همشهری آنلاین- رابعه تیموری: مردم میهماننواز و بخشنده کن، میراثدار بقایای توتستانهای بهجا مانده از طهران قدیم هستند و برای حفظ این میراث عزیز سرسختانه تقلا میکنند. اوایل خرداد فصل توت چینی است و کن و توتستانهایش تماشا دارد:
بیشتر بخوانید:کن میتواند قطب گردشگری ایران شود
تا انتهای بلوار کوهسار، تهران و هیاهویش امتداد دارند، اما همینکه دیوارهای گلی کن رخ نشان میدهند، قیلوقال پایتخت عریضوطویل به یکباره تمام میشود و در کوچههای باران خورده روستا آرامشی دلنشین جریان دارد. باران درودیوار را نمناک کرده و بوی خاک خیس در هوای پاکیزه دم صبح پیچیده است. شاخههای درختان بلندبالا از روی دیوارهای کاهگلی باغها راه گرفتهاند و توتهای درشت و رسیدهای که تا وقت برداشت تاب نیاوردهاند مثل تگرگهایی نرم و نازک روی زمین مینشینند. اینجا پیش از طلوع خورشید روز شروع میشود و با آن که هنوز آفتاب به سینه کش دیوارهای کوتاه کوچه باغها نرسیده، کارگران خسته و عرق کرده مشغول نوشیدن چای دم چاشت هستند. سبدهای توتی که باید راهی حاشیه بزرگراه آزادگان شوند، در فرغونها چیده شدهاند تا با دست و فرمان بینظیر پسربچههای اافغانستانی از چالههای کوچک و بزرگ کوچه پسکوچههای خاکی به سلامت عبور کنند و در مقصد با داد و هوار و بازارگرمی دستفروشانی که مشتری ثابت محصولات باغ عمو رضا هستند، به فروش برسند.
دم و دستگاه توت چینی مهیا است
حفاظ بسیاری از باغها فقط بهاندازه دیواری گربه رو است و قد و بالای درختان رشید و پرسایه توت از پشت درهای کوتاه و نیمهباز باغها به خوبی پیدا است. در بسیاری از باغها سبدهای پلاستیکی پر از توت روی هم چیده شدهاند و تکاندن درختان کرتهای ابتدای باغ بهپایان رسیده، اما شاخههایی که از باغ به کوچه سرک کشیدهاند، سهم رهگذران هستند و با عبور هر غریبه و آشنایی بارشان سبکتر میشود.. کوچه پسکوچههای کن مانند دالانهایی تودرتو به هم راه دارند و در سینه کش دیوارهای گلی و سنگچین آن باغها و باغچههای توت پهلو به پهلوی هم نشستهاند. باغ عمو رضا در یکی از این پسکوچهها و در حوالی محوطه پشت امامزاده شعیب (ع) قرارگرفته. مهربان و میهماننواز است و اگر میهمان ناخواندهای به داخل باغش سرک بکشد، نباید لب خشک و چایی نخورده از آن جا بگذرد. عمو رضا خروسخوان سحر شال و کلاه کرده و به باغ آمده است. همسرش سیدطاهره دیروز ملحفه سفیدرنگ و ضخیمی را که در لهجه کنی به آن «چچپ» میگویند، از صندوق بیرون آورده و شسته تا برای امروز پاکیزه باشد و گردوخاک توی صندوق روی توتها ننشیند. میگوید: «قدیم برای توت چینی چادرشب میآوردیم، اما حالا دیگر کسی چادر شب نمیبافد و همین چچپهای متقال هم به زحمت پیدا میشود.»
کارگرانی کاربلد
خانواده عمو رضا پربرکت است و هر سه دختر و دو عروسش با نوههای ترگل و ورگلش به باغ آمدهاند، البته آنها برای توت خوردن دعوت شدهاند و سه جوانتر و فرز افغانستانی توتها را میچینند. یکی از آنها قادر نام دارد و در چشم بر هم زدنی با پای برهنه خود را به بالای درخت میرساند. امراله و شیخ احمد هم در کاربلدی از او کمنمی آورند و تا او روی درخت جای پایی قرص پیدا کند، آنها با طنابهایی که به چهار درخت روبرو میبندند قابی درست میکنند و چچپ را با بستهای پلاستیکی روی طنابها نگه میدارند. اگر آنها لبههای پارچه چهارگوش متقال را هم نگیرند، دیگر توتها از اطراف آن روی زمین نمیریزد، ولیامراله و شیخ احمد هر چقدر دستهایشان کش میآید آنها را باز میکنند تا با گرفتن لبههای چچپ آن را صافتر کنند. قادر توت چین ماهری است و میداند روی کدام شاخه بایستد که با هر ضربه پایش بارانی از توتهای رسیده روی پارچه متقال سرازیر شوند. پیش از پهن کردن پارچه پای درختان را جاروزدهاند تا اگر توتی روی زمین افتاد، سنگریزه و برگ به رویه اش نچسبد. عمو رضا درحالیکه دستش را سایهبان چشمهایش کرده تا نور خورشید آزارش ندهد، گردن میکشد تا جدا شدن توتها از شاخهها را تماشا کند. چوب بلندی را هم که گاهی ستون قد و قامت ریزه اش میشود، روی شاخههای دمدستش میکوبد تا زودتر بار خود را زمین بگذارند.
پسران کن توت نمیچینند
به لطف بخشندگی آسمان درختان باغ عمو رضا امسال برکت کرده و خیلی زود طرحهای ریز و کمرنگ پارچه متقال زیر توتها گم میشوند. عمو کاسه استیلی را که توی بند و بساط پذیرایی طاهره بانو یافت میشود، برمی دارد، توتهایی را که روی زمین میریزد یکییکی و با دقت میچیند و توی کاسه میگذارد. نوههای پدربزرگ مهربان کنی از فرصت استفاده میکنند و از سر و کول درختهایی که هنوز پای قادر به شاخ و بارشان نرسیده بالا میروند. توت چیدن از درخت طعم دیگری دارد و خوردن توتهایی که مادربزرگ از شاخههای ته رس برایشان چیده به بچهها مزه نمیدهد. پیش از آن که چچپ سنگین شود امراله و شیخ احمد توتهای روی آن را با کاسه توی سبدهای پلاستیکی میریزند که پای یکی از درختها روی هم تلنبار شدهاند. دخترها و عروسهای عمو رضا که انگار بعد از مدتها به هم رسیدهاند، اختلاطشان کوک است و درحالیکه بساط چاشت کارگران را روبراه میکنند، از مزمزه کردن توتهای رسیده هم غافل نمیشوند. تا چند سال پیش بسیاری از جوانان روستای کن توت چینی میکردند و روزهای پنج شنبه و جمعه پسرهای عمو هم به کمکش میآمدند، اما حالا از اول اردیبهشت تا آخر خرداد کارگران افغانستانی کن را قرق میکنند و وقت سرخاراندن هم ندارند. عمو رضا میگوید: «من وقتی نوجوان بودم تابستانها برای پدرم توت چینی میکردم. وقتی هم محصول باغ خودمان را میچیدیم به کمک باغداران دیگر میرفتیم. آن زمان برای توت چینی حاجتی بهکارگر گرفتن نبود و جوانان و نوجوانان کنی بهصورت قرضی و به نوبت با هم کمک میکردند، اما حالا بیشتر جوانان کنی باغداری را رها کردهاند و بهدنبال بخت و اقبالشان رفتهاند.»
خانه باغ باصفا
ماشین نیسان آقا محمود ساعت ١٢ برای رساندن توتها به میدان تره بار کن سر میرسد و تا آن موقع نباید توتی روی درخت بماند. هر سال لااقل ٣٠ تن توت از باغ عمو رضا راهی میدانهای تره بار تهران میشود. بسیاری از خانههای انگشتشماری که هنوز لابه لای باغهای کن سرپا ماندهاند، بهعنوان انبار استفاده میشوند، اما در خانه باغی که عمو رضا پشت ردیف درختان ته باغ درست کرده، همه وسایل زندگی مهیا است و روزهای آخر هفته اگر دخترها و پسرها هم گذرشان به خانه پدر نیفتد، او و همسرش پنج شنبه و جمعه را در این خانه باغ دنج و باصفا سر میکنند. عمو رضا برای آن که دزد به باغش نزند، وسایل کشت و کارش را در انبار بزرگی میگذارد که پشت خانه باغ درست کرده است. او میگوید: «به ما مجوز نمیدهند که دور باغ را حصاربندی کنیم و دزدها راحت به باغها رفتوآمد میکنند. رهگذران هم به آسانی وارد باغ میشوند و نهتنها میوههای کال را میچینند، بلکه شاخههایتر و تازه درخت را هم میشکنند.» وقتی نیسان آقا محمود سر میرسد به کمک دخترها و عروسها سبدهای پر از توت آماده و طناب پیچ شدهاند و قادر و همکارانش میتوانند پای سفره چلو مرغی که دستپخت طاهره خانم است بنشینند، اما نوههای عمورضا که پای درختان توت حسابی دلی از عزا درآوردهاند ناهار را باید با غذایی سبک و حاضری سر کنند تا معده درد طعم شیرین توتهای آبدار باغ پدربزرگ را به کامشان تلخ نکند.