همشهری آنلاین- فرشاد شیرزادی: در سومین شب هیات رسانه زینبیه، همسر شهید محمد جعفر حسینی، شهید افغانستانی مدافع حرم درباره خصایص و ویژگیها و سلوک خاصی که او را به درجه رفیع شهادت رساند، سخن گفت. شهید گرانمایهای که به گفته همسرش، دعوتنامه زندگی در اروپا را رها کرد و گفت «وقتی دعوتنامهام از سوی حضرت زینب(س) آمده، نمیتوانم به اروپا سفر کنم!» خلاصهای از سخنان حجتالاسلام اخباری و همسر این شهید را در شب سوم هیئت رسانه زینبیّه میخوانید.
حجتالاسلام اخباری در شب سوم هیئت رسانه زینبیه درباره شهید محمدجعفر حسینی گفت: «دو یادگار با نامهای زینب و محمدحسین از این شهید به جا مانده. او لقب دیگری هم دارد و با نام «ابوزینب» میشناسندش. محمدجعفر حسینی مدرس برجسته زبان انگلیسی در تهران و مرید مرحوم آیتالله خوشوقت بود. هر هفته سر روضه حاج منصور ارضی مینشست. موسس هیئت و خیریه و بزرگترین موکب افغانستانیهای محترم در مرز به شمار میرفت. همزمان با پذیرش مهاجرت خانوادگیاش در یکی از کشورهای اروپایی با حضورش در سوریه به عنوان مدافع حرم موافقت شد. به همسرش در پاسخ به اینکه «چه میکنی؟» گفت «نمیشود حضرت زینب(س) را برای من دعوتنامه بفرستد و به اروپا بروم! من متعلق به این جبههام. نمیخواهم در جبهه دیگری ولو برای یک زندگی معمولی یا مرفه مشغول به کار شوم.»
رفیق و همرزم شهید صدرزاده
حجتالاسلام اخباری ادامه داد: «شهید محمدجعفر حسینی، رفیق و همرزم شهید صدرزاده به عنوان مدافع حرم افغانستانی بود. از کارکشتگی معاون تیپ فاطمیون شد و نیروی امین حاج قاسم. چون زبان انگلیسیاش فوقالعاده بود، به دنبال تربیت مترجمان جوان رفت تا زینبوار، پیامهای جمهوری اسلامی و رهبری گرانقدرش را به جوانان مسلمان اروپایی و امریکایی برساند. همچنین با تحت پوشش قرار دادن ۲۰۰ نفر از نخبگان نوجوان افغانی به دنبال کادرسازی برای نیروهای انقلابی افغانستان بود. شهید عزیز ۴ سال تمام علیه داعش جنگید و ۳۰۰ ترکش به جان خرید تا بوکمال، آخرین سنگر داعش فتح شود. او ۲ سال ابوالفضلوار درد جانبازی را به دندان کشید و در نهایت به جنّت پرکشید. اما از همه اینها گذشته او که زندگی در اروپا را به زندگی و مجاهدت برای اسلام و ایران فروخت، دل دردمندی از برخوردهای دشمنساز قومیتی داشت. همواره میگفت به عشق حضرت آقا همه را تحمل میکنم. او در عین حال با گرایشهای ضد ایرانی مقابله میکرد. شهید حسینی(ابوزینب) در اوج غربت، مدافع واقعی حرم و اهل بیت(ع) و جمهوری اسلامی ایران و عاشقان امام حسین(ع) بود.»
ولایتمدار بود
همسر شهید محمدجعفر حسینی، نیز در این مراسم حضور داشت و دقایقی درباره این شهید سخن گفت.خانم صفدری ویژگیهای شهید اینچنین تبیین کرد: «خدا را شاکرم که امشب در هیئتی هستم که نام جهادگران رسانه را به دوش میکشد و در تبیین مسائل مختلف جامعه میپردازد. اگر بخواهیم به طور خلاصه ویژگیهای اخلاقی و شخصیت شهید محمدجعفر حسینی را معرفی کنیم باید بگویم او بیش از آنچه در تصور میگنجد، فردی ولایتمدار و غرق در ولایت بود. از سنین کودکی در بسیج و هیئتهای ایرانی فعالیتهای کرد و با کمک دوستانش در این مسیر رشد چشمگیری داشت. از سن نوجوانی با کسانی آشنا شد که مسئولیت تربیت ولایی محمدجعفر را بر عهده گرفتند و او را در این مسیر یاری کردند. محمدجعفر از همان سن نوجوانی حضرت آقا را به عنوان ولی برحق مسلمانان میشناختند و میخواست هدف و مسیر ایشان را بهتر بشناسند و در زندگی سرلوحه و سرمشق خود قرار دهد. به حمدالله در این زمینه موفق شد. محمدجعفر در سال ۱۳۸۷ به جمع گردان ۲۰۷ امام علی(ع) پیوست و با دوستان ایرانیاش آنجا خدمت کرد. البته در آن سالها ورود افغانستانیها در این جمعها و به ویژه سپاه و گردان قابل تصور نبود و در یک کلام برایشان ممنوع بود. غیر از کسانی که به عنوان مسئولان اصلی شناخته میشدند، دیگران خبر نداشتند که او افغانی است. او با علاقه و ارادتی که رهبر معظم انقلاب داشت، در این گردان، همه توان خود را برای انجام ماموریتهای محوله به کار گرفت و رشد و ارتقائش در این مسیر چشمگیر بود.»
به آرزویش رسید...
همسر شهید حسینی حالا نبض مجلس را با سخنانش به دست گرفته. همه میخواهند بدانند که این شهید مدافع حرم چه شخصیت و سلوکی داشت. او ادامه داد: «محمدجعفر طوری درباره حضرت آقا و ولایت ایشان صحبت میکرد، اگر من نوعی نمیدانستم که او افغانی است، فکر میکردم که با یک ایرانی طرف حسابم. سال ۱۳۹۲ نخستین اعزامش به سوریه رقم خورد. این مهم پیش از تشکیل فاطمیون است. او با سردار شهید همدانی به جنگ رفت. در سوریه بود که با فاطمیون آشنا شد و اعزامهای بعدی شکل گرفت. او حسرتی به دل داشت و میگفت کاش دهه ۵۰ به دنیا میآمدم و همراه آن ۳ هزار شهید افغانستانی که از افغانستان به ایران آمدند و در مرزهای ایران و عراق به عشق امام خمینی(ره) جنگیدن، زیر پرچم امام(ره) میجنگیدم. وی همواره آرزوی شهادت داشت و دوست داشت در مسیر حق، انقلاب و نظام اسلامی شهید شود که الحمدالله به آرزویش رسید.»
تفرقه بین ایران و افغانستان، داستان تکراری دشمن
همسر شهید حسینی در وصف شوهرش گفت: «عشق به اهل بیت(ع) و اسلام فراتر از مرزهای جغرافیایی است. عشقی که در حال حاضر جمهوری اسلامی ایران داعیهدار آن است. ما مدعی اینیم که یک امتیم. درون این امت نه فقط من افغانستانی و آن ایرانی بلکه همه مسلمانان و شیعیان میگنجند. از هر نقطه از جهان در دل این امت اسلامی حضور دارند. دشمن از همبستگی و با هم بودنمان هراس دارد. او با رسانهها و شبه رسانههای معاندی که در اختیار دارد، در پی ایجاد تفرقه بین مسلمانان است. این تفرقهها بی تردید باعث از هم گسیختگی و جدایی امت اسلام خواهد شد. زمانی این تفرقه بین ایرانیها و عراقیها برجسته شده بود و امروز بین ایرانیان و افغانستانیهاست. آنها میخواهند احساسات و غیرت اسلامی امت را به جوش بیاورند تا باعث اتفاقاتی شود که اصلاً خوشایند نیست.»
مرزهای واقعی ما اسلام است
همسر شهید حسینی، اینطور سخنان خود را ادامه میدهد: «مرزهای ما اسلام است. هر جا که به ظلوم ستمی روا شود، هر جا که نیاز باشد، باید از دین و مظلوم دفاع کرد. جان برکف و در کنار هم، برادرانه و خواهرانه خواهیم ایستاد. سردار سلیمانی بزرگ در سوریه یک اتفاق نو را رقم زد. ما به ابتکار ایشان کسانی را در جبهه مقاومت دیدیم که همبستگی کامل امت اسلامی را جلوهگر شدند. امیدوارم که این همبستگی در جبهه مقاومت تا ظهور حضرت حجت(عج) ادامه داشته باشد. فراموش نکنیم که ما در حال حاضر زینبیون پاکستان، فاطمیون افغانستان و حسینیون آذربایجان را داریم. همه آنها در کنار هم، برادرانه ایستادند و مقاومت کردند. حال وقتی دشمن این تجربه را در سوریه با طعم شکست چشیده، طبیعتاً همبستگی و اتحاد ما او را میترساند و میخواهد با تفرقه افکنی امت اسلام را یک به یک از هم جدا کند. این ما هستیم که مثل همیشه باید در مقابل این فتنه بایستیم و در این میدان وارد شویم تا چنانچه باید و شاید جهاد را تبیین کنیم. این کار برای ایرانیان عزیز، برای افغانستانیها و برای همه مسلمانان واجب است.»
چه کمکی به شهید صدرزاده کرد؟
همسر شهید حسینی، روشناندیش است. معتقد است اربابان کسانی که خبرهای جعلی را منتشر میکنند، باید به درستی شناسانده شوند. او میگوید: «اتحاد ما در این برهه از تاریخ به مراتب مهمتر از پیش است. این دوران حساسیت بالایی دارد و فراست امت اسلامی را میطلبد.» شهید حسینی همرزم و دوست شهید صدرزاده بود، کسی که ایرانیها در سالهای اخیر به واسطه کتبی که درباره او نوشته شده، علاقه وافری به این شهید ایرانی پیدا کردهاند. صفدری متقن و با آرامش خاص خودش از این ارتباط دو سویه و زیبا سخن میگوید: «شهید صدرزاده بارها برای اعزام به سوریه تلاش کرده بود اما موفق نشده بود. به همین دلیل تلاش کرد که به عنوان یک افغانی در تیپ فاطمیون حضور یابد. وقتی که یک افغانی بخواهد به سوریه بود و با فاطمون اعزام شود، به مراتب راحتتر است. او با تغییر هویت خود را اهل افغانستان معرفی کرد و توانست به سوریه اعزام شود. محمدجعفر در این فرایند خیلی به سید ابراهیم -نام جهادی شهید مصطفی صدرزاده- کمک کرد. او به شهید صدرزاده گویش دری افغانستانی را آموخت و بسیار در این مسیر کمکش کرد. صدرزاده آن گویش شیرین هزارگی را آموخت و عزم سوریه کرد. صدرزاده میخواست ارتباط بهتری با فاطمیون و رزمندگانش برقرار کند.»
آزادسازی بوکمال و مجروحیت ابوزینب
سرکار خانم صفدری درباره ارتباط خانوادگی شهید صدرزاده و شهید حسینی سخنانی میگوید که تا به حال نه جایی آن را شنیدهاید و نه جایی منتشر شده است. او میگوید: «این دوستی شکل جدیدی به خود گرفت و به خانوادههایمان هم کشید. هر زمان که این دو بزرگوار و دو شهید عزیز از سوریه بازمیگشتند، ما به خانه یکدیگر میرفتیم و از حال هم باخبر میشدیم. این ارتباط امروز و حتی پس از شهادت آن دو برجاست. شهید حسینی ۲ سال پیش از شهادتش مجروح بود. لحظهای که ابوزینب از جانبازی خودش برایم تعریف کرد، گفت که برای آزادسازی بوکمال سوریه در رکاب دوستان و برادران لبنانی و ایرانیاش بود. آنها ۸ تن بودند که در آزادسازی بوکمال وقتی او مجروح میشود، همه همرزمانش به درجه رفیع شهادت نائل شدند. پس از اینکه او را از بوکمال به دمشق و سپس به تهران آوردند، من از او اطلاعی نداشتم. من دورهای، بیماری سختی را پشت سر نهادم و ابوزینب نمیخواست که دوباره آن بیماری بر من غلبه کند و نگران شوم. چنین شد که به همه دوستانش سپرد که به من و خانوادهام چیزی نگویند تا قدری حال من بهتر شود. وقتی به اینجای داستان میرسم، خالصانه و از اعماق قلب و وجودم میگویم که از برادران ایرانیام که دوستان و همرزمان محمدجعفرند، در طول آن دو هفته که از وی خبر نداشتم و در بیمارستان بودم، بسیار سپاسگزارم. آنها برادری خود را در حق محمدجعفر تمام کردند. آنها طوری با محمدجعفر رفتار میکردند و مراقب او بودند که هنوز احساس میکنم ابوزینب دلتنگی خانواده را به قلبش راه ندارد.»
تنها غبطه همسر شهید
همسر شهید از همرزمان ایرانی و دوستان افغانی و ایرانی شهید با قدردانی هر چه تمامتر یاد میکند و بدون مکثی کوتاه یا بلند میگوید: «پس از آن دوره هم آنها از ابوزینب پرستاری میکردند و من هم خدمتگزارش بودم. هر چند که متولد ایرانم و در این آب و خاک رشد کردهام و بزرگ شدهام و کشور خودم را هیچگاه ندیدهام، با حضور این عزیزان هیچگاه احساس غربت به من دست نداد. پس از شهادت محمدجعفر هم به هیچ وجه احساس غریبی و غربت نکردم. جعفر به آرزویش رسید و میدانم هر جا که هست بهترین جای عالم است. امیدوارم زندگی در کنار و با محمدجعفر باعث شده باشد بخشی از حقایق را ببیینم و به خالق و معبودم نزدیکتر شوم. محمدجعفر سختیها را به جان میخرید اما همواره غبطه خوردهام که طول دورانی که من به او خدمت کردم، کم، اندک و قلیل بود. این تنها موضوعی است که گاهی اوقات مرا اندوهگین میکند. فقط امیدوارم که خدا، حضرت ولیعصر(عج) و محمدجعفر از من و رفتارم راضی بوده باشند.»
در پایان این مجلس هدیهای به رسم یادبود به همسر شهید اعطا شد و بانیان از خانواده او تجلیل و قدردانی کردند.