این دلایل طیف وسیعی از قصد ادامه تحصیل تا لزوم استقلالمالی دو طرف و پیدا نکردن فرد مناسب را شامل میشود.
براساس آخرین تحقیق مرکز پژوهشهای مجلس در حال حاضر متوسط سن ازدواج برای دختران به 9/27سال و برای پسران به 7/29 سال افزایش یافته است. این در حالی است که میانگین سن ازدواج در سال 1375 برای پسران تقریبا 26 سال و برای دختران حدود 23سال بوده است.
افزایش سن ازدواج تبعات متعددی هم دارد که به باروری کم، سختگیرتر شدن افراد در انتخاب، بالا رفتن انتظارات و توقعات دو طرف میتوان اشاره کرد.
دلایل این تاخیر که بر آن سال به سال افزوده میشود متعدد است. افراد هر سال دلایل جدید در خود مییابند که دیرتر ازدواج کنند و شاید هم اصلا ازدواج نکنند. بیشتر خانوادهها هم انتخاب همسر را به فرزندانشان سپردهاند و اصراری هم برای ازدواج به موقع آنها نمیکنند چرا که میدانند اگر به آنها اصرار کنند، پای مشکلات مالی را وسط میکشند که به این راحتی نمیتوان از پس آن برآمد.
مدرنیته نیز تغییرات اساسی در سبک زندگی افراد ایجاد کرده است. جای دور نرویم؛ کافیاست به فیلمهای عروسی اقوام و دوستان نگاه کنید. از شکلهای قلبی که با تکنیکهای تدوین، دور عروس و داماد قرار میدهند بگیرید تا حبابهای رنگی واقعی که هنگام ورود عروس و داماد به سالن عروسی احاطهشان میکند. مدرنیته در نحوه نگاه آدمها در زندگی و مسئله ازدواج نیز تغییراتی را ایجاد کرده است.
دکترافشار نادری مدرس دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه رودهن عدمتمایل افراد به ازدواج را به 2بخش ساختاری و غیرساختاری تقسیم میکند و میگوید: در راس عوامل غیرساختاری، مسائل عقیدتی قرار دارد. به این معنا که فرد به خاطر اینکه در تصمیمگرفتن آزاد شده است تصمیم میگیرد که مجرد باقی بماند. در ایران هم این تغییرات عقیدتی روی داده است. افراد میگویند برای چه ازدواج بکنیم در حالی که داریم زندگیمان را میکنیم. از طرفی والدین هم اصراری برای ازدواج فرزندشان نمیکنند. فرد در عقیده خود آزادی بیشتری دارد و نه آزادی کاملا به مانند کشورهای غربی.
به اعتقاد این جامعهشناس عواملی چون معلولیتهای جسمی، افزایش تحصیلات و ناهمسازیهای جمعیتی که در نتیجه جنگ و انقلاب بهوجود میآیند نیز جزو عوامل غیرساختاری در تاخیر سن ازدواج است.
یکی دیگر از دلایلی که سن ازدواج را در شهرهای بزرگ به تاخیر انداخته است وجود الگوهای رقیب برای خانواده است. افراد در چارچوبهایی خارج از خانواده نیازهایی را که تا پیش از این در آن چارچوب بهدست میآمد،کم و بیش پیدا میکنند. درست یا نادرست این مسئلهای است که تا اندازهای وجود دارد. زندگی مجردی باعث شده که بهعنوان الگوهای رقیب در کنار الگوی تشکیل خانواده عمل کند. تعداد این افراد روز به روز بیشتر شده و باعث کاهش تعداد کسانی میشود که بخواهند ازدواج کنند. این مسئله در کلانشهرها بیشتر از شهرهای کوچک است. در روستاها این مسئله وجود ندارد.
انواع تکنولوژی و کالاهای فرهنگی نیز ساختار ذهنی خیلی از جوانان را بر هم زده است. ورود سیلآسای کالاهای غربی به کشور باعث شده که تعادل طبیعی و سنتی جامعه ایران مختل شود.درنتیجه این مسئله، تاخیر یا دیرکرد فرهنگی در لایههای متعدد ساختار اجتماعی مشاهده میشود. دکتر افشار نادری در این باره میگوید: امروزه در آنچه ما آن را همخوانی و همسازی لایههای درونی جامعه مینامیم اختلال ایجاد شده است ولی نتیجه این پدیده اختلال در کارایی ساختار خانواده بوده است.
ازدواج هم که یکی از این ساختارهای اجتماعی است دچار اختلال شده است. ورود اجتنابناپذیر کالاهای صنعتی یا تکنولوژیکی از جمله رسانههایی چون اینترنت و ماهواره با خود فرهنگی را آورده که همه ساختارها و از جمله نهاد خانواده را دچار اختلال کرده است؛ فرهنگی که کالاهای مدرن با خود به همراه میآورد نیز در این نهاد تاثیرات خود را در به تاخیر انداختن تشکیل خانواده میگذارد.
دکتر افشار نادری در این باره میگوید: در این شاخصه جامعه با یک عناصر مدرنیته از طریق وسایل ارتباط جمعی به تنگنا و مسائلی بر میخورد. ارزشها با اندیشههای سطحی، غریزهجویانه و لذتجویانه جابهجا میشود. عقلانیتهای پدیدهها به جامعه از طریق رسانه وارد نمیشود. ما از رسانهها استفادهای که خود غربیها از رسانه میکنند را نمیکنیم و جنبههای عقلانیت آن را نمیگیریم. عامه مردم که در کشورهای جهان سوم بیشتر هستند دچار این تلاطم فکری میشوند و فریب ظواهر فرهنگها را میخورند. هر دوعنصر مادی و فرهنگی باعث رواج مدرنیته کاذب در جامعه میشود.
بحران هویت که از ویژگیهای دوران گذار است بر ازدواج نیز تاثیر خود را گذاشته است. کسی که شناخت درستی از خود ندارد و نمیداند دنبال چه میگردد، نمیتواند کسی را پیدا کند که بیشتر شبیه یا مکمل او باشد.
دکتر افشار نادری، جامعهشناس در این باره میگوید: انسانهایی که قرنها با هویتی
تعریف شده از سوی جامعه زندگی میکردند با تغییراتی که در هویتشان ایجادشده دچار بحران میشوند. این افراد چون خود را به خوبی نمیشناسند در انتخاب همسر نیز دچار تردید هستند. آنها نمیدانند چه کسی برایشان مناسبتر است.
این موضوع دایره همسرگزینی را محدودتر میکند. در جریان این بحران هویت تشخص کاذب رخ میدهد و افراد به بزرگپنداری و تشخص زیادهازحد خود میپردازند. این مسئله در مورد دخترانی که تحصیلاتی کسب کردهاند بیشتر خود را نشان میدهد. آنها فکر میکنند حال که تحصیلات عالیه کسب کردهاند باید فردی در حد و اندازههای آنها به خواستگاریشان بیاید. این نوع تفکر آنها را به تاخیر در ازدواج یا تجرد قطعی میکشاند. بحران هویت در کنار مسئله جابهجایی ارزشها خود را بیشتر نشان میدهد.
افراد به درستی نمیدانند خانواده موفق با کالاهای لوکس تحقق پیدا میکند یا این کالاها صرفا جلوه دیگری به ظاهر آن میدهد. به گفته دکتر افشار نادری تحولات این حوزه باعث شده شکاف بزرگی بین خواستهها و امکانات واقعی ایجاد شود. افراد از ازدواج توقع بیشتری دارند. حتی کسانی که امکان تحقق معیشت در حد معمولی را هم دارند نیز نمیتوانند به خواستههای طرف مقابل پاسخ دهند. کالاهای لوکس، مهریههای کلان، مراسمهای متعدد در خانه و سالن عروسی خواستههایی است که لزوما با امکانات سازگاری ندارد.
نکته دیگری که دکتر افشار به آن اشاره میکند مسئله بحران معیار است. او میگوید: زن میخواهد مهریه زیاد داشته باشد و در عین حال سر کار هم برود. یا از طرف دیگر مرد کمک مالی همسرش را در کنار کار بیکم و کاست او در منزل هم میخواهد. تمام این معیارهای قدیم و جدید ادغام شده و شرایط جدیدی ایجاد شده و کسی نمیداند چه چیزی معیار باید باشد. در این میان زنان خانهدار هم به زنان شاغل نگاه میکنند و تازگیها آنها هم که کار خانه را کمتر انجام میدهند و میگویند این روزها مگر کسی غذا درست میکند! همه غذای حاضری میخرند. در حالی که او متوجه نیست کسی که در بیرون از منزل کار میکند دیگر وقت درست کردن غذا را ندارد نه اینکه نمیخواهد غذا درست کند. زن خانه هم میخواهد همان نقش را ایفا کند.
ازدواج هم برای کسانی که میخواهند متفاوت از والدینشان ازدواج کنند و هم برای کسانی که با الگوی سنتی خواستگاری مشکلی ندارند سخت شده است و در نتیجه سن ازدواج برای هر دو قشر افزایش یافته است. بیشک اگر جامعه برای فاصله سن بلوغ و سن ازدواج برنامهای نداشته باشد نمیتواند معضلات این سنین را حل کند.