قدیما همین که تابستان از راه می رسید و درس و مدرسه بچه ها تعطیل می شد کسی منتظر برنامه ریزی دولت برای برگزاری کلاسهای تابستانی و ... نمی ماند پسرها اغلب در همان رشته کاری پدر خانواده مشغول وردستی و آموزش حرفه می‌شدند و دخترها در کنار مادرانشان کارهای مربوط به خانه را یاد می گرفتند.

همشهری آنلاین_فاطمه عسگری نیا:خلاصه این که تابستان فرصتی بود برای یادگیری اما از جنس زندگی و آنقدر این تابستان ها تکرار می شدند که وقتی بچه ها قد می کشیدند و پا به سن جوانی می گذاشتند تکلیفشان معلوم بود.

درست است حالا تابستانها تبدیل شده به زمان استراحت بچه های نازپرورده و فرصتی برای وقت گذرانی آنها در کلاسهای ورزشی و تفریحی اما هنوز که هنوز است در گوشه و کنار شهرمان خانواده هایی هستند که مانند گذشته پایبند رابطه اوستا شاگردی بوده و سعی می کنند با برنامه ریزی دقیق برای بچه ها آنها را به سمت یک آینده تضمین شده هدایت کنند. برای تهیه گزارش درباره این موضوع به سراغ بچه های قد و نیم قدی رفتیم که این روزها در مکانیکی‌های شهر یا کنار دست پدرانشان مشغول کارند یا کنار اوستاهای خفنشان حسابی سرگم حرفه آموزی هستند و علاوه بر آموزشهایی که می بینند حال جیبشان را هم حسابی خوب کرده اند.

بیشتر بخوانید:‌یخ فروشان جهنم!

از ساعتی که آفتاب شروع روز را نوید می دهد چند ساعتی گذشته است و مهدی با لباس های روغنی و سیاه مشغول آب و جارو کردن جلوی مغازه است. درسته کار هنوز شروع نشده اما به خاطر تمیزکاریهای مغازه و شستن ابزار کار تمام دست و بالش روغنی و سیاه است. اصلا انگار رنگ گرفته است اما نه از آن خجالت زده است نه پنهانش می کند بلکه با افتخار نشان می دهد و می گوید : «بابام میگه مرد باید دستاش روغنی و سیاه باشه حکمش اینه که تازه از چال در اومده و دنبال رزق حلاله!» تک تک کلمات را با یک قلدری مردانه و صدا بمی که در گلو می اندازد از دهان خارج می کند. هنوز پشت لبش سبز نشده اما خوب راه و رسم پول درآوردن از دل ماشین های خراب را بلد است. نامش مهدی است و از ۱۲ سالگی در مکانیکی پدر دست به آچار شده است نه وقت می کند شبکه های مجازی را مانند هم سن وسالانش بالا و پایین کند نه می داند آخرین ورژن بازیهای کامپیوتری چیست اما تا دلتان بخواهد از دل و روده ماشین های سبک و شخصی خبر دارد: « ۳ سال است که تابستانها را در مکانیکی پدرم می گذرانم دو برادر دیگرم هم همین کار را کردند اصلا رسم است در خانه ما پسر باید در کنار تمام هنرهایش حتما مانیکی را هم بلد باشد.» پدرش اوستا اکبر است حرفهای مهدی را که می شنود خنده ای شیرین گوشه لبش می نشیند و می گوید : «ما رسم قدیم را کنار نگذاشته ایم تابستانها بچه ها باید کنار پدرهایشان فوت و فن مردانه یاد بگیرند کاری ندارم در آینده چه رشته تحصیلی انتخاب می کنند و دنیال چه علاقه ای می روند همینکه خیالم راحت باشد این حرفه را آموخته اند می دانم که هیچوقت محتاج نمی مانند.»

بیشتر بخوانید:‌دوایی افیونی، مینیمال و کمی هم خوشمزه

۲ ساله حرفه ای شدم

بچه های هم سن و سال مهدی کم نیستند کسانی که تابستانهای متفاوتی با هم سن و سالانشان دارند کیانوش هم مانند مهدی در یک مکانیکی مشغول کار است اما کارفرما پدرش نیست از اوستاهای برادرش است: «برادرم در رشته برق ماشین مشغول است اما به من گفت باید تابستانها پیش اوستا حسین بروم اولش کمی برایم سخت بود من دوست داشتم با هم سن و سالهایم تابستان را در گیم نت ها یا زمین های فوتبال محله بازی کنم اما برادرم اصرار کرد که باید تابستان یک حرفه یاد بگیرم حالا ۲ سال است در این مکانیکی مشغول کارم الحق که اوستاکارم از من یک مکانیک حرفه ای ساخته است ادمی نبود که بخواهد فقط برای او آچار بیارم کار را به صورت حرفه ای نشانم داده و حالا می توانم به عنوان یک مکانیک حرفه ای برای خودم به صورت مستقل کار کنم»

کار کنار استاد بیکاری را کور می کند

اوستا حسین که ۴-۵ شاگرد مانند کیانوش دارد معتقد است اگر همه خانواده ها بچه های خود را برای فراگیری حرفه ای تابستانها به اوستاکار ها می سپردند نه از بیکاری در جامعه خبری بود نه از آسیب های اجتماعی: «ما از ساعت ۸ و نیم صبح تا ۹ شب در مغازه هم بچه ها را آموزش می دهیم هم در نهایت دستمزدی به انها پرداخت می کنیم این درامد کم اما دلچسب برای بچه ها انگیزه می شود که وقت خود را به بطالت سپری نکنن و ایند روشن تری داشته باشند در گذشته هم همینطور بود همه ما کنار اوستاهای خودمون بزرگ شدیم و کار را یاد گرفتیم یک روز هم در عمرمان بیکار نبودیم و موفق شدیم در زندگی گلیم خودمان را از آب بیرون بکشیم. واقعا یکی از دلائل بزرگ بیکاری جامعه ما از بین رفتن همین رابطه اوستاشاگردی است.»

او که امروز دو پسرش در رشته مکانیک درس خوانده و برای خودشان مهندسین لایقی شده اند می گوید: «هر دو پسر خودم هم سالهای سال در مغازه های مکانیکی دوستانم کار را اول به صورت حرفه ای یاد گرفتند بعد درسشان را هم خواندند و برای خودشان کسی شدند اجازه ندادم نزد خودم کار کنند چون معتقد بودم اگر زیر دست غریبه ای کار کنند قوی تر و کاربلدتر خواهند شد.»

بیشتر بخوانید: پنجه شیر آفریقایی 10 میلیون تومان ناقابل | طلب تخفیف ممنوع

مادرم مرا به اوستا سپرد

مکانیک های کوچک اما ماهر شهر این روزها تعدادشان کم نیست محسن نوجوانی ۱۵ ساله است که کار در مکانیکی و کسب درامد از این محل را از ۴ سال پیش شروع کرده است و حالا در کارش حسابی خبره است او البته یک تفاوتی با هم سن و سالهایش در این حوزه کاری دارد و آن نان اور بودن خانواده اش است : «پدرم ۶ سال پیش فوت کرد راننده ماشین سنگین بود وقتی فوت کرد خانواده ما در تامین مخارج زندگی لنگ ماندند یک سال بعد مادرم به توصیه اوستا عباس مرا به او سپرد اوایل کار کمی برایم سخت بود زورم حتی به باز کردن قطعات نمی رسید اما کم کم راه افتادم و علاوه بر تابستان در طول سال تحصیلی هم اوقات فراغتم را در مکانیکی می گذراندم چون باید مخارج زندگی را تامین می کردم حالا دیگر در کارم خبره شده ام خیلی وقتها به جای اوستا می ایستم در مغازه و مشتری ها هم از کارم راضی هستند.»

محسن با این که مکانیکی قهار شده است اما دوست دارد در تحصیل هم موفق باشد به خاطر همین رشته تحصیلی اش را ریاضی زده و امیدواراست در آینده یک مهندس کاربلد شود : «درس خواندن و کارکردن راحت نیست اما وقتی می بینم در مقایسه با هم سن و سالهایم چقدر جلو افتادم از وضعیتم راضی ام.»

شاید خیلی ها با کار کودکان در سن کم مخالف باشند و معتقدند کودک باید کودکی هایش را کند اما واقعیت امر این است که تحصیل صرف بدون پشتوانه حرفه آموزی امروز به عنوان یکی از مهمترین علل بیکاری جوانان از سوی کارشناسان مطرح می شود به خاطر همین است که احیای سنت اوستا شاگردی و تربیت نیروی کار ماهر به عنوان یکی از ضروریات جامعه امروز مطرح است.