کامران محمدی: عباس عبدی 57 ساله اگر چه خیلی دیر به عرصه حرفه‌ای ادبیات داستانی پا گذاشت، اما گام اول را چنان محکم و با اطمینان برداشت که نشان داد اصلا نباید نادیده‌اش گرفت.

«قلعه پرتغالی» مجموعه اول او به‌علت تعطیلی تمام جوایز جدی ادبی کشور، این بخت را نداشت که سال گذشته مورد داوری گروهی منتقدان قرار گیرد، اما تقریبا نظر همه را جلب کرد و نوید حضور نویسنده‌ای را داد که با کوله‌باری از تجربه، دیر اما محکم وارد میدان شده است. این ورود وقتی جالب‌تر می‌شود که بدانیم عبدی اگرچه همواره شعر سروده، اما نخستین داستانش را همین 5 سال پیش یعنی سال 83 نوشته است.

 این داستان همان داستانی است که در مجموعه قلعه پرتغالی، با نام «ماهی» ابتدای کتاب قرار گرفته است.با این حال، وقتی قلعه پرتغالی مثل خیلی از مجموعه‌های دیگر، چند صباحی _ به قاعده 1500 نسخه ناقابل شمارگان این روزها_ فروخت و در یک چشم‌برهم‌زدن، راه فراموشی را پیش گرفت، کمتر کسی انتظار داشت به فاصله‌ای اندک، عبدی مجموعه دیگری رو کند، با همان حال و هوا، همان شکل و شمایل و همان ناشر: «دریا خواهر است».

«دریا خواهر است» مجموعه دوم عباس عبدی که 14 داستان دیگر از داستان‌های کوتاه او را دربردارد، از خیلی جهات، شبیه قلعه پرتغالی است و از همه بیشتر، به لحاظ مفهومی تکرارشونده در چند سال اخیر ادبیات داستانی ایران: بوم‌گرایی. بوم‌گرایی اگرچه کاملا همان چیزی نیست که داستان‌های بومی نامیده می‌شود، اما تا حد قابل ملاحظه‌ای می‌تواند حتی از نگاه ژانرشناسی، داستان‌های عبدی را شرح دهد. داستان‌های بومی که در سال‌های اخیر _و البته تا حدودی همیشه_ پای ثابت بحث‌های ادبیات داستانی ایران بوده‌اند، معمولا از عناصر جغرافیایی و فرهنگی منطقه‌ای ویژه، چنان افراطی بهره می‌گیرند که برقراری ارتباط برای مخاطبان غیربومی عملا غیرممکن یا دست کم رنج‌آور است.

این نکته که یکی از اساسی‌ترین مشکلات داستان‌های بومی است، اما با چرخش نرم عبدی از داستان بومی به بومی‌گرایی، نه تنها دشواری داستان‌های دشوار بومی (با لهجه‌های عجیب و غریب، اصطلاحات نامفهوم، مکان‌های ناشناخته و...) را برطرف ساخته است، بلکه به دنیایی راه می‌یابد که اگرچه هنوز بوی ماهی و دریا از آن برمی‌خیزد، اما غریبه نیز نیست. درواقع، عبدی توانسته است با استفاده نرم از لهجه و نگاه تازه به موضوعات و عناصر مهم زندگی مردم جنوب، دنیایی را خلق کند که با خواننده بیگانه نیست، اما تازه است. این مرز ظریف همان جایی است که نویسنده علاقه‌مند به بوم را از نویسنده مسحور آن جدا می‌کند.

نویسنده مسحور بوم، تحت‌تأثیر تازگی و شگفت‌انگیزی آنچه روبه‌روی اوست، همه عناصر را همان طور که هستند وارد داستان می‌کند و از خواننده انتظار دارد او نیز مسحور شود. در حالی که دشواری برقراری ارتباطات اولیه (در سطح زبان یا حتی اشیا و وسایل داستان) سبب می‌شود خواننده پیش و بیش از آنکه وارد دنیای داستان شود، با درگیری‌های روانی حاصل از این مواجهه، بخش مهمی از انرژی‌اش را از کف بدهد. عبدی، بر خلاف این نقیصه در داستان‌های بومی محض، دنیای روانی خود را با ساختار، زبان و تکنیک‌های داستان‌های شهری نوشته است و تنها با استفاده از برخی از عناصر دنیای بومی جنوب، به این داستان، ادویه اضافه کرده است.

باور افسانه‌های جنوبی

اما بومی‌گرایی داستان‌های عبدی فقط در حد ادویه نیست. در تمام 14 داستان «دریا خواهر است» - جز داستان «من هم»- عبدی خواننده را بر لنجی که دست‌ساز آدم‌های کاملا جنوبی است سوار می‌کند و به سفری دریایی می‌برد. در این سفر، خواننده از دریچه نگاه نویسنده، دنیایی را می‌نگرد که ماهی، قاچاق، مروارید، باورهای عجیب و خرافی و از همه مهم‌تر، دریا، عناصر تکرارشونده‌اند. عبدی خود بومی منطقه نیست و همین نکته سبب شده است در این سفر، مفاهیم بنیادین تشکیل‌دهنده داستان‌ها، برای خود او نیز واجد معنایی نمادین باشند. تا جایی که در داستان اول و دوم مجموعه، «کهور کووه‌ی» و «کلپک»، به کل، داستانی نمادین خلق می‌کند.

عبدی که طی سال‌ها زندگی در جنوب (قشم، بندر عباس و...) اهمیت و جایگاه ویژه دریا و باقی عناصر مهم زندگی مردمان این منطقه را به خوبی دریافته است، بی‌آنکه به نویسنده‌ای جنوبی تبدیل شود (و به همین علت، دامنه فهم و ایجاد رابطه با داستان‌های خود را به‌شدت کاهش دهد)، این عناصر را دستمایه داستان‌هایی شنیدنی و تازه می‌کند و داستانی چون «سح‌لا» را خلق می‌کند. سح‌لا در این مجموعه، گذشته از جذابیت روایت و قصه‌اش که تنها در حد یک داستان می‌تواند جالب باشد، واجد نکته مهم‌تری است: عبدی از اساس، قصه‌ها، باورها و افسانه‌های جنوب را پذیرفته است. او نه نقد می‌کند، نه می‌گریزد، نه حتی علاقه‌ای به تحلیل انسان‌های در حال جدال دائمی با طبیعت خشن جنوب دارد.

اگر می‌گریخت، می‌توانست نظیر برخی از نویسندگان ساکن در بکرترین مناطق ایران، از دردها و رنج‌هایی بنویسد که ربطی به انسان جنوبی ندارد. اگر نقد می‌کرد، می‌توانست دست کم در حد لحن، به‌گونه‌ای داستان خود را پیش ببرد که بدانیم نویسنده می‌داند اینها خوب نیستند یا خرافه‌اند! اگر قصد تحلیل انسان را داشت، می‌توانست به ذهن شخصیت‌هایش نفوذ کند و داستان را از توصیف عینی این جدال، به تحلیل احساس‌ها یا برداشت‌های انسان درگیر آن تغییر دهد. اما عبدی، تنها انسان درگیر در جدال دائمی با طبیعت (=بوم) پیرامون خود را توصیف می‌کند. این، دریچه‌ای است برای شناخت زندگی در جنوب.

نزدیک، نزدیک‌تر

عبدی برای این توصیف، دور نمی‌ایستد. دستش را سایبان نمی‌کند تا از دور سایه‌ای از آنچه را که می‌بیند، همچون سرابی گذرا و در سطح خاک تماشا کند. او چنان به صحنه نزدیک است که جزئی‌ترین حرکات آدم‌ها و آب‌ها و ماهی‌ها را می‌بیند. نزدیک تا جایی که می‌توان جزئی‌ترین حرکات  شخصیت‌های او را دید و پذیرفت. می‌توان رگ‌های برآمده دست‌های «عکیل» را در داستان حس کرد، چرا که عبدی برای روایت درد، از درد سخن نمی‌گوید.

عکیل که از نظر ساختاری،  خوش‌ساخت‌ترین و مدرن‌ترین داستان مجموعه است، اوج تلاقی بوم‌گرایی و مدرن‌بینی نویسنده است. در این داستان، عبدی شخصیت‌هایی کاملا بومی را برمی‌گزیند، موضوعی کاملا بومی را انتخاب می‌کند و زبانی ساده را برای داستان شخصیت‌هایش به کار می‌گیرد. اما این همه، در قالب روایتی سه‌گانه و متقاطع، به داستانی تبدیل می‌شوند که بی‌آنکه مدرن بودن را به رخ خواننده بکشد، مدرن است. در واقع، این داستان نیز فراتر از یک داستان، بیانگر نکته‌ای جهان‌شناختی در داستان‌های عبدی است: نویسنده ابتدا آنچه را که می‌خواهد بگوید برمی‌گزیند و سپس، آنچنان که داستان را می‌فهمد، روایت می‌کند. قالب داستان‌ها برای او در خدمت توصیف انسان در حال جدالند، نه برعکس. این همان نکته‌ای است که سبب شده است داستان‌های عبدی از نظر ساختار بسیار متنوع شوند.

اما...

این شیوه نگاه به داستان‌ها، درگیری روانی یا توجه طبیعی و صادقانه نویسنده به دنیای بکر پیرامون خود اما سبب شده است در برخی داستان‌ها، سِحر واقعیت جذاب بومی که در آن زیست می‌کند، داستان را در حدی که تنها برای نویسنده جذاب است باقی بگذارد. این اتفاق که در داستان «هنگام»، «جزر» و حتی «دریا خواهر است» به میزان مختلف روی داده است، شاید بیش از هر چیز حاصل شخصی‌گرایی نویسنده در ارتباط با دنیای پیرامون خود باشد. عبدی در این داستان‌ها از دنیایی سخن می‌گوید که خود مسحور آن است، اما برای خواننده‌ای که از راه دور کلمات او را می‌بیند، به گزارشی از زندگی مردم جنوب می‌ماند که یک داستان‌نویس نوشته است، نه داستانی که گزارشی از زندگی مردم جنوب می‌دهد. از سوی دیگر، موضوعاتی که عبدی برای نوشتن برگزیده است (یا بهتر است بگوییم موضوعاتی که عبدی را برگزیده‌اند!) در عین تازگی، محدودیت‌های دردآوری دارند. در هیچ‌یک از داستان‌های «دریا خواهر است» عشق رخ نمی‌دهد و عاطفه، موضوعی کاملا فراموش شده است.

آدم‌های او خشن، دردمند، تلخ و در حال مبارزه‌اند. این البته زندگی آنهاست و توصیف درست این زندگی، همان مسیری است که نویسندگان آمریکای لاتین را به جایگاهی تا این مایه بلند رسانده است، نیز ارنست همینگوی آمریکایی را به قله ادبیات داستانی جهان. چرا که همینگوی و گابریل گارسیا مارکز، بیش از آنکه برای نوشتن در جست‌وجوی مفاهیم و داستان‌هایی دور از دسترس و عمیق باشند، داستان‌های پیرامون خود را عمیق روایت کرده‌اند. درک درست زندگی خود...عبدی درک درستی از زندگی خود دارد، اما جهان داستانی او چنان خاکی است که داستان‌هایش را برای مخاطب عام، کمرنگ جلوه می‌دهد. داستان بی‌عشق، داستان بی‌خون است! و جدال، جای خالی خون را به‌طور کامل پرنمی‌کند. بنابراین عجیب نیست که با وجود ساختار قدرتمند، زبان شسته و خواندنی و موضوعاتی تازه، داستان‌ها احتمالا به چاپ‌های بعدی نمی‌رسند.

برچسب‌ها