10 اثر برتر شامل 3 اثر برگزیده، 4 اثر تقدیری و 3 اثر قابل اعتنا، روز 8مرداد جوایز خود را دریافت میکنند.
این 10اثر برتر از میان 510 اثر سرند شدهاند که از ایران و کشورهای دیگر (ایرانیان مقیم خارج) به دبیرخانه جشنواره ارسال شده است. این جشنواره با حمایت مالی بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس اصفهان و نیز شهرداری این شهر برگزار میشود.
در میان اظهارات نسرین ارتجائی، مسئول این جشنواره اینترنتی، نکتهای جالب توجه به چشم میخورد.
از او درباره ریزش فراوان آثار ارسالی در مرحله اولداوری پرسیده شده است؛ چراکه در همان مرحله اول 402اثر حذف شدهاند. او پاسخ داده است که «بسیاری از نویسندگانی که آثاری را برای شرکت در جشنواره ارسالکردهبودند، برخلاف موضوع جشنواره (داستان کوتاهکوتاه دفاع مقدس) بیشتر به ارسال خاطرات خود از دوران جنگ تحمیلی مبادرت کرده بودند و در واقع، آثارشان ساختار داستانی نداشت.»
آیا همین نکته، نمیتواند تلنگری برای دستاندرکاران قرائت رسمی فرهنگ جنگ یعنی نهادهایی مثل بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس باشد؟ یک سؤال اساسی این است که ما در مقطع فعلی یعنی پس از گذشت 21سال از پایان جنگ، اولویتمان از میان مظاهر متنوعی که همه آنها را «روایت» جنگ مینامیم، چیست؟
«روایت» جنگ به مثابه فرآیندی برای به یادآوری آنچهگذشت و هنوز اثرش باقی است، میتواند در قالبهای متفاوتی انجام گیرد، از شعر دفاع مقدس بگیر که آقایان علاقه زایدالوصف و خوشمزهای به روشن نگهداشتن چراغ آن نشان میدهند، حتی اگر راویان آن، بچههایی باشند که پس از جنگ به دنیا آمدهاند تا فیلمهای مستند و سینمایی، تا رمان، داستان کوتاه و در اینجا «داستان کوتاهکوتاه» تا خود زندگینامهنوشتها، یادداشتهای روزانه، خاطرات خود نوشت، خاطرههای بازسازی و تدوینشده که توسط یک واسطه به نام نویسنده از واقعهدیدگان جنگ به جامعه منتقل میشود، تا انواع هنرهای تجسمی و حتی یادمانهای مردمشناسانهای که اصالتا ارزش هنری ندارند اما حاوی و راوی ابعادی از واقعه هستند.
به راستی اولویت با کدام یک از این مظاهر روایتگری جنگ است؟ ما در تبلیغات گردنمان را بالا میگیریم و افتخار میکنیم که جنگ ایران، از نظر مردمیبودن و به لحاظ حضور داوطلبانه مردم، در میان جنگهای مدرن، اگر بینظیر نبوده باشد، کمنظیر بوده است.
اگر جمعیت رزمنده داوطلب را که در آن 8سال، بهتناوب در جبههها حضور داشتهاند، جمع بزنیم و به آن، سپاهیان، نیروهای ارتش، نیروهای شهربانی و ژاندارمری را که موظف به حضور در جبهه بودند، بیفزاییم و پس از آن سربازانوظیفه را هم حساب کنیم، فکر میکنم رقمی بالغ بر چند میلیون رزمنده بشود.
این غیر از خانوادههای رزمندگان (داوطلب یا موظف) است که به خاطر حضور فرزندانشان در جبهه، مستقیما درگیر جنگ بودهاند و جدا از استانهای مرزی ما هستند که مستقیما و به اجبار، درگیر جنگ بودهاند.
تازه این فقط آمار کسانی است که به نوعی با خط مقدم جبهه نسبت مستقیم داشتهاند. اگر خاطرات مردم شهرهایی را که در ایام بمباران شهرها، مستقیما سایه هیولای جنگ را بر فراز خانههایشان دیدند، بخواهیم به حساب بیاوریم، باز هم آمار فراتر از اینها خواهد رفت، بمبارانهایی که حتی تا استانهای شمالی کشور هم رسید.
(من خودم در آن روزها، در ساری بودم و بالاجبار و به طور موقتی در مدرسهای در ساری درس میخواندم؛ بمباران نیروگاه نکا را خودم در خاطر دارم).
حالا سؤال این است که از میان این همه مردمی که مستقیما با جنگ درگیر بودهاند، چقدر خاطره جمع شده است؟ کتابهای منتشره در زمینه خاطرات جنگ در فعالترین و مولدترین گروه ادبیات؛ جنگ یعنی دفتر ادبیات و هنر مقاومت تا دو، سه سال پیش، 551عدد بوده است.
از آمار سایر مراکز گردآوری خاطرات خبر ندارم اما فکر میکنم جمع کار همه این مراکز روی هم به 2هزار عنوان هم نرسد. 2هزار عنوان خاطره را مقایسه کنیم با چند میلیون رزمنده و چندین میلیون پشت جبههای که مستقیما زندگیشان تحت تاثیر جبهه بوده است.
حال وقتی خبرها را مرور میکنیم و میبینیم که مثلا رئیس بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس در استان سمنان، در مراسم رونمایی کتاب شعر «از متن شعلهها» به خود میبالد که ما در اینجا اخیرا 3 کتاب شعر دفاع مقدس منتشر کردهایم، وسعت این گسل که در ذهن متولیان فرهنگ و هنر جنگ ایجاد شده و آنها را از پرداختن به اصل مسئله غافل کرده است، آدم را مردد میکند که ...