آدابی که بهمرور زمان بخشی از آن به فراموشی تاریخ سپرده میشود و بخشی دیگر در طول تاریخ متولد میشود. مرور آداب فراموششده این ایام میتواند خاطرهانگیز باشد.
تهران، رمضان، در گذر تاریخ پایتخت
تهران زیبا و دوستداشتنی ما و شما، قرنهاست که میزبان شایسته « ماه خدا» حساب میشود. از همان شبی که قرار بود ماهتاب حلول ایام مبارک، آسمان تهران را روشن کند و خانوادهها فوج فوج با آب و آیینه و سبزه راهی پشتبام میشدند تا هلال آغاز ماه رمضان را با چشم خودشان ببینند،
تا روز عید که فطریه تهرانیان چراغ خانه مستمندان را روشن نگه میداشت، پایتخت امروز ایران رسم و رسوم خاص خودش را در پاسداشت «شهر صیام» داشته است. آن روزها انگار که دوباره نوروز آمده باشد، زنها به جارو پاروی خانه میپرداختند و مردها، غبار از حصار و حصیر مساجد برمیگرفتند. پارچههای نو از صندوقچهها بیرون میآمد و آدمها در عزیزداشت ماه خدا، جامه تازه به تن میکردند. تهران قدیم، غوغا میشد، وقتی نفس رمضان را میشنید...
شبهای روشن تهران
مشهور است که در تهران قدیم، روشنایی معابر تنها تا 2ساعت پس از غروب آفتاب ادامه داشت و پس از آن، با نواختن گزمههای حکومتی بر طبلهایشان، شهر نیز در کام خاموشی فرومیرفت. به میمنت از راه رسیدن رمضان اما، نه تنها عبورومرور بعد از غروب آفتاب قطع نمیشد و تا طلیعه صبح ادامه مییافت، که شهر نیز تا سپیدهدم روشن میماند و تاریکی را جواب میکرد.
در آن زمان و تا سال1297خورشیدی، چراغهای نفتی روشنایی شبهای رمضان را فراهم میکرد، اما از آن تاریخ به بعد –مقارن با دوران شاه ناصری– به مدد کارخانه میرزا حسینخان قزوینی، تهران روشناییاش را از «گاز» بهدست آورد. این رویه ادامه داشت تا زمان مظفرالدین شاه که 400کیلووات برق تولیدی حسینآقا امینالضراب، پای اختراع مرحوم ادیسون را هم به پایتخت قاجار باز کرد! هرچه بود اما، تهران در تکتک شبهای رمضان روشن میماند تا قدم میهمان پرمهرش را گرامی بدارد.
«گل خندانی»، فرصتی برای رفع کدورتها
اما تهرانیان قدیم بر این باور بودند که با دلی مملو از کینه و کدورت نمیشود گام به اقلیم رمضان گذاشت. چنین بود که غبارروبی از دل و رفع اختلاف با نزدیکان در زمره آیینهای استقبال از ماه مبارک قرار میگرفت. به این مجالس آشتیکنان که به همت بزرگان برگزار میشد، «گل خندانی» میگفتند.
تمیز کردن دل، همگام با تمیز کردن خانه و جامه، آدمهای این شهر را برای فرارسیدن رمضان آماده کرد. آخرین مرحله استقبال تهران قدیم هم مثل خیلی جاهای دیگر، به پیشواز رفتن بود؛ اهالی پایتخت قاجار نیز 2 ،3روز مانده به آغاز ماه مبارک روزه میساختند تا مراسم استقبال را به نحو احسن انجام داده باشند.
از دیگر رسم و آیینهای جالب مردم تهران نیز در ماه مبارک رمضان، یکی اعلام سحر و افطار با توپ بود؛ چنانکه در هر گوشه شهر 2توپ جنگی کار گذاشته میشد که این توپها را هنگام سحر و اذان مغرب، 3بار شلیک میکردند و اوقات شرعی را بدینترتیب برای مردم اعلام میکردند. ضمن آنکه زمانی نیز رسم بر این بوده که خانهها و مغازهها به ویژه آنان که در جایگاه مرتفع و بلندتری بودند، یکی، دو ساعت مانده به اذان صبح، جلو در، یک چراغ نفتی آویزان کنند تا مردم با دیدن آنها، بساط سفره سحری را بچینند.
کسب و کار، حلال حلال!
رمضان اما، تاثیر خودش را روی کسب و کار مردم نیز میگذاشت. اگرچه برخی از صنوف در ارتباط با شکم در این ماه تعطیل و یا کمکار میشدند، اما در عوض حمامها، قهوهخانهها، زورخانهها و شیرفروشیها به رونق میافتادند. رمضان که از راه میرسید، کمفروشها سنگهای قلابیشان را به انبار میبردند تا سنگ وزنههای دقیق را برای معامله با مردم مورد استفاده قرار دهند.
نان شیرمالها دوباره پرروغن و چرب پخته میشدند و تافتون و شیر به قیمت عادلانه عرضه میشد. در عین حال که کسبه هم میکوشیدند تادوشادوش مردم در این ماه عزیز تزکیه نفس کنند، دستفروشها نیز بساطشان را در گوشهگوشه شهر پهن میکردند. پارچه، ظروف مسی و لوازم آشپزخانه، از عمدهترین وسایلی بود که این دستفروشان فصلی عرضه میکردند و بیشتر خانمها مشتریاش بودند. خلاصه کسب و کار تهرانیهای قدیم در این روزها پاکتر و پربرکتتر میشد.
از سحری و افطار، تا پسافطاری و شبچره!
آیینهای خورد و خوراک تهران قدیم نیز در ماه مبارک منحصر به فرد بود و حالوهوایی خاص داشت. مردم بیشتر در مورد سحری، قایل به خوردن برنج بودند، چون در طول روز کمتر باعث تشنگی میشد. همچنین در کنار سحر به جای دوغ و ماست، از هندوانه و خربزه استفاده میکردند تا رفع عطش کنند.
در مورد افطار هم پای برخی از غذاهای اصیل تهرانی در میان بود؛ خوراکیهایی مثل ترحلوا، شیربرنج یا پالوده سیب که بعد از اذان مغرب مورد استفاده مردم قرار میگرفت. چند ساعت پس از استفاده از این غذاهای سبک به عنوان افطاری، نوبت به پسافطاری میرسید که امروز «شام» خوانده میشود.
آبگوشت، چلوکباب و انواع خورشها از مهمترین پسافطاریهای مورد مصرف تهرانیان قدیم محسوب میشدند. این اما، وعده واپسین غذایی مردم نبود، چه اینکه بهزودی و ساعاتی مانده به سحر، سروکله «شبچره» پیدا میشد. زولبیا، بامیه و تنقلات اقلامی بودند که خانوادهها در ساعات پایانی شب دور هم جمع میشدند و ضمن مصاحبت با یکدیگر، از این شبچرهها هم استفاده میکردند.
تعزیه؛ از بین مردم تا دیوان حکومت
تعزیهخوانی در زمره قدیمیترین عادات تهرانیان، بعد از اسلام به شمار رفته است. این رسم دیرین در روزهای ماه مبارک هم اجرا میشد و مردم از آن استفاده میکردند. تا پایان سلطنت محمدعلیشاه، مجالس تعزیه در کوچه و بازار به اجرا درمیآمد، اما در دوران احمدشاه، دامنه این مراسمات به ساختمان تکیه آقا در حصار بوعلی شیران (جنوب نیاوران) کشیده شد تا تعزیه خاص رمضان، بعدازظهرها تا قبل از افطار در مقابل احمدشاه و خانواده سلطنتی اجرا شود.
بساط مارگیری به راه بود!
مردم تهران در ماه مبارک برای خودشان تفریحاتی هم داشتند. درواقع از آنجا که برخی از مشاغل در این ماه تعطیل میشدند و مردم تا پاسی از شب بیدار مینشستند، صبحها نیز بهندرت اثری از کسب و کار در شهر پیدا بود. در همین راستا، تفریحات دستهجمعی ارزشی مضاعف پیدا میکرد.
چنین بود که در روزهای ماه مبارک، حلقههای دور مارگیرها و درویشها گسترش مییافت و مردم با دیدن کارهای آنها یا شنیدن حرفهایشان سرگرم میشدند. همچنین پس از افطار نیز –تا فاصله موعد شام– جوانان دستهدسته از محلهای به محلهای دیگر میرفتند تا سرگرمیهای خاص خود را بیابند. در این ایام، زورخانهها و قهوهخانهها و البته مساجد، جزو پاتوقهای مردم بود. همچنین،پس از افطار آبتنی کردن در حوضچه حیاط، هنگامی که ماه رمضان مصادف با تابستان بود، رسم دیگری به حساب میآمد.
مراد کشون!
در تهران قدیم رسم بر این بود که شب 27ماه مبارک را شب مرگ ابنملجم مرادی، قاتل امیرالمومنین(ع) بدانند و در آن شادی کنند. در این شب مردم عمدتا کلهپاچه تناول میکردند و آجیل مراد میخوردند.
آجیل مراد، از خرما، پسته، فندق، تخمه، نخودچی، بادام، شکر و.... تشکیل میشد که مردم محتویات آنان را با درخواستهای خود، از کسانی که نام فاطمه، علی و محمد داشتند میگرفتند و شبها به عنوان شبچره، قبل از وعده سحری میل میکردند. در روز بیست هفتمماه مبارک همچنین بین 2نماز ظهر و عصر پیراهن مراد دوخته می شد . تکه های پارچه این پیراهن را فرد حاجتمند به صورت نذر تهیه می کرد و مردم با دوختن آنها به یکدیگر و پوشاندن بر تن او، کمک میکردند حاجتش را بخواهد.
شیراز
در شیراز قدیم رسم بر این بود که مردم بهویژه اگر ماه مبارک با ایام بهار و تابستان تلاقی میکرد، جمعه آخر شعبان را به تفرجگاهها بروند و با تفریح کردن در قصرالدشت و سایر باغات، روحیه شادابی برای استقبال از رمضان بیابند. همچنین در این شهر رسم بر آن بوده که در اولین رمضان بعد از عروسی، خانواده دختر بساط افطاری را همراه با گل (کادوی عروس) به خانه داماد بفرستند.
در شیراز نیز رسم شبچره خوردن خانوادگی بسیار مطرح و محبوب بوده است. رنگینک، ترحلوا، کوفته هلو، کشمش پلو و قنبرپلو جزو خوراکیهای شیرازی در ماه مبارک بودهاند. همچنین نانشیرینفروشها هم در این ماه نوعی نان به نام «چاهی» پخت میکردند که هنگام افطار، قبل از غذا با چای میل میشد.
عمدتا مردم در این شهر رسم داشتند روزه خود را با یک استکان عرق گل گاوزبان باز کنند. با این همه مهمترین رسم شیرازیان به نکوداشت آخرین جمعه ماه مبارک مربوط میشد که به آن «جمعهالوداعی» میگفتند. در این روز خیل مردم در مسجدجمعه شیراز اجتماع میکردند و بهویژه حاجتمندان، صحنها و شبستانها را به اشغال خود درمیآوردند.
نوشتن دعای سیاهسرفه روی پوست کدو، نوشتن دعای «چهل بسمال...»، دعا برای گشایشبخت یا فرزنددار شدن و... بخشی از آیینهای این روز بوده است. جالب اینکه گروهی از دختران دمبخت به نیت باز شدن بختشان، قبل از حضور واعظ در مسجد، 3بار از منبر بالا و پایین میرفتند، زنان بیفرزند نیز گهواره کوچکی به نام «ننو» درست میکردند و به مسجد میآوردند.
مازندران
کوچولوها روزه سری میگیرند!
ماه مبارک رمضان در مازندران هم آداب و رسوم خاص خودش را دارد. مردم این خطه از دیرباز رسم داشتهاند نزدیک به 3روز را به پیشواز این ماه عزیز بروند. ختم انعام برای حاجتمندان که معمولا مقابل سینیهایی محتوی چند قرص نان، نمک و چند ظرف آب انجام میگرفته، بخش دیگری از مراسم خاص استقبال از ایام صیام بوده است.
خیلی جلوترهای که اثری از آثار ساعت کوکی و تنظیم زنگ موبایل نبود، مازنیهای حاجتدار یک پیت حلبی دور گردنشان میانداختند و کوفتن چوب به آن، اهالی را برای سحری بیدار میکردند.نذر حلوا در شب 15رمضان هم که طی آن زنان با قند و چای و خرما و زغال به مسجد میرفتند، بخش دیگری از رسوم ماه مبارک در مازندران بوده است.
ازجمله آیینهای بسیار جالب در شهر ساری، یکی افطاری بردن خانوادهها برای زندانیان بوده که طی آن زنان با مجمعهای مملو از خوراکی، به سمت زندان شهر حرکت میکردند.نوع ویژه افطاری مازنیها، «قرقرناق» نام دارد که چیزی شبیه کوکو است و هنوز در آن منطقه یافت میشود.
ضمنا بچههای مازندرانی که تازه به سن تکلیف میرسند، افطار نمیکنند تا از بزرگترها هدیهای به نام «روزهسری» دریافت کنند. این هدیه در مورد پسربچهها میتواند لباس باشد و در مورد دختربچهها، غالباً زیورآلات یا چادر نماز است.
آذربایجان
رمضان بعد از قاباخلاما
مردم خطه آذربایجان از دیرباز به دینداری و مذهبی بودن مشهور بودهاند. رمضان در این منطقه حال و هوای عجیبی دارد. پیشترها اهالی برای رویت هلال ماه به پشتبامها میرفتند، یا سواری را به مناطق اطراف گسیل میکردند تا برایشان از آمدن ماه مبارک خبر بیاورد.
بسیاری از آذریها مقیدند که به پیشواز رمضان بروند. به این کار در آن فرهنگ «قاباخلاما» گفته میشود. «اوباش» دادن هم که دیگر برای ترکها اهمیت خاص خودش را دارد و به سفرههای گشوده سحری اطلاق میشود که آنها، دیگران را برای تناولش وعده میگیرند.
«نزیه»، نام نوعی شیرینی خاص است که به منظور قرار گرفتن سر سفره افطار، فقط در ماه مبارک پخت میشود و بسیار خوشمزه است. خیلی قبلترها، عشایر آذری با کوفتن مشت به دیوار همسایه، او را برای خوردن سحری بیدار میکردند و این زنجیره خبررسانی، باعث میشد هیچکس خواب نماند.
خلاصه آنکه ماه مبارک که با رصد هلال از پشتبام آغاز میشد، با زیارت اهل قبور در روز پایانی به سرانجامش میرسید. جالب اینکه آذریهای قدیمی معتقد بودند نگریستن به آیینه در هنگام از راه رسیدن ماه مبارک خوشیمن است و دقیقا به همین خاطر خیلیهایشان یک آیینه کوچک را با خود حمل میکردند.
سیستان و بلوچستان
آواز خوش سحرخوانی
در سیستان و بلوچستان، از خیلی سال پیش سحرخوانی و رمضانخوانی رواج داشته است. عدهای از مورخان سابقه سحرخوانی را به یکهزار سال پیش نسبت
میدهند.این آیین که در ماه مبارک و در ساعات پایانی منتهی به اذان صبح برگزار میشد، مخصوص ریشسفیدها و معتمدین شهر بود که ترانههای عامیانه سیستانی را با صدای رسا و آواز خوش قرائت میکردند.
در رمضانخوانی هم سرودهها غالبا محتوای مشابهی داشت، با این تفاوت که بین روزهای هشتم و چهاردهم ماه مبارک انجام میگرفت. در این آیین، جوانان و نوجوانان حل جلوی در خانه حاجتمندان جمع میشدند و بعد از افطار، شروع به خواندن سرودهای محلی میکردند.
بعد از چند دقیقه صاحبخانه با هدیهای مختصر به جمع آنها میپیوست. این هدیه میتوانست مقداری پول باشد یا تکههایی از کلوچههای محلی سیستان که توسط صاحبخانه به جوانان محل اهدا میشد.پس از این اتفاق، اگر صاحبخانه هم متمایل بود، همراه جوانان میشد تا ادامه راه را با آنها برود. شبهای احیا هم در سیستان حال و هوای عجیبی دارد و مساجد مملو از جوانان میشود.