تاجرانی که در ترکیه فرش دستبافت معامله می‌کنند، برای رفوی آنها به همکاران علی آقا پول خوبی می‌دهند.

همشهری آنلاین، رابعه تیموری:آنقدر که می‌ارزد چند روز وسط گل‌های ریز و ظریف فرش چمباتمه بزنند و آنقدر تار و پود ازهم‌پاشیده آنها را به هم ببافند و لابه لای سرریشه‌های‌شان نخ چله کاشان سه لا بتابانند که قالی مثل روزی شود که از دار پایین آورده شده. آن جا هم بیشتر قالی‌هایی که زیر دست رفوگران ایرانی می‌آید، قالی‌های کف ابریشم و گل ابریشم تبریز و قم و اصفهان هستند، ولی اینجا، در ایران، حتی در همان تبریز و قم و اصفهان هم کمتر کسی از رفوگران سراغی می‌گیرد. پارسال یکی از تاجران ترک به علی آقا پیشنهاد کرد که همراه او به ترکیه برود و روی قالی‌های عیب و ایرادداری که از ایرانیان می‌خرد، دستی بکشد تا بتواند آنها را دولا پهنا به اروپاییان شیفته فرش ایرانی بفروشد، ولی علی آقا پیشنهاد او و دستمزد دلاری را که وعده داده بود، قبول نکرد و هنوز هم با ۵٠٠ هزار تومان حقوق روزانه‌ای که از کاسبان فرش دور میدان گمرک می‌گیرد می‌سازد. علی رحیمی از تک و توک رفوگرانی است که کسادی بازار رفوگری هنوز او را به جلای وطن وانداشته است:

بیشتر بخوانید:تصاویر | رفوگران بازار فرش تهران
وقتی درفش باریک و نوک تیز را از لای تار و پود قالی بیرون می‌کشد، تصور می‌کنی به‌جای آن پرزهای گلوله شده‌ای که با درفش بالا آمده، حفره‌ای بزرگ وسط گل و بته‌های سیاه و قرمز آن سبز می‌شود، ولی کافی است که نرمه انگشتان زبرش را روی چله‌های پشمی بکشد تا تار و پود قالی منظم‌تر و یکدست‌تر از قبل کنار هم بنشینند. حالا باید دندانه‌های کیله‌ها را مثل شانه‌ای که میان طره‌های گیس ابریشمی می‌لولد، روی طرح و نقش قالی بدواند تا خواب تار و پود آن را خوب پیدا کند. پاساژ حاشیه خیابان هلال‌احمر محل کارش است و از صبح توی پاساژ به وصله پینه فرش‌های کارکرده دستبافت مشغول بوده و حالا که ساعت کار پاساژ تمام شده، سفارش رفوگری یکی از فرش‌فروشان حوالی میدان را انجام می‌دهد.


از میانه تا پایتخت

چشم‌های علی آقا دیگر کم‌سو شده‌اند، ولی هنوز هم می‌تواند به نگاهی گذرا همه سرنخ‌های اضافی قالی‌های پاخورده را پیدا کند. ۵۵سال از خدا عمر گرفته و از ١۵‌سالگی کنار دست پدر رفوگرش کار یاد گرفته است. اوایل فقط بَدلَمه کاری می‌کرد و تعمیر سرریشه‌های قالی با او بود. ولی همان موقع هم موقع پیچاندن نخ‌های بطلمه دور نخ‌های چله و دوخت ریشه‌ها از پدر اوستاکارش کم‌نمی آورد. وقتی هم قَلبیره زدن را شروع کرد و پدرش بافت تار و پود قالی‌های نفیس مشتریان را به او می‌سپرد، خوب از پس آن برمی آمد، اما در سوزن کاری و دوخت و دوز قالی‌ها در میان رفوگران شهر میانه کمتر کسی به پایش می‌رسید و هر بار که رفع عیب و ایراد قالی به دوخت و دوز آن می‌رسید، پدر حتما کار را به او می‌سپرد. وقتی هم توانست فرش‌های تخت طرح ابر و باد همدان و مشک آباد را رفو کند، دیگر خاطرجمع شد که در رفع و رجوع سفارشات تاجران فرش پایتخت کم‌نمی آورد و راهی تهران شد تا در اینجا کار و باری به هم بزند و به برکت هنرش زندگیش رونقی پیدا کند.


صاحبکارانی که دست و دلباز نیستند

اوایل زندگی سخت نمی‌گذشت و توی هر کوچه‌ای با دم و دستگاه رفوگریش می‌چرخید، در ده‌ها خانه به رویش باز می‌شد که فرش‌های نیمدار خود را توی حیاط‌های گل و گشادشان پهن کرده بودند و منتظر رفوگری بودند که گره‌هایی را که زیر پا تاب نیاورده و از چله جدا شده بودند، دوباره روی نخ‌های چله بنشاند یا اگر گوشت و پرز قالی خوابیده، به رویش شانه‌ای بکشد تا دوباره پاکوبی خوشایند داشته باشد، اما از وقتی فرش‌های ماشینی جای قالی‌های دستبافت را گرفتند، دیگر سروکار رفوگران به تاجران فرش‌های دستبافت افتاد و اگر هنرشان باب طبع آنها بود، قسمت کوچکی از سودهای کلان معاملات‌شان به رفوگران می‌رسید. اما این‌روزها دیگر تاجران فرش ایرانی هم در شریک شدن سود و منفعت‌شان دست و دلباز نیستند و علی آقا و تک و توک رفوگرانی که هنوز جلای وطن نکرده‌اند، هر ماه کمتر از حقوق کارمندی تازه‌کار حقوق ثابتی می‌گیرند تا در ازای آن همه سفارشات ریزودرشت و کم‌و زیاد آنها را انجام دهند. بسیاری از همکاران علی آقا که در کشورهای همسایه به وصله پینه فرش‌های دستبافت ایرانی و غیرایرانی مشغولند در آن جا قدر و قیمتی پیدا کرده‌اند و به قول علی آقا «حقوق دلاری» می‌گیرند، اما هنوز دل اوستا علی، رضا نداده که در جایی دور از ایران تار و پود قالی‌های زخم خورده ایرانی را پیوند بزند...