سوم جمادی الثانی به روایتی روز وفات حضرت صدیقه کبری فاطمه زهرا ( س) است . متن زیر برخ از فضایل اخلاقی و رفتاری آن بانوی پاکیزه نهاد را پیش چشم شما خوانندگان قرار می دهد .

ابن شهرآشوب از حسن بصرى روایت کرده است که گفت: در میان‏این امّت کسى از زهرا عابدتر نبود، او آنقدر به نماز مى‏ایستاد که پاهایش‏ورم مى‏کرد.


2 - از امام حسن‏علیه السلام روایت شده که فرمود: در شب جمعه مادرم رادیدم که براى عبادت ایستاده بود. او همچنان به حالت رکوع و سجودوقیام و قعود بود که سپیده سر زد. او براى مردان و زنان مؤمن دعا مى‏کرد.و یکایک آنها را نام مى‏برد. من از او پرسیدم: چرا براى خود دعا نمى‏کنى‏و براى دیگران دعا مى‏کنى؟ فرمود: پسرم! نخست همسایه سپس خانه.


3 - از امام صادق‏علیه السلام روایت شده است که فرمود: روزى رسول‏خداصلى الله علیه وآله به خانه فاطمه وارد شد. فاطمه را دید که لباسى از پشم شتر دربرکرده است و به دست خویش آرد مى‏کند و درهمان حال به فرزندش شیرمى‏دهد. رسول خدا با دیدن این منظره گریست و فرمود: دخترم تلخى دنیارا به خاطر شیرینى آخرت بچش. فاطمه زهرا گفت: خداوند را براى‏نعمتهایى که داده مى‏ستایم و به خاطر داده‏هایش ثنا مى‏گویم. پس این آیه‏فرود آمد. )وَلَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَى‏ (14)).
"و بزودى خداوند بتو ببخشد تا راضى شوى."


4 - احمد بن حنبل در مسند روایت کرده است: که رسول خدا هرگاه به‏مسافرت مى‏رفت، آخرین کسیکه با او وداع مى‏کرد، فاطمه بود، وچون‏از سفر برمى‏گشت نخستین کسى را که مى‏دید دخترش فاطمه بود.پیامبرصلى الله علیه وآله از جنگى برگشت و طبق معمول به خانه فاطمه رفت، دید که‏پرده‏اى به در خانه آویخته‏اند، و دو النگوى نقره در دست حسن‏و حسین‏علیهما السلام است.

آن‏حضرت از همانجا بازگشت و قدم به خانه ننهاد.فاطمه‏علیها السلام پنداشت که پدر به خاطر دیدن پرده و النگوها به خانه آنهاداخل نشده است. پس پرده را پایین آورد و النگوها را از دست بچه‏هابیرون کرد و آنها را قطعه قطعه کرد، بچه‏ها گریستند. فاطمه آنها رامیانشان تقسیم کرد و درهمان حال که آن دو مى‏گریستند به نزد پیامبررفتند.

پیامبر آن پاره‏ها را از دست آنها گرفت و رو به ثوبان (آزاد شده‏رسول خدا و راوى همین حدیث)کرد و فرمود:
اینها را نزد بنى فلان ببر، و براى فاطمه گردن‏بندى از عصب (دندان‏جانورى دریایى) و دو النگو از عاج بخر که اینان خاندان منند و خوش‏ندارم که روزى پاکشان را در زندگى دنیایشان بخورند.

در روایت دیگرى آمده که چون پرده و النگو را نزد پیامبرصلى الله علیه وآله‏آوردند فاطمه از آن‏حضرت خواست که آنها را در راه خدا انفاق کند.پیامبر اکرم با شنیدن سخن فاطمه زهرا سه بار فرمود: "پدرش به فدایش‏او آن کار را انجام داد."


و مانند همین حدیث از امام رضا از پدرانش از على ابن الحسین‏علیهم السلام‏روایت شده است که فرمود: اسماء بنت عمیس برایم روایت کرد که من‏نزد فاطمه بودم که پیامبر خدا بر او وارد شد و حضرت زهرا گردن‏بندى به‏خود آویزان کرده بود که آن را على بن ابیطالب از بهره‏اش از غنائم جنگى‏خریده بود. پیامبر به فاطمه فرمود: مبادا مردم بگویند که فاطمه دخترپیامبر مانند جباران لباس پوشیده است! فاطمه زهرا آن را از گردن‏درآورد و فروخت و با آن برده‏اى خرید و در راه خدا آزاد کرد،رسول خدا از این عمل فاطمه شادمان شد.


5 - شیخ صدوق از امیرمؤمنان روایت کرده است که فرمود:
فاطمه آنقدر با مشک آب مى‏آورد که بند مشک در سینه‏اش اثر نهاد،و آنقدر دستاس مى‏کرد که دستش زبر شد و پینه بست، و آنقدر خانه رامى‏رُوفت که لباسهایش گردآلود مى‏شد، و آنقدر آتش در زیر دیگ‏مى‏افروخت که لباسهایش دودآلود و سیاه مى‏شد...


6 - فاطمه همگام با امیرالمؤمنین مشکلات زندگى را در شرایطى‏دشوار تحمّل کرد.
از امام باقرعلیه السلام نقل شده که فرمود: "فاطمه به على تعهد داد که‏کارهاى خانه مثل خمیر کردن و نان پختن و رُفتن را انجام دهد و على نیزبه او تعهد داد که کارهاى بیرون از خانه را انجام دهد مانند هیزم آوردن‏وغذا تهیه کردن. روزى على از فاطمه پرسید: آیا چیزى دارى؟ فاطمه‏گفت: سوگند به آن کسى که حقت را بزرگ کرده سه روز است که چیزى‏ندارم تا از شما پذیرائى کنم!

پرسید: پس چرا به من خبر ندادى؟! فاطمه گفت: زیرا رسول خداصلى الله علیه وآله‏مرا نهى کرد از اینکه چیزى از تو بخواهم او فرمود: از پسر عمویت چیزى‏نخواه، اگر چیزى آورد که آورد وگرنه از او درخواست مکن. پس‏على‏علیه السلام از منزل بیرون رفت، مردى را دید و از او یک دینار وام گرفت،شب بود که به طرف منزل مى‏رفت. در راه با مقداد بن اسود برخورد کردو از او پرسید چه پیش آمده که در چنین وقتى از منزل بیرون آمده‏اى؟

مقداد پاسخ داد: اى امیرمؤمنان سوگند بحق آنکسى که حق ترا بزرگ قرارداده است، گرسنگى سبب شده که بیرون بیایم. راوى مى‏گوید از امام‏باقرعلیه السلام پرسیدم: آیا رسول خداصلى الله علیه وآله در این موقع زنده بود؟ فرمود: آرى‏رسول خدا زنده بود.

امام على به مقداد فرمود مرا نیز گرسنگى بیرون کشانده، من یک‏دینار وام گرفتم، ولى ترا بر خود مقدّم مى‏دارم و دینار را به مقداد دادوخود به طرف خانه روانه شد. رسول خدا را دید که در خانه نشسته‏وفاطمه هم مشغول خواندن نماز بود و چیزى سرپوشیده درمیان ایشان‏دیده مى‏شد. چون فاطمه زهرا نمازش را به پایان رساند آن چیز را به‏طرف خود کشید. امّا دیدند کاسه بزرگى پر از گوشت و نان است. حضرت‏على پرسید: این از کجا برایت آمده است؟

فاطمه پاسخ داد: از جانب‏خداست و خداوند هرکه را خواهد بدون حساب روزى دهد.
رسول خدا به على فرمود: آیا نمى‏خواهى داستان کسى را که مانند تووفاطمه بوده است برایت بازگو کنم؟ پاسخ داد: بلى. فرمود: مَثَل تو مَثَل‏داستان زکریاست که در محراب بر مریم وارد شد و غذایى نزد او دید ازوى پرسید: مریم! این غذا از کجا آمده است؟ پاسخ داد: از جانب‏خداوند و خداوند هرکه را بخواهد بى‏حساب روزى دهد.

آنان یکماه از آن ظرف غذا خوردند و این ظرف همان است که‏حضرت قائم در آن غذا میخورد و اکنون نزد ماست."


در حدیث معتبر دیگرى آمده است که نزدیک عید بود و لباسهاى امام‏حسن و امام حسین‏علیهما السلام کهنه شده بود از این رو به مادرشان گفتند:فرزندان فلانى براى خود لباس نو دوخته‏اند، مادر تو براى عید ما لباس نونمى‏دوزى؟ فرمود: لباس شما هم اگر خداوند بخواهد برایتان دوخته‏مى‏شود.

همین که عید رسید جبرئیل با دو جامه زیباى بهشتى نزد رسول‏خدا آمد. آن‏حضرت پرسید: برادرم جبرئیل، این چیست؟ جبرئیل‏موضوع گفتگوى امام حسن و امام حسین با حضرت زهرا را بیان کردوگفت: فاطمه بدیشان جواب داد اگر خداوند بخواهد برایتان لباس‏دوخته مى‏شود. سپس جبرئیل گفت: چون خداوند سخن فاطمه را شنیدفرمود: خوش نداریم که سخن فاطمه را تکذیب کنیم که فرموده بود اگرخدا بخواهد برایشان لباس دوخته مى‏شود.

و از سعید حفاظ دیلمى به‏اسناد خودش از انس آورده که گفت: رسول خداصلى الله علیه وآله فرمود: درحالى که‏بهشتیان در بهشت به نعمت مى‏رسند و دوزخیان در دوزخ به آتش شکنجه‏مى‏شوند، ناگهان نورى در بهشت مى‏درخشد، آنان از یکدیگر مى‏پرسند:این نور چیست؟ شاید پروردگار بزرگ بر ما نظر افکنده است، رضوان‏به آنان مى‏گوید: نه بلکه على‏علیه السلام با فاطمه مزاح کرده و فاطمه‏زهرالبخندى زده و این دندانهاى زهرا است که نور افشانى مى‏کند.(15)


7 - آن‏حضرت در عمل به اسلام و تطبیق یکایک احکام آن بر خودش‏به مرتبه والایى دست یافته بود. چون آیه: )یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُواأَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَلاَ تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ...(16)) "و رسول را درمیان‏خود آنچنان که یکى از شما، دیگرى را مى‏خواند، صدا نزنید" نازل شد،مسلمانان وظیفه یافتند که خطابشان را نسبت به پیامبرصلى الله علیه وآله تغییر دهند،و دیگر آن‏حضرت را یا محمّد صدا نزنند! بلکه به وى بگویند: یا رسول‏اللَّه. این کلمه‏اى بود که پس از نزول آیه درباره رسول اکرم، شیوع یافت.

در واقع این دستور براى کسانى بود که به خاطر تحقیر نام پیامبرصلى الله علیه وآله،بدون اداى هیچ گونه احترامى نسبت به نام وى او را صدا مى‏زدند.
فاطمه نیز، با شنیدن این آیه، شیوه صدا زدن پیامبر را تغییر داد. اوپیش از این، آن‏حضرت را ابتاه )اى پدر( صدا مى‏زد. امّا با نزول این آیه‏او را همواره یا رسول اللَّه خطاب مى‏کرد.
چون پیامبر کلمه رسول اللَّه را از دهان فاطمه شنید از او در این باره‏سؤال کرد، زهرا گفت: چون مى‏خواهم فرمان خدا را اطاعت کنم. پیامبرفرمود: من دوست دارم از دهان تو همان کلمه "پدر" را بشنوم.