبرانش ایمان آوردند، آنان همان راستینانند.

بنابراین در این استعمال، ایمان بر هر سه مقوله کردار، گفتار و باور، صادق است. البته در برخی آیات ایمان به صورت مشخص و تنها برعمل صدق می‌کند. «و ما کان الله لیضیع ایمانکم» [بقره/143] و خدا بر آن نیست تا ایمان شما را ضایع کند. در این آیه از تغییر قبله مسلمانان از مسجدالاقصی به مسجدالحرام سخن به میان می‌آید و عده‌ای از مسلمانان نگران این مسئله هستند که با تغییر قبله، نمازهایی که آنان تاکنون به جا آورده‌اند چه حالتی می‌یابد، که خداوند با این جمله به آنان می‌فهماند که او در صدد تضییع عمل آنان نیست.

ایمان گاهی در قرآن به معنای لفظی، تصدیق نیز بکار می‌رود. « و ما انت بمومن لنا و لوکنا صادقین» [یوسف/17]، ولی تو ما را تصدیق نمی‌کنی هر چند راستگو باشیم. در میان این دو گونه استعمال ایمان که یکی به معنای مومنان شریعتی خاص – مثلاً - اسلام است و دیگری ایمان به همان معنای اصطلاحی که در کلام امام علی(ع) نیز منعکس گردیده است فرقهایی وجود دارد.

یکی از این فرقها که مستقیماً به ماهیت و حقیقت ایمان نیز بازگشت می‌کند، رابطه ایمان و اسلام  است، در استعمال اول که می‌توان از آن با عنوان ایمان بالمعنی الاعم نیز یاد کرد رابطه میان اسلام و ایمان  تساوی است یعنی می‌توان به هر مسلمانی، مومن نیز اطلاق نمود و بالعکس اما در استعمال دوم نسبت میان اسلام و ایمان، عموم و خصوص مطلق است، به این معنا که هر مومنی، مسلمان است ولی هر مسلمانی مومن نیست و به عبارت دیگر اسلام شرط لازم و نه کافی ایمان به حساب می‌آید. در قرآن نیز به این فرق اشاره شده است.

«قالت الاعراب آمنا، قل لم تؤمنوا و لکن قولوا أسلمنا ولمایدخل الایمان فی قلوبکم.»[حجرات/14]، بادیه‌نشینان گفتند: «ایمان آوردیم» بگو: «ایمان نیاورده‌اید، لیکن بگویید: «اسلام آوردیم.» و  هنوز در دلهای شما ایمان داخل نشده است. در این آیه صراحتاً به فرق میان ایمان و اسلام اشاره شده است.

بادیه‌نشینان اسلام آورده بودند و به ظاهر شهادتین را بر زبان جاری ساخته بودند، اما ایمان هنوز داخل در قلوب ایشان نگردیده بود. علامه طباطبایی- قدس‌سره- در تفسیر آیه می‌نویسد: «خداوند در آیه ایمان را از آنان نفی کرده است و واضح گردانیده که ایمان هنوز داخل در قلوب ایشان، نشده است و البته برای ایشان اسلام را ثابت نموده است.

از اینجا فرق میان اسلام و ایمان ظاهر می‌گردد به اینکه ایمان معنایی قائم به قلب است؛ از قبیل باور و اسلام امری قائم به زبان و اعضا و جوارح. در واقع اسلام، تسلیم شدن و خضوع زبانی با شهادت بر توحید و نبوت و به لحاظ عمل، رفتار ظاهری با تبعیت [از رسول و دستوراتش] است. حال چه این عمل با باور به حقانیت آنچه بدان شهادت داده و بدان عمل نموده همزمان و مقارن باشد و چه نباشد.»(2)

بنا بر این تفسیر، می‌توان اینگونه نتیجه‌گیری کرد: ایمان دارای سه رکن و یا به عبارت بهتر سه مرحله است. الف – مرحله زبانی، ب- مرحله رفتاری، ج- مرحله باور و اعتقادی. بادیه‌نشینان مرحله اول را طی نموده بودند، یعنی ایمان در زبان و رفتارشان وارد شده بود ولی هنوز ایمان مرحله سوم در دلهایشان وارد نشده بود.

ممکن است تفسیر دیگری از این آیه ارائه داد، به این صورت که ایمان تنها بر مرحله سوم اطلاق می‌گردد و بر مراحل اول و دوم تنها عنوان اسلام صادق است. براین اساس می‌توان حکمت امیر مومنان را نیز اینگونه تفسیر نمود که دارای سه رکن دانستن ایمان در واقع‌ نظر به حقیقت ایمان ندارد، چه که حقیقت ایمان امری جز باور و اعتقاد – همانگونه که علامه طباطبایی – رحمه‌الله – تفسیر می‌کنند و آن را امری قائم به باور و اعتقاد می‌دانند- نیست.

اما زبان و عمل از لوازم ایمان به شمار می‌آ‌یند. درست مانند، یک درخت میوه که میوه دادن یا ندادن باعث نمی‌گردد تا عنوان درختی خاص بر آن صدق شود، اما چنین درختی حتماً همراه با ثمر دادن نیز می‌باشد. علامه در تفسیر آیه 143 سوره بقره «ایمان» را به «عمل» تفسیر می‌کنند.(3) در این مورد باید توجه نمود که استعمال ایمان به جای عمل به جهت قرینه‌ای است که در آیه موجود است.

قرینه از این قرار است که مسلمانان بعد از تغییر قبله گمان کردند، نمازهای ایشان باطل است و دیگر ارزشی ندارد و از آنجایی که نماز رکن و عمود دین به شمار می‌رفت، به این نتیجه خطا رسیدند که ایمانشان نیز از میان رفته است.

بنابراین آیه در صدد اصلاح این اندیشه خطا برمی‌آید که خیر این‌چنین نمی‌باشد که ایمانتان از میان رفته  است. بنابراین با توجه به صحت ایمان اعمال شما نیز ارزش خود را از دست نداده است و نمازهایتان درست است و مقبول. علاوه بر این آیه که دلالت بر سنخ باور بودن ایمان دارد، آیات دیگر نیز شاهد همین امرند. به عنوان مثال می‌توان به آیات فراوانی استشهاد نمود که عمل صالح را بر ایمان عطف کرده است

«ان‌الذین آمنو و عملوا الصالحات» کسانی که ایمان آورند  و عمل نیکو به جای آوردند. این دوگانگی که تقریباً در سراسر آیات قرآن به چشم می‌خورد دال بر این امر است که ایمان از سنخ عمل نیست. در داستان ساحران نیز همین امر مشهود است. آنان اظهار ایمان می‌کنند با آنکه هنوز عملی از آنان سرنزده است. «قالوا آمنا برب العالمین، رب موسی و هارون» [اعراف/121 – 122] و گفتند: «به پروردگار جهانیان ایمان آوردیم، پروردگار موسی وهارون.»

از طرف دیگر باید به ماهیت ایمان توجه نمود. ایمان ماهیتی ثابت و حقیقتی ایستا ندارد، بلکه دائماً در حرکت و شدن است. نوبه‌نو شدن از خواص ایمان به شمار می‌رود. همین امر اثبات می‌کند که ایمان از سنخ عمل نیست، بلکه از سنخ باور است که قابلیت نوبه‌نو شدن را داراست، چرا که عمل در حرکت و شدن نیست.

آدمی یا عمل را صحیح به جا می‌آورد با شرایطش و یا خیر. «یا ایهاالذین آمنو، آمنوا...» [نساء/136]، ای کسانی که ایمان آورده‌اید، ایمان آورید، یعنی ایمان نو کنید. همچنین از ماهیت ایمان که جبرپذیر و اکراه بردار نیست می‌توان به این نتیجه دست یافت که ایمان از سنخ باور و معرفت باطنی است، چرا که اگر در مفهوم ایمان، عنصر عمل نیز دخیل می‌بود می‌شد با توسل به زور عمل ایمانی ایجاد نمود، چنانچه بسیاری از پادشاهان و حاکمان به زور از مخالفان خود به نفع خویش اقرار می‌گرفتند و آنان را وادار می‌ساختند تا براساس مرضی ایشان عمل نمایند. «لااکراه فی الدین، قد تبین الرشد من الغی»[ بقره/256]، در دین هیچ اجباری نیست. و راه از بیراهه بخوبی آشکار شده است.

در باب آنچه ایمان در مورد آن شایسته است و یا آنچه باید بدان تعلق گیرد و متعلقات ایمان نام دارد، قرآن به صراحت سخن گفته است. ایمان به غیب، اولین متعلق قرآن است که از آن در قرآن ذکری به میان آمده است. ایمان به پیامبران، ایمان به محتوای پیام، ایمان به فرستنده پیام (حضرت باریتعالی) ایمان به فرشتگان از موضوعات دیگر ایمانی است.

«کل آمن بالله و ملائکته و کتبه و رسله» [بقره/285] و مومنان همگی به خدا و فرشتگان و کتابها و فرستادگانش ایمان آوردند. دقت در متعلقات و موضوعات ایمانی، ما را به این نکته رهنمون می‌سازد که ایمان از جنس معرفت و باور است، چرا که ایمان به خدا و فرشتگان، نمی‌تواند از نوع عمل و کردار باشد و اصولاً بی‌معناست.

صفات مومنان و ویژگیهای آنان نیز در این امر مشترک است. در قرآن از یک سو از مومنان خواسته شده تا به پیامبر(ص) ایمان آورند و از سوی دیگر آنان را به پیروی و تبعیت از او می‌خواند، اگر ماهیت ایمان و عمل، یکسان بود، تعدد دعوت بی‌معنا می‌بود.

«فآمنوا بالله و رسوله النبی الامی الذی یؤمن بالله و کلماته و اتبعوه لعلکم تهتدون»(اعراف/158). پس به خدا و فرستاده او- پیامبر بزرگ درس‌نخوانده‌ای- که ایمان آورد به خدا و کلمات او،‌ ایمان آورید و از او پیروی کنید؛ شاید که هدایت شوید. از دیگر ویژگی‌های ایمان، اختیاری و ارادی‌بودن آن است؛ چنان که ایمان از روی ترس، فایده‌ای در بر ندارد. با توجه به مطالب مطرح‌شده، می‌‌توان درباره ماهیت ایمان به نتایج ذیل دست یافت:

  1. ایمان در قرآن، گونه‌ای معرفت و شناخت است ولی تمام هویت آن، از سنخ علم و معرفت نیست. 
  2. عمل و کردار، از اجزای مقوّم ایمان نیست، گرچه عمل، همواره همراه ایمان است، به طوری که از فقدان آن ناصوابی و بی‌اثربودن ایمان آشکار می‌گردد. 
  3. از دو مقدمه فوق به این نتیجه می‌رسیم که ایمان علاوه بر معرفت، حاوی خشوع، خضوع و خشیت و تسلیم است و همین امر موجب می‌گردد تا با عمل، پیوند نزدیکی برقرار سازد.

پی‌نوشت‌ها:

1 -سیدشریف رضی، نهج‌البلاغه، حکمت227
2- علامه طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج18، ص 332
3 - همان، ج1، ص320. علامه آنچنان به تفسیر ایمان به اعمال در آیه مذکور اطمینان دارند که در متن آیه بدون اینکه هیچ‌گونه تمایزی قائل شوند واژه «اعمالکم» را به جای «ایمانکم» به کار برده‌اند که البته چندان صواب به نظر نمی‌آید.