ابن شهرآشوب از حسن بصرى روایت کرده است که گفت: در میاناین امّت کسى از زهرا عابدتر نبود، او آنقدر به نماز مىایستاد که پاهایشورم مىکرد.
2 - از امام حسنعلیه السلام روایت شده که فرمود: در شب جمعه مادرم رادیدم که براى عبادت ایستاده بود. او همچنان به حالت رکوع و سجودوقیام و قعود بود که سپیده سر زد. او براى مردان و زنان مؤمن دعا مىکرد.و یکایک آنها را نام مىبرد. من از او پرسیدم: چرا براى خود دعا نمىکنىو براى دیگران دعا مىکنى؟ فرمود: پسرم! نخست همسایه سپس خانه.
3 - از امام صادقعلیه السلام روایت شده است که فرمود: روزى رسولخداصلى الله علیه وآله به خانه فاطمه وارد شد. فاطمه را دید که لباسى از پشم شتر دربرکرده است و به دست خویش آرد مىکند و درهمان حال به فرزندش شیرمىدهد. رسول خدا با دیدن این منظره گریست و فرمود: دخترم تلخى دنیارا به خاطر شیرینى آخرت بچش. فاطمه زهرا گفت: خداوند را براىنعمتهایى که داده مىستایم و به خاطر دادههایش ثنا مىگویم. پس این آیهفرود آمد. )وَلَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَى (14)).
"و بزودى خداوند بتو ببخشد تا راضى شوى."
4 - احمد بن حنبل در مسند روایت کرده است: که رسول خدا هرگاه بهمسافرت مىرفت، آخرین کسیکه با او وداع مىکرد، فاطمه بود، وچوناز سفر برمىگشت نخستین کسى را که مىدید دخترش فاطمه بود.پیامبرصلى الله علیه وآله از جنگى برگشت و طبق معمول به خانه فاطمه رفت، دید کهپردهاى به در خانه آویختهاند، و دو النگوى نقره در دست حسنو حسینعلیهما السلام است.
آنحضرت از همانجا بازگشت و قدم به خانه ننهاد.فاطمهعلیها السلام پنداشت که پدر به خاطر دیدن پرده و النگوها به خانه آنهاداخل نشده است. پس پرده را پایین آورد و النگوها را از دست بچههابیرون کرد و آنها را قطعه قطعه کرد، بچهها گریستند. فاطمه آنها رامیانشان تقسیم کرد و درهمان حال که آن دو مىگریستند به نزد پیامبررفتند.
پیامبر آن پارهها را از دست آنها گرفت و رو به ثوبان (آزاد شدهرسول خدا و راوى همین حدیث)کرد و فرمود:
اینها را نزد بنى فلان ببر، و براى فاطمه گردنبندى از عصب (دندانجانورى دریایى) و دو النگو از عاج بخر که اینان خاندان منند و خوشندارم که روزى پاکشان را در زندگى دنیایشان بخورند.
در روایت دیگرى آمده که چون پرده و النگو را نزد پیامبرصلى الله علیه وآلهآوردند فاطمه از آنحضرت خواست که آنها را در راه خدا انفاق کند.پیامبر اکرم با شنیدن سخن فاطمه زهرا سه بار فرمود: "پدرش به فدایشاو آن کار را انجام داد."
و مانند همین حدیث از امام رضا از پدرانش از على ابن الحسینعلیهم السلامروایت شده است که فرمود: اسماء بنت عمیس برایم روایت کرد که مننزد فاطمه بودم که پیامبر خدا بر او وارد شد و حضرت زهرا گردنبندى بهخود آویزان کرده بود که آن را على بن ابیطالب از بهرهاش از غنائم جنگىخریده بود. پیامبر به فاطمه فرمود: مبادا مردم بگویند که فاطمه دخترپیامبر مانند جباران لباس پوشیده است! فاطمه زهرا آن را از گردندرآورد و فروخت و با آن بردهاى خرید و در راه خدا آزاد کرد،رسول خدا از این عمل فاطمه شادمان شد.
5 - شیخ صدوق از امیرمؤمنان روایت کرده است که فرمود:
فاطمه آنقدر با مشک آب مىآورد که بند مشک در سینهاش اثر نهاد،و آنقدر دستاس مىکرد که دستش زبر شد و پینه بست، و آنقدر خانه رامىرُوفت که لباسهایش گردآلود مىشد، و آنقدر آتش در زیر دیگمىافروخت که لباسهایش دودآلود و سیاه مىشد...
6 - فاطمه همگام با امیرالمؤمنین مشکلات زندگى را در شرایطىدشوار تحمّل کرد.
از امام باقرعلیه السلام نقل شده که فرمود: "فاطمه به على تعهد داد کهکارهاى خانه مثل خمیر کردن و نان پختن و رُفتن را انجام دهد و على نیزبه او تعهد داد که کارهاى بیرون از خانه را انجام دهد مانند هیزم آوردنوغذا تهیه کردن. روزى على از فاطمه پرسید: آیا چیزى دارى؟ فاطمهگفت: سوگند به آن کسى که حقت را بزرگ کرده سه روز است که چیزىندارم تا از شما پذیرائى کنم!
پرسید: پس چرا به من خبر ندادى؟! فاطمه گفت: زیرا رسول خداصلى الله علیه وآلهمرا نهى کرد از اینکه چیزى از تو بخواهم او فرمود: از پسر عمویت چیزىنخواه، اگر چیزى آورد که آورد وگرنه از او درخواست مکن. پسعلىعلیه السلام از منزل بیرون رفت، مردى را دید و از او یک دینار وام گرفت،شب بود که به طرف منزل مىرفت. در راه با مقداد بن اسود برخورد کردو از او پرسید چه پیش آمده که در چنین وقتى از منزل بیرون آمدهاى؟
مقداد پاسخ داد: اى امیرمؤمنان سوگند بحق آنکسى که حق ترا بزرگ قرارداده است، گرسنگى سبب شده که بیرون بیایم. راوى مىگوید از امامباقرعلیه السلام پرسیدم: آیا رسول خداصلى الله علیه وآله در این موقع زنده بود؟ فرمود: آرىرسول خدا زنده بود.
امام على به مقداد فرمود مرا نیز گرسنگى بیرون کشانده، من یکدینار وام گرفتم، ولى ترا بر خود مقدّم مىدارم و دینار را به مقداد دادوخود به طرف خانه روانه شد. رسول خدا را دید که در خانه نشستهوفاطمه هم مشغول خواندن نماز بود و چیزى سرپوشیده درمیان ایشاندیده مىشد. چون فاطمه زهرا نمازش را به پایان رساند آن چیز را بهطرف خود کشید. امّا دیدند کاسه بزرگى پر از گوشت و نان است. حضرتعلى پرسید: این از کجا برایت آمده است؟
فاطمه پاسخ داد: از جانبخداست و خداوند هرکه را خواهد بدون حساب روزى دهد.
رسول خدا به على فرمود: آیا نمىخواهى داستان کسى را که مانند تووفاطمه بوده است برایت بازگو کنم؟ پاسخ داد: بلى. فرمود: مَثَل تو مَثَلداستان زکریاست که در محراب بر مریم وارد شد و غذایى نزد او دید ازوى پرسید: مریم! این غذا از کجا آمده است؟ پاسخ داد: از جانبخداوند و خداوند هرکه را بخواهد بىحساب روزى دهد.
آنان یکماه از آن ظرف غذا خوردند و این ظرف همان است کهحضرت قائم در آن غذا میخورد و اکنون نزد ماست."
در حدیث معتبر دیگرى آمده است که نزدیک عید بود و لباسهاى امامحسن و امام حسینعلیهما السلام کهنه شده بود از این رو به مادرشان گفتند:فرزندان فلانى براى خود لباس نو دوختهاند، مادر تو براى عید ما لباس نونمىدوزى؟ فرمود: لباس شما هم اگر خداوند بخواهد برایتان دوختهمىشود.
همین که عید رسید جبرئیل با دو جامه زیباى بهشتى نزد رسولخدا آمد. آنحضرت پرسید: برادرم جبرئیل، این چیست؟ جبرئیلموضوع گفتگوى امام حسن و امام حسین با حضرت زهرا را بیان کردوگفت: فاطمه بدیشان جواب داد اگر خداوند بخواهد برایتان لباسدوخته مىشود. سپس جبرئیل گفت: چون خداوند سخن فاطمه را شنیدفرمود: خوش نداریم که سخن فاطمه را تکذیب کنیم که فرموده بود اگرخدا بخواهد برایشان لباس دوخته مىشود.
و از سعید حفاظ دیلمى بهاسناد خودش از انس آورده که گفت: رسول خداصلى الله علیه وآله فرمود: درحالى کهبهشتیان در بهشت به نعمت مىرسند و دوزخیان در دوزخ به آتش شکنجهمىشوند، ناگهان نورى در بهشت مىدرخشد، آنان از یکدیگر مىپرسند:این نور چیست؟ شاید پروردگار بزرگ بر ما نظر افکنده است، رضوانبه آنان مىگوید: نه بلکه علىعلیه السلام با فاطمه مزاح کرده و فاطمهزهرالبخندى زده و این دندانهاى زهرا است که نور افشانى مىکند.(15)
7 - آنحضرت در عمل به اسلام و تطبیق یکایک احکام آن بر خودشبه مرتبه والایى دست یافته بود. چون آیه: )یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُواأَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَلاَ تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ...(16)) "و رسول را درمیانخود آنچنان که یکى از شما، دیگرى را مىخواند، صدا نزنید" نازل شد،مسلمانان وظیفه یافتند که خطابشان را نسبت به پیامبرصلى الله علیه وآله تغییر دهند،و دیگر آنحضرت را یا محمّد صدا نزنند! بلکه به وى بگویند: یا رسولاللَّه. این کلمهاى بود که پس از نزول آیه درباره رسول اکرم، شیوع یافت.
در واقع این دستور براى کسانى بود که به خاطر تحقیر نام پیامبرصلى الله علیه وآله،بدون اداى هیچ گونه احترامى نسبت به نام وى او را صدا مىزدند.
فاطمه نیز، با شنیدن این آیه، شیوه صدا زدن پیامبر را تغییر داد. اوپیش از این، آنحضرت را ابتاه )اى پدر( صدا مىزد. امّا با نزول این آیهاو را همواره یا رسول اللَّه خطاب مىکرد.
چون پیامبر کلمه رسول اللَّه را از دهان فاطمه شنید از او در این بارهسؤال کرد، زهرا گفت: چون مىخواهم فرمان خدا را اطاعت کنم. پیامبرفرمود: من دوست دارم از دهان تو همان کلمه "پدر" را بشنوم.