زن میانسال با مراجعه به پلیس گفت: نمی‌دانم چه شد که بعد از ۳۰ سال زندگی مشترک یک جوان ۲۹ ساله زندگی‌مان را زیر و رو کرد و همه چیز را در ترکیه باختیم.

به گزارش همشهری آنلاین، زن ۵۸ ساله با مراجعه به کلانتری پنجتن مشهد به مشاور و مددکار اجتماعی گفت: شوهرم یک کارگر ساده بود و با درآمد اندک اما حلالی که داشت روزگار خوبی را سپری می‌کردیم و زندگی شیرینی داشتیم.

حدود ۲ سال قبل شوهرم با جوان ۲۹ ساله‌ای به نام ایوب آشنا شد و خیلی زود با یکدیگر معاشرت کردند. روزی در اثنای همین رفت و آمدها همسرم ماجرای شراکت با ایوب را مطرح کرد و گفت که قصد دارند با یکدیگر بنگاه خرید و فروش املاک راه‌اندازی کنند. به همین دلیل علیرضا تنها دارایی‌مان را که یک خودرو بود در بازار فروخت و به اتفاق ایوب به خرید و فروش املاک پرداختند.

طولی نکشید که اوضاع اقتصادی ما روبه‌راه شد و شوهرم تا پاسی از شب در بنگاه فعالیت می‌کرد. من هم به امور خانه‌داری مشغول بودم و به امور تحصیلی فرزندانم زسیدگی می‌کردم تا از درس و مدرسه جدا نشوند. اما ۲ ماه قبل به یکباره علیرضا با پیشنهاد ایوب تصمیم گرفت برای پیشرفت کاری و ثروت شدن به ترکیه مهاجرت کنیم چراکه معتقد بود فعلا در ترکیه خرید و فروش آپارتمان و خانه‌های ویلایی در کنار دریا سود بالایی دارد و ما با راه‌اندازی یک بنگاه املاک در ترکیه به چنان ثروتی می‌رسیم که دیگر هر طور بخواهیم زندگی می‌کنیم.

من که می‌دانستم همه این حرف‌ها رویاپردازی‌های ایوب است، با این مهاجرت مخالفت کردم و گفتم با این کار بدبخت می‌شویم و همین زندگی آرام را هم از دست می‌دهیم، ولی گوش علیرضا بدهکار این حرف‌ها نبود و تنها به پیشرفت خیالی در ترکیه فکر می‌کرد.

بالاخره کار به جایی رسید که علیرضا من و فرزندانم را رها کرد و همراه ایوب عازم ترکیه شد. هنوز ۲ هفته از این ماجرا نگذشته بود که از طریق تصاویر ارسالی شوهرم فهمیدم معتاد شده است، ولی همسرم زیر بار نمی‌رفت و اعتیادش را انکار می‌کرد تا اینکه او را به جان مادرش قسم دادم و در نهایت مجبور شد حیله‌گری‌های ایوب را بازگو کند.

شوهرم گفت در ایران به صورت تفریحی با ایوب مواد مخدر سنتی مصرف می‌کردیم اما وقتی به ترکیه رسیدیم به مصرف شیشه و کریستال آلوده شدیم. در همین حال ایوب عاشق یک دختر ترکیه‌ای شد و به دنبال عشق خودش رفت. من هم آواره و سرگردان شده‌ام و دیگر روی بازگشت به ایران را هم ندارم. وقتی این جملات را شنیدم، انگار دنیا روی سرم خراب شد.

خلاصه با هر ترفندی بود علیرضا را به ایران بازگرداندم و امروز به کلانتری آمده‌ام تا برای ترک اعتیاد همسرم به من کمک کنید.

با دستور سرهنگ جعفر خانی (رئیس کلانتری پنجتن مشهد) و همکاری مشاور کلانتری، مقدمات معرفی این مرد میانسال به مراکز ترک اعتیاد اجباری فراهم شد.

منبع: خراسان