انجمن قلم همان جایی است که به شکل روشنی مورد تایید و حمایت دولت است؛ بنابراین میتوان انتظار داشت دست کم اقدامی که دستپخت این انجمن است، مورد توجه و حمایت دولت واقع شود و توجه به اهالی قلم، حتی در حد یک روز، به شکل محسوسی در صدر امور قرار گیرد.
اما در این 6 سال، هر سال روز قلم میآید و میرود و هیچ اتفاقی رخ نمیدهد که بتواند اندکی شادی و امید را به آنها که قلم یار اصلی زندگیشان است، هدیه دهد.
برخی از کتابها همچنان در بین دیوارهای بلند بیاعتمادی زندانیاند و مدت صدور مجوز با سختگیریهای بینهایتش، چنان طولانی است که نویسندهها را گاه به کلی از نوشتن مایوس میکند.
اوضاع معیشتی و بیمه و مواردی از این قبیل، مثل همیشه چنان است که نویسنده مجبور است در تمام شبانهروز برای گذران زندگیاش هر کاری بکند، جز نوشتن و تنها شبها وقتی که وقت خواب است، بیدار بماند و در تنهایی ذاتی نویسنده بودن، ادبیاتی خلق کند که به قول گابریل گارسیا مارکز، ادبیات خستگی است.
بدبینی و بیاعتمادی به آنها که مینویسند، در همه سطوح فرایند خلق داستان، بیداد میکند و هر روز دیوار بین نویسندگان را بلندتر میسازد. تشکلهای ادبی، عملا وجود ندارند و هیچیک از جوایز خصوصی انگشتشماری که لنگ لنگان راه میپیمودند، سال گذشته برگزار نشدهاند.
بعضا این جایزهها را با الفاظی چون غیرایرانی و مشکوک و بیفایده (یا حتی مضر) برای مردم توصیف میکنند و همه چیز به سمت انزوای بیش از پیش قلم پیش میرود. همزمان تمام بحثهای مربوط به قلم در آمار و ارقام مربوط به تعداد کتابهای منتشر شده در سال فلان تا بهمان خلاصه شده است و نویسنده همچنان تنهاست...
تنهایی نویسنده البته ضروریترین شرایط ممکن برای نوشتن است. قلم موجودی کمرو و تنهاست؛ اگر دورهاش کنند، توانش را از دست میدهد. اما انزوا با تنهایی متفاوت است. تنهایی بیش از هر چیز از درک نشدن حاصل میشود، اما انزوا، نتیجه آگاهانه یا بیاختیار بیکسی است.
کدام دولت است که بتواند تنهایی نویسنده را از او بگیرد؟ تنهایی مهمترین یار قلم است، اما انزوای نویسندگان ایرانی، دردناکترین واقعیتی است که میتوان در روز قلم به آن اندیشید؛ بیکسی محض، نشستن و تماشای حرکت آرام فراموشی در حافظه تاریخی ملتی که هنوز تنها به فال حافظ و حکایات سعدی مفتخر است.
روز قلم، روز احترام به تنهایی نویسنده و تلاش برای خروج او از انزواست. اما حالا هنوز هم جز یک نام در تقویم جمهوری اسلامی ایران، تنها یادآور یک چیز است؛ دیوار بلند بیاعتمادی.