همشهری آنلاین- شهره کیانوش راد: دکتر مرندی، متولد۱۳۱۸ است و در آستانه پنجاه و هشتمین سالگرد ازدواجش با «معصومه طباطبایی» برایمان از عشق و محبتی میگوید که همچنان مانند روز اول ازدواج میان آنها وجود دارد. او می گوید:« در میان بستگان، هیچ فردی را به اندازه همسرم دوست ندارم.» دکتر مرندی در ازدواج دخترانش سختگیر نبوده است و می گوید:« مهریه دختران، نوه ها و عروسش بیشتر از ۱۴ سکه نبوده است. هیچکدام از آنها در زندگی بهدنبال تجملات نبودند و ازدواجهای بسیار سادهای داشتند.»
آقای دکتر، چه سالی ازدواج کردید؟
سال ۱۳۴۴ ازدواج کردیم و اردیبهشت امسال، ۵۸سال میشود که من و معصومهخانم زندگی مشترک خود را شروع کردهایم.
چند سال در ایران بودید؟
حدود یک سال بعد از ازدواجمان و برای گذراندن دوره سپاه بهداشت در ایران بودیم و بعد از آن برای گرفتن تخصص و ادامه تحصیل به آمریکا رفتیم و ۱۴سال در آنجا زندگی کردیم.
شما ۱۴سال در آمریکا زندگی کردید و بعد از انقلاب به ایران برگشتید. این بدان معنی است که از همان ابتدا، زندگی مرفهی داشتهاید؟
خیر! اصلا اینگونه نبود. پدر و مادر من هیچ وقت صاحب خانه نشدند. ما در خانه مادربزرگ که خیلی هم بزرگ نبود زندگی میکردیم. در گذشته چند برادر و عروس و نوهها در خانه پدری و با هم زندگی میکردند و غیرعادی بهنظر نمیآمد. ارتباط ما و بقیه اعضای فامیل خیلی خوب بود. پدر من تا آخر عمر حتی یک دانگ از هیچ ملکی نداشت. خانواده من شرایط اقتصادی نسبتا سختی داشتند و گاهی میدیدم پدر و مادرم از خوردن غذای ساده نان و پنیر هم صرفنظر میکردند تا بچهها بتوانند غذا بخورند. من از همان سال اول دانشکده پزشکی میخواستم ازدواج کنم، اما وضع مالیام مساعد نبود. پدرم نصف حقوقش را برای تحصیل من که در تهران بودم میفرستاد و میدانستم که خیلی در مضیقه است. با اینکه خیلی صرفهجویی میکردم، اما نمیتوانستم از عهده هزینه ازدواج و همسرداری بربیایم. از طرفی هم اگر ازدواج میکردم باید از خوابگاه دانشگاهی بیرون میرفتم. زمانی که من سپاهی بهداشت بودم و دوره آموزشی را گذرانده بودم، دو هفته به ما مرخصی دادند. در همین فاصله مراسم خواستگاری، عقد و ازدواجمان صورت گرفت. پدر و مادر همسرم انسانهای بسیار شریفی بودند. پدر همسرم فردی تحصیلکرده و کارمند بود. زندگی آنچنانی نداشتند و همسرم به زندگی معمولی عادت داشت. زمانی که ازدواج کردیم، شرایط مالی خوبی نداشتیم حتی بلیت رفتن به آمریکا را هم قسطی خریدیم.
در این ۵۸سال زندگی مشترک با همسرتان، مشاجره هم داشتهاید؟
مشاجره! خیر! اختلاف نظر طبیعی است که در مواردی وجود داشته، اما حتی یادم هم نمیآید که راجع به چه موضوعی بوده که مثالی برای شما بزنم.
شما بیشتر اهل کوتاه آمدن هستید یا همسرتان؟
حقیقتا چیزی به یاد ندارم، اما اگر هم موردی بوده، من وظیفه خودم میدانستم که کوتاه بیایم. اصولا ما مردها برخلاف آنچه اسلام از ما خواسته، پرتوقع هستیم و فکر میکنیم انجام همه کارهای خانه برعهده خانمهاست. انتظار داریم همه چیز مرتب باشد و گاهی ایراد هم میگیریم. مقام معظم رهبری در صحبتهایشان بیش از چند بار فرمودند که زن هیچ وظیفهای در قبال کارهای منزل ندارد و اصلیترین وظیفهاش همسرداری و فرزندپروری است. امروزه بانوان علاوه بر این مسئولیتها، در بیرون از منزل هم شاغل هستند و وقتی زن و مرد به خانه میآیند، متأسفانه مرد استراحت میکند و زن به تنهایی تمام کارهای خانه را انجام دهد. بنابراین بهنظرم بیشتر اشکالات احتمالا از طرف ما مردهاست. حقیقتا یادم نمیآید که دعوا و مشاجرهای بین من و همسرم پیش آمده باشد. مهر و محبت میان زن و شوهر و رعایت دستورات اسلامی بسیار مهم است. اگر آدم تقوی را رعایت کند، هیچ وقت با همسرش مشکل پیدا نمیکند و دلیلی ندارد با همسر و فرزندانمان به مشکل بخوریم.
مهمترین ویژگی همسرتان چیست؟
ایشان بسیار متدین هستند. در خانوادهای متدین بزرگ شدهاند. آدمی هم که متدین باشد و تلاش کند در قالب اعتقاداتش عمل کند، عیبهایش کمتر و محاسنش بیشتر میشود. همسرم کلاس یازدهم بود که ازدواج کردیم و بعد از آن، از تهران به روستایی که من بودم آمد و نتوانست دیپلم بگیرد. زندگی مشترکمان را در روستای کندجان شهرستان گلپایگان که آن زمان نه آب داشت و نه برق و نه جاده، شروع کردیم. وقتی هم به آمریکا رفتیم، آنجا هم زندگی سختی را شروع کردیم و همسرم سختی زیادی کشید اما همیشه روابط ما گرم و صمیمی بود. ایشان در آمریکا به اصرار من ادامه تحصیل داد، چون میخواست به فرزندان رسیدگی کند. چندین سال پیش، مادر من پایش شکسته بود، او را از اصفهان به تهران آوردیم و همسرم از مادرم مراقبت کرد. آن زمان همسرم مشغول تحصیل در سطح دکتری بود، اما درسش را برای مراقبت از مادرشوهر رها کرد. زمانی هم که پدر و مادر خودشان بهدلیل کهولت سن، نتوانستند به تنهایی زندگی کنند، به منزل ما آمدند و همسرم از آنها مراقبت کردند. اینها کارهای کوچکی نیست و فداکاری ایشان را نشان میدهد. خصلتهای نیک بسیاری دارند که برگرفته از اعتقادات مذهبی ایشان است. بههرحال وقتی آدم متدین باشد، دروغ نمیگوید، غیبت نمیکند خلاف وعدهاش عمل نمیکند. یک عمر با هم زندگی کردهایم، سختیهایی در زندگی داشتیم، اما خدا را شاکرم که با وجود مشکلات جسمیای که داریم، اما همچنان زندگی شیرینی داریم و همیشه به هم علاقهمند بودیم. من در میان بستگان، هیچکس را در دنیا بهاندازه همسرم دوست ندارم. فوقالعاده ایشان را دوست دارم، بیش از هر کسی.
این علاقه را به همسرتان هم ابراز میکنید؟
بله! از اول جوانی همیشه علاقهام را به ایشان ابراز کردهام و هنوز هم هر روز و به دفعات عشق و علاقهام را به همسرم ابراز میکنم. قربان صدقه همسرم میروم و همیشه به او ابراز محبت میکنم. محبت کلامی، عشق و علاقه میان زن و شوهر را بیشتر میکند. یادم هست تازه عقد کرده بودیم و من از روستا برای دیدن همسرم به تهران میآمدم. هفتههای اول در خانه پدر همسرم، وقتی به خانمم محبت میکردم، پدرش خجالت میکشید، اما بعد متوجه شد که من از روی محبت و عشق به ایشان ابراز علاقه میکنم.
ارتباط صمیمی زن و شوهر چه تأثیری بر تربیت فرزندان دارد؟
پدر و مادرها باید برای بچههایشان الگو باشند. ابراز محبت به همسر باید در مقابل فرزندان باشد تا آنها هم این رفتار را یاد بگیرند و به همسرانشان عشق بورزند. خیلی وقتها اگر بچهها ببینند که پدر و مادرشان با سختی مالی زندگی خود را شروع کردهاند، به هم سرکوفت نمیزنند و در اداره زندگی با هم مشارکت دارند، آنها هم درس میگیرند و در آینده و هنگام ازدواج سختگیری نمیکنند.
شما اهل سختگیری در ازدواج فرزندانتان بودید؟
خیر! مهریه دختران، عروس و نوههای من تا جایی که به یاد دارم ۱۴سکه بوده حتی ممکن است مهریه برخی از آنها ۱۲ یا ۵سکه بوده باشد، اما بیشتر از ۱۴سکه نبوده است. وقتی دختر بزرگ من ازدواج کرد، مراسم عقد و ازدواجش در یک روز و در آپارتمان کوچک مسکونی خودمان انجام شد.کاملا بیسر و صدا و در حد یک مهمانی ساده با پذیرایی چای و شیرینی، برگزار شد. همیشه به بچههای خودم و الان هم به نوهها توصیه میکنمکه زود ازدواج کنند. این یک نصیحت صرف نیست بلکه توصیه و حتی اصرار هم در آن هست. نوههای من با اینکه شغل هم نداشتند اما خوشبختانه زود ازدواج کردند.
در صحبتهایتان فرمودید نوههای شما هنگام ازدواج شغل نداشتند. هیچگاه با توجه به موقعیت شغلی و سیاسی شما، انتظار نداشتند که برای آنها توصیه و سفارشی بکنید؟
توصیه، خیر! نه این کار را بلدم و نه میکنم. در مراسم خواستگاری یکی از نوههایم، پدر عروسخانم به من گفت که برای پیدا کردن شغل برای نوهتان توصیهای بکنید. حتی یکی دو تا وزارتخانه را هم اسم بردند. آن موقع حرفی نزدم، اما بعدا متوجه شدند که من اهل توصیه کردن نیستم. در حد توان، به نوهها کمک مالی میکنم اما اهل توصیه و سفارش برای شغلشان نیستم. البته ممکن است تصور و برداشت مردم از مسئولان مملکت این باشد و شاید هم مردم مشاهداتشان از بعضی از مسئولان اینگونه باشد، اما من هیچ وقت این کار را نمیکنم، اما در مقابل خیلی دعا میکنم و خداوند هم همانطوری که فرموده است، دعاها را مستجاب میکند.
فرزندان و نوههای شما در رده آقازادهها جا نمیگیرند؟
خیر! من آقا نیستم که آنها آقازاده باشند! بچههای من الحمدلله موفق هستند. زمانی که از آمریکا برگشتیم، ۱۳ساله، ۱۰ساله و ۹ساله بودند و با اینکه فارسی هم بلد نبودند اما همینجا مدرسه رفتند و در همین ایران به دانشگاه رفتند. اینجا درس خواندند و الان همه عضو هیأت علمی دانشگاهها هستند. نوهها هم یا لیسانس یا فوقلیسانس دارند. در زندگی بهدنبال تجملات نبودند و ازدواجهای بسیار سادهای داشتند. شیرینی زندگی به خانه و ماشین نیست! اینها را خدا به لطف خودش فراهم میکند و برکاتی در زندگی میگذارد. همیشه هم این برکت، داشتن پول زیاد نیست. خانواده خوب و فرزندان خوب از برکات بسیار باارزش یک زندگی است که باید قدرشان را بدانیم و خدا را شاکر باشیم و از زندگی در کنار هم لذت ببریم.
فرزندانتان به فکر زندگی در خارج از ایران هستند؟
زمانی که در آمریکا زندگی میکردیم، استاد دانشگاه بودم و زندگی بسیار خوبی داشتم و فرزندانم هم آن زندگی را تجربه کردند. اما زندگی در ایران را بهشت میدانم. خانوادهام هم از صدر تا ذیل همین نظر را دارند و هیچ وقت به زندگی در خارج از ایران فکر نکردهاند.
حلقه هزار دلاری را پس دادم!
قناعت یکی از ویژگیهای «معصومه طباطبایی» همسر آقای دکتر مرندی است که از آن با ذکر خاطرهای یاد میکند: «در آمریکا که بودیم حلقه ازدواج همسرم شکست و من حلقهای برای او خریدم. وقتی همسرم قیمتش را پرسید و من گفتم هزار دلار، خیلی ناراحت شد و گفت تو میدانی من اهل طلا نیستم. از من خواست که حلقه را پس بدهم و من هم همین کار را کردم. روز بعد دیدم یک حلقه بسیار زیباتر در دست همسرم است. وقتی قیمتش را پرسیدم گفت یک دلار خریدم! همسرم همیشه در زندگی اهل قناعت بوده و هست. فرزندانم هم این ویژگی مادرشان را از همان کودکی دیدهاند و در زندگیشان به همین شیوه رفتار میکنند و زندگیشان هم با قناعت شیرینتر است.»
نشان دولتی درجه یک خدمت
دکتر سیدعلیرضا مرندی، متولد ۱۲ آذر ۱۳۱۸ متولد شهر اصفهان است. او دوره ابتدایی و متوسطه را در اصفهان گذراند و در سال ۱۳۳۶ وارد دانشکده پزشکی دانشگاه تهران شد. در سال ۱۳۴۳ در رشته پزشکی فارغالتحصیل شد و در ماه خرداد ۱۳۴۲ در خلال دوره دانشگاه ۳ ماه زندانی سیاسی بود. مرندی، در بین سالهای ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۰ دوره تخصصی کودکان را در دانشکده پزشکی ویرجینیای آمریکا گذراند و در سال ۱۳۵۰ بورد تخصصی اطفال و در سال ۱۳۵۶ بورد فوق تخصص نوزادان را در آمریکا دریافت کرد. دکتر مرندی، ابتدا استادیار و سپس دانشیار دانشگاه رایت - استیت آمریکا بود و تا سال ۱۳۵۸ رئیس بخش کودکان و همزمان رئیس بخش مراقبتهای ویژه نوزادان بیمارستان دانشگاهی میامی ولی بود. او وزیر بهداشت ۳ دولت، نماینده ادوار مجلس( دوره هشتم و نهم) بوده از حوزه انتخاباتی تهران و از سال ۱۳۸۸ تا کنون رئیس فرهنگستان علوم پزشکی جمهوری اسلامی ایران است. دکتر مرندی جوایز متعددی از سازمان ملل و سازمان جهانی بهداشت دریافت کرده و یکی از موفقترین وزرای بهداشت و درمان کشور شناخته میشود. او نشان دولتی درجه یک خدمت را هم از ریاست جمهوری اسلامی ایران دریافت کرد.
حتی یک دروغ از پدرم نشنیدم
یکی از ویژگیهای دکتر مرندی که همکارانش به آن اشاره میکنند پایبندی به رعایت مسائل اسلامی است. دکتر مرندی معتقد است اگر پدر و مادر خود را ملزم به رعایت اخلاق اسلامی بدانند، روی تربیت فرزندان تاثیر مثبت دارد. او درباره پدر و مادرش خاطرهای برایمان نقل میکند: « پدر و مادرم تاکید خیلی زیادی روی اعتقادات مذهبی و رعایت اخلاق اسلامی داشتند. از ویژگیهای مهم پدرم این بود که هیچگاه از او حتی یک دروغ نشنیدم. او همیشه میگفت: «دروغ گفتن در زندگی ضرورتی ندارد و نباید دروغ گفت.» من هم یادم نمیآید جایی نیازی شده باشد که غیر واقعیت را بگویم. معتقدم اگر پدر و مادر به فرزندانشان بگویند دروغ نگو، اما خودشان به بهانههای مختلف دروغ بگویند، دچار دوگانگی میشوند و آنها هم دروغ خواهند گفت. وقتی میخواستم به مدرسه بروم، گاهی مادرم نخودچی یا انجیر در جیبم میگذاشت و سفارش میکرد تنها نخورم و به همکلاسیهایم هم تعارف کنم. میگفت اگر کم آمد، تنها کسی که نخورد خودت هستی! همیشه در ذهنم دیگران را مهمتر از خودم جلوه میداد و آنقدر این تکرار شده بود که جزو خلقیاتم شد و این را موهبت الهی میدانم.»
دلیل انتخاب رشته پزشکی چه بود؟
دکتر مرندی معتقد است در انتخاب و تحصیل در رشته پزشکی چند نفر در زندگی اش نقش داشته اند و همیشه از آنها یاد میکند. او میگوید: «پسر داییام که با ما زندگی می کرد، از من ۵ سال بزرگتر بود و پزشکی میخواند. خیلی به او علاقهمند بودم و یکی از دلایلی که دوست داشتم در رشته پزشکی تحصیل کنم، او بود. دلیل دیگر هم طبیبی به نام دکتر میرعلایی بود که پزشک محلهمان بود و ما هر زمانی مریض میشدیم نزد او میرفتیم. رفتار و منشش بر من تاثیر زیادی گذاشته بود و دوست داشتم مانند او پزشک شوم و به مردم خدمت کنم. از همان به فکر دادن کنکور و قبولی در رشته پزشکی بودم و هم دانشکده اصفهان و هم تهران امتحان دادم. در دانشگاه تهران پزشکی خواندم. مرحوم دکتر قریب از من خواست که دستیار ایشان شوم ولی حقوق نمی دادند و چون شرایط مالی خوبی نداشتم، به پیشنهاد دکتر قریب ، برای گرفتن تخصص به امریکا رفتم که بتوانم حقوق داشته باشم و درس بخوانم. به دلیل علاقهام به نوزدان، علاوه بر بورد اطفال که وقتی در دانشکده پزشکی ویرجینیا بودم گرفتم، وقتی در شهر دیتون اوهایو بودم، بورد فوق تخصص نوزادان را گرفتم. البته امتحانات بورد همیشه ملی است ولی در چند شهر فقط برگزار می شود. تا آنجا که به یاد دارم در شهر واشنگتن (جائی که امتحان بورد اطفال را دادم) و شهر شیکاگو (که آنجا امتحان بورد فوق تخصص نوزادان را دادم) و شاید در شهری هم در کالیفرنیا.»
فیلم صحبت های دکتر مرندی را در این نشانی ببینید: hamshahrionline.ir/x9bK6