همه شگفت زده شدند؛ این ساختمان شبیه هیچ ساختمان دیگری در دنیا نبودمعمار آن، «فرانک لوید رایت»، هنرمندی نوگرا بود که طرح آن را از زیگورات بابِل در بینالنهرین الهام گرفته بود. منتقدان این ساختمان را به قالب کیکی وارونه تشبیه کردند، یا نوعی شیرینی یا کپهای از گِل. اما سلیقه مردم با منتقدها فرق میکرد؛ آنها آماده پذیرفتن چیزهای نو بودند و بعد از افتتاح موزه، سیل جمعیتی که مشتاق بود داخل ساختمان را هم ببیند، به طرفش جاری شد. اولین روز تعطیلی آخر هفته بعد از افتتاح موزه، ده هزار نفر ساعتها در صف ایستادند تا وارد ساختمان شوند. گگنهایم در اولین سال تولدش، یک میلیون بازدیدکننده داشت و سالهای بعد از آن هم هر سال حدود 750 هزار نفر. به این ترتیب کمکم نگاه منتقدها هم نسبت به این ساختمان تغییر کرد.
21 اکتبر 1959، روز افتتاح موزه گُگِنهایم؛ مردم برای ورود به موزه صف بستهاند
طرح اولیهای که رایت از گُگِنهایم کشیده
طرحی از زیگورات شهر بابِل در بینالنهرین؛ جایی که هنوز خیلی از باستانشناسان معتقدند مهد تمدن بشری بوده است
گُگِنهایم پنجاه ساله
امسال پنجاهمین سالگرد تولد موزه گگنهایم است و قرار است به همین مناسبت جشنی برگزار شود. در بخشی از این جشن، آثار لوید رایت به نمایش درمیآیند: طرحهای او از ساختمانهایش، مدلهای اولیهای که از آنها ساخته و فیلمهایی از مشهورترین آنها.
در این جشن مردم با داستان ساخت موزه گگنهایم هم آشنا میشوند. ساختمانی که امروز هنرمندان ، منتقدان، مردم هنرشناس و معمولی، همه از زیبایی و منحصر به فرد بودن آن میگویند در زمان ساختش با مشکلات زیادی روبهرو بوده: هفت سال طول کشیده تا زمینی مناسب ساخت آن پیدا شود و بعد از آن هم چهار سال طول کشیده تا اجازه ساختش صادر شود. در آن زمان خیلیها فکر میکردند شهرداری نیویورک به خاطر «رابرت موزِز»، سازنده مشهور ساختمانهای نیویورک، به رایت اجازه ساخت نمیدهد؛ در آن زمان موزز از هنر مدرن متنفر بود و از طرحهای رایت خوشش نمیآمد، با وجود این، در نهایت با دستور او بود که اجازه کار رایت صادر شد. موزز گفته بود برای صدور این مجوز حتی اگر لازم است قانونی را زیر پا بگذارند، این کار را انجام دهند.
در طراحی فضای داخلی موزه گگنهایم از ضرباهنگ یا همان ریتم بصری استفاده شده؛ تکرار شکل ها و فرم ها که در زاویههای دید مختلف به شکل هایی متفاوت دیده میشوند، طرح این موزه را به روح هنرهای دیگر ، مثل موسیقی و مجسمهسازی، نزدیکتر کرده است
افلاکنمایی که موزه شد
گُگِنهایم با طرحهای رایت که پیش از آن برای محیطهای شهری داده بود فرق میکرد؛ ارتفاع آن کمتر بود و با محیط اطرافش ارتباط و هماهنگی بیشتری داشت. همه فکر میکردند رایت ذهنیتهایش را برای طراحی این ساختمان تغییر داده، اما واقعیت این بود که او از سالها پیش، به این شیوه کار فکر میکرده. حدود 25 سال پیش از آن، او یک افلاکنمای بزرگ را طراحی کرده بود؛ جایی که در آن آسمان شب شبیهسازی میشود. این ساختمان قرار بود بالای یک تپه ساخته شود و جهانگردان را به آنجا بکشاند؛ ساختمانی با طرحی کاملاً مدرن به شکل یک کره که در آن از سطحهای شیبدار برای بالا رفتن استفاده شده بود. اما این ساختمان هیچوقت ساخته نشد. آن زمان رایت نقشههایش را از سفارشدهندهاش پس گرفته و به او گفته بود شاید روزی از آنها برای طراحی یک موزه استفاده کند. سال 1943 وقتی «سُلُمُن گگنهایم» با او تماس گرفت، رایت بعد از 20 سال طرحها و نقشهها را از کشویش بیرون آورد.
طرحی از زیگورات شهر بابِل در بینالنهرین؛
جایی که هنوز خیلی از باستانشناسان معتقدند مهد تمدن بشری بوده است
اثری از پل کله، نقاش سوئیسی؛او میگذاشت بخش ناخودآگاه وجودش، هرچیزی را که میخواهد روی تابلو بکشد؛ او معتقد بود با این روش، درونش، که رازهای آفرینش در آن نهفته است، بیرون میریزد و او با این رازها آشنا میشود
اثری از واسیلی کاندینسکی، هنرمند مشهور روس؛ کاندینسکی سعی میکرد نقاشی هایش را به موسیقی نزدیک کند؛ نقاشیهای او درست مثل موسیقی، چیزی را توصیف نمیکنند و فقط از هماهنگی میان عنصرهای نقاشی: خطها، سطحها و رنگها، بهوجود میآیند
همه چیز از معدن طلا شروع شد!
این که چرا سلمن گگنهایم به رایت سفارش طراحی یک موزه را داد هم داستان خودش را دارد. گگنهایم در کار استخراج طلا از معدن و مردی ثروتمند بود. او مجموعهای بزرگ از آثار نقاشهای قدیمی و مشهور جهان را خریده بود و خیال داشت آنها را به موزه «متروپُلیتَن» نیویورک هدیه کند. دوست گگنهایم، «ریبِی»، نقاشی آلمانی و طرفدار شیوههای نوی هنری بود. او سعی میکرد طوری نقاشی کند که نظم هستی، همان نظمی که بر همه اجزای جهان حاکم است، میان اجزای تابلوهای او هم حاکم شود و از نظر او این کار فقط به کمک شیوههای نو امکانپذیر بود. به همین دلیل او سلمن را متقاعد کرد تعدادی از نقاشیهای مدرن دوستانش را بخرد و آنها را در موزهای با ساختمانی مدرن بگذارد؛ آثار نقاشانی را که دیدگاههای هنری و هدفشان از نقاشی به دیدگاه و هدف ریبی خیلی نزدیک بود.
درمیان تابلوهایی که سلمن خریداری کرد، نقاشیهای «واسیلی کاندینسکی»، «پل کله»، «فرنان لژه» و نقاشهای دیگری دیده میشدند؛ هنرمندانی که در آن زمان مشهور نبودند، اما حالا از بزرگترین نقاشان تاریخ هنر بهحساب میآیند.
دوست سلمن کتابهای لوید رایت را خوانده بود و میدانست که او معتقد است معماری هنری است همراه با طبیعت و همراه با روح هنرهای دیگر مثل مجسمهسازی، موسیقی و نقاشی؛ پس موافقت گگنهایم را جلب کرد و سفارش ساخت موزه داده شد.