همشهری آنلاین - حوادث: این پرونده از اواسط مرداد امسال در شعبه ششم دادسرای ویژه سرقت گشوده شد. نخستین شاکی، دختری جوان بود که از طریق کانال تلگرامی با مردی به نام آریا آشنا شد اما خبر نداشت که او کلاهبردار حرفه ای است. این دختر جوان گفت: آریا می گفت خلبان یکی از شرکت های هواپیمایی است. نخستین باری که با آریا قرار گذاشتم او سوار بر بنز در محل قرار حاضر شد. رفتارهایش طوری بود که حتی یک درصد هم به او مشکوک نشدم. مردی شیک پوش که اطلاعات عمومی بالایی داشت. مدام تلفنش زنگ می خورد و از جزییات پرواز و کارهایش می گفت.
وی ادامه داد: آریا به من گفت عاشق شده و می خواهد به زودی همراه خانواده اش به خواستگاری ام بیاید. من نیز آماده بودم تا به زودی مراسم نامزدی ام را جشن بگیرم اما خبر نداشتم همه اینها نقشه آریا برای فریب من بوده است. آخرن روزی که با او قرار گذاشتم و به رستوران رفتیم، او تمام اموالم را به سرقت برد. وی ادامه داد: آن روز به سرویس بهداشتی رفته بودم که وقتی برگشتم دیدم نه از آریا خبری است نه کیفم که روی میز بود. آن روز پول زیادی همراهم بود، چون می خواستیم حلقه نامزدی بخریم اما آریا کیفم را به سرقت برده بود. داخل کیفم، موبایلم، پول، طلا و سکه بود.
سرقت های سریالی
این نخستین دختردم بختی نبود که از خواستگار قلابی شکایت می کرد چرا که ظرف مدت کوتاهی، چندین شکایت مشابه دیگر پیش روی تیم تحقیق قرار گرفت که نشان می داد خواستگار قلابی به صورت سریالی، طعمه هایش را فریب داده و اموالشان را به سرقت می برد. این مرد جوان، دختران دم بخت و پولدار را در کانال تلگرامی به دام می انداخت. خودش را خلبان، پزشک، مربی، بازیگر و تاجر معرفی می کرد تا به راحتی دختران را فریب بدهد. سپس در فرصتی مناسب، اموالشان را به سرقت می برد یا به آنها حمله می کرد و با تهدید، نقشه سرقت را پیش می برد تا اینکه با زیرکی آخرین طعمه اش، لو رفت.
جدال دکتر آریا با دختر ثروتمند
اگرچه تنها سرنخ، تصویر متهم بود اما بررسی ها نشان می داد که او سابقه دار نیست و این یعنی نخستین بار بود که پایش به دنیای مجرمان باز می شد تا اینکه او در آخرین نقشه مجرمانه خود با دختری جوان درگیر شد. ماجرا از این قرار بود که وی خودش را دکتر آریا معرفی کرده و سر قرار رفته بود تا طلا و جواهرات دختر جوان را به سرقت ببرد. آن روز سوار بر پراید خود بود اما ماشینش را چند خیابان بالاتر پارک کرده بود. وی قصد داشت به دختر جوان تجاوز کند و اموالش را به سرقت ببرد اما طعمه او که از کودکی ورزش می کرد، به جدال با او پرداخت و درنهایت سنگی از روی زمین برداشت و چند ضربه به سرش زد. پسر جوان وقتی خود را در خطر دید اقدام به فرار کرد که ماموران رد خون را دنبال کردند و متوجه شدند وی به چند خیابان آنطرف تر رفته و احتمالا سوار ماشین شده که دیگر از آنجا به بعد آثار خون وجود نداشت. در ادامه دوربین های مداربسته مورد بررسی قرار گرفت و مشخص شد که وی سوار بر خودروی پرایدی شده است. شماره پراید به دست آمد و متهم تحت تعقیب دستگیر شد. او در بازجویی ها به سرقت های سریالی از دختران دم بخت و پولدار اعتراف کرد. تحقیقات تکمیلی از این متهم ادامه دارد.
شیطان به درونم رخنه کرد
متهم دستگیر شده، ۳۰ ساله است. او اولین بار است که پایش به دنیای مجرمان کشیده شده است. انگیزه اصلی اش، رسیدن به ثروت و مهاجرت به کاناداست. او می گوید: «همیشه دلم می خواست زندگی مرفه بسازم و برای خودم یک آدم حسابی شوم اما فقر اجازه تحقق رویاهایم را نمی داد. »
چند وقت است که چنین نقشه ای کشیدی؟
از اوایل تابستان امسال نقشه را کشیدم و دومین ماه تابستان بود که این سناریو را کلید زدم.
چه شد که چنین ایده ای به ذهنت رسید؟
چند وقت قبل از اینکه نقشه بکشم با دوستم رفتم بیرون. او می گفت از طریق یکی از شبکه های اجتماعی با دختری جوان آشنا شده است. دختر جوان خیلی پولدار بود. پدرش تاجر بود و ماشین خارجی زیر پایش بود. دوستم می گفت خرج زندگیش را دختر موردعلاقه اش می دهد. این را که شنیدم با خودم گفتم، پس من هم میتوانم دختران ثروتمند را فریب بدهم تا اموالشان را به سرقت ببرم. آن شب، چنین ایده ای در ذهنم شکل گرفت و تمام وقت، نقشه ها را در مغزم آنالیز کردم تا چطور بتوانم به ثروت برسم و ردی از خودم به جا نگذارم.
فکرش را نمی کردی، دستگیر شوی، درسته؟
درسته. حقیقتا فکرش را نمی کردم که دستگیر شوم. فکر همه جا را کرده بودم و خیلی محتاط بودم اما خب آخرین طعمه ام کار دستم داد. ممکن بود بمیرم. او چنان مرا زخمی کرد که تا چند دقیقه هوشیاری نداشتم. حتی وقتی پشت فرمان نشستم و رانندگی می کردم، دچار سرگیجه وحشتناکی شدم. حتی کمی آن طرف تر ایستادم تا حالم بهتر شود. اصلا به رد خون فکر نکرده بودم.
از شیوه و شگرد سرقت و فریب دختران دم بخت بگو؟
خودم را خواستگار جا می زدم. می گفتم خلبان هستم یا دکتر. گاهی هم تاجر یا بازیگر و کارگردان. می رفتم سر قرار و بار اول هم ماشین خارجی کرایه می کردم تا حسابی اعتماد طعمه هایم را جلب کنم. دختران دم بخت هم با دیدن این وضعیت، حسابی شیفته و دلباخته ام می شدم. فکر کنید، یک خواستگار خلبان و ... که ماشین خارجی هم زیر پایش است! از سوی دیگر همه طعمه هایمان، دختران پولدار و ثروتمند بودند. سپس در فرصتی مناسب و زمانی که آنها در پارک یا رستوران به سرویس بهداشتی می رفتند، کیفشان را به سرقت برده و آنها را قال می گذاشتم. گاهی هم اگر طرف، میدان را خالی نمی کرد و به دستشویی نمی رفت، تهدیدش می کردم و اموالش را زورگیری می کردم.
به آنها تجاوز هم می کردی؟
باور کنید نه. فقط مورد آخر بود که نمی دانم چرا وسوسه های شیطان به سراغم آمد. انگار خودم نبود و شیطان درونم رخنه کرده بود. به سمت دختر جوان هجوم بردم و می خواستم به او تجاوز کنم اما وی به جدال با من پرداخت و به شدت مرا زخمی کرد. خیلی زورش زیاد بود که حریف من شد؛ شانس آوردم که زنده ماندم. در غیراینصورت ممکن بود دختر جوان که قربانی بود تبدیل به قاتل می شد!
چند دختر را با این شیوه و شگرد، فریب دادی و اموالشان را به سرقت بردی؟
حدو ۶ یا ۷ نفر.
انگیزه ات از ارتکاب این سرقت ها چه بود؟
پول و ساختن یک زندگی مجلل. دوست داشتم بروم کانادا، درس بخوانم و برای خودم کار خوب پیدا کنم. دلم می خواست مهاجرت کنم اما پولش را نداشتم اما خب حالا که دستگیر شده ام، می بینم به اینکه الان اینجا گیر افتاده ام و باید زندانی شوم، نمی ارزید.