به گزارش همشهری آنلاین، زن ۳۸ ساله با بیان اینکه فقط ۴ ماه از ازدواجم میگذرد اما آنقدر سختی کشیدهام که این روزها برایم ۴۰ سال گذشته است، به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: ۱۷ سال بیشتر نداشتم که با پسر یکی از دوستان خانوادگی پدرم ازدواج کردم. آن زمان پدرم تراشکاری داشت و افراد زیادی به منزل ما رفت و آمد میکردند به همین خاطر هم پدرم به همه دوستانش اعتماد میکرد.
زندگی مشترک من و پویا در حالی آغاز شد که خیلی زود فهمیدم او به مواد مخدر اعتیاد دارد و سر کار هم نمیرود. در اوایل زندگی پدر پویا مخارج ما را میپرداخت اما چند ماه بعد او هم کمکهای مالیش را قطع کرد. در این شرایط همسرم دوستان معتادش را به منزل دعوت میکرد تا از مواد مخدر آنها استفاده کند.
مقدار مصرف او به حدی بود که حتی پولی برای خرید مایحتاج روزانه نداشتیم به همین خاطر من سرکار میرفتم ولی او همه درآمدم را صرف خرید مواد مخدر میکرد و اگر پولی به او نمیدادم به شدت کتکم میزد. کار به جایی رسید که او برای تامین هزینههای اعتیادش لوازم منزل را میفروخت و مرا نیز به خاطر باردارنشدنم سرزنش میکرد.
- سرانجام شوم یک عشق هرمی | شکایت دختر داروساز از شوهر روانی
- گیر افتادن زن جوان در مخمصه هوو | شوهر پیرم با میله آهنی به سرم کوبید
آنقدر تحقیر شدم تا اینکه خانوادهاش مرا وادار کردند از طریق اهدای اسپرم باردار شوم. بالاخره در یکی از همین روزها دوقلو باردار شدم. آنها تصور میکردند در صورتی که من فرزندی به دنیا بیاورم پویا اعتیادش را ترک میکند و پایبند زندگیش میشود اما بعد از تولد فرزندانم او نه تنها مواد مخدر را ترک نکرد، بلکه به کارتنخوابی تبدیل شد که وضعیت اسفباری داشت.
در این شرایط به ناچار از او طلاق گرفتم تا فرزندانم روزهای تلخ را تجربه نکنند، ولی برادرشوهرم اجازه نمیداد فرزندانم را با خودم بیرون ببرم. خانوادهاش هم از ترس اینکه نوههایشان زیر دست ناپدری بزرگ شوند، مرا در خانه حبس میکردند و آزارم میدادند.
پیمان (برادرشوهرم) دوقلوها را با خودش میبرد و چند روز مرا از دیدار آنها منع میکرد به گونهای که به گریه و التماس میافتادم و بالاخره او با شرط و شروطی فرزندانم را به خانه باز میگرداند. در این وضعیت تاسفبار خانواده پویا مرا مجبور کردند با پیمان ازدواج کنم. من هم برای فرار از آزار و اذیتهای آنها چارهای جز ازدواج پیدا نکردم و به عقد پیمان درآمدم ولی آزار و اذیتها پایانی نداشت.
او تصاویر زشت و زنندهای را از زنان غریبهای که با آنان رابطه داشت به من نشان میداد و وادارم میکرد مانند آنها رفتار کنم یا مانند آنها لباس بپوشم. به همین خاطر به انواع بیماریهای مختلف مبتلا شدم. پیمان همچنان به رفتارهای زشت خود ادامه میدهد و الان که فقط ۴ ماه از ازدواجم با او گذشته است گویی ۴۰ سال رنج و سختی را تحمل کردهام.
با توجه به اهمیت این ماجرا، بررسیهای قانونی و اقدامات مشاورهای با دستور ویژه سرگرد آبکه (رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد) در دایره مددکاری اجتماعی کلانتری ادامه یافت.