در دهه ۶۰ زیر آتش موشک باران محله های شهر تهران، گروهی از زنان با درایت سیده بتول جزایری مادر شهید حسین علم‌الهدی، برای دلداری خانواده های شهدا کاروانی به نام حضرت زینب(س) راه انداخته و به شیوه جالب آنها را دعوت به صبر می کردند. شیوه که مقام معظم رهبری هم برای عرض تسلیت به این مادر شهید پیش گرفتند.

همشهری آنلاین- الناز عباسیان: تاریخ دفاع‌مقدس، زنان قهرمان و تأثیرگذار کم ندارد؛ کسانی که همپای مردان خانه، برای دفاع از این مرز و بوم ایستادند و حماسه آفریدند. در سال های جنگ و فصل پرپر شدن جوان های وطن، زیر آتش موشک باران محله های شهر تهران، گروهی از زنان با درایت سیده بتول جزایری مادر شهید سیدحسین علم‌الهدی، برای دلداری خانواده های شهدا کاروانی به نام حضرت زینب(س) راه انداخته و به شیوه جالب آنها را دعوت به صبر می کردند. شیوه که مقام معظم رهبری هم برای عرض تسلیت به این مادر شهید پیش گرفتند. از پشتیبانی جنگ گرفته تا دلداری خانواده‌های شهدا، سرکشی به مجروحان و رسیدگی به محرومان تنها بخشی از فعالیت های این کاروان بود و حالا بعد از گذشت سال ها، فعالیت این انجمن مردمی به شیوه های دیگر ادامه دارد. در سی و ششمین سالروز درگذشت مسئول این کاروان مردمی در گفت و گو با خانواده شهید علم‌الهدی و یک نفر از اعضای کاروان، یادی از این بانو و رسالت زینبی اش کردیم.

سیده بتول جزایری، مدیر کاروان حضرت زینب(س) در کنار تصویر پسرش

زنی که به شاه تلگراف زد!

«سیده بتول جزایری» نه فقط به‌واسطه داشتن پسری به‌نام شهید «سیدحسین علم‌الهدی»، فرمانده سپاه هویزه، شناخته شده بود که خود گنجینه‌ای بود برای این وطن. فعالیت‌های انقلابی‌اش به سال‌های دور برمی‌گردد. وقتی عروس خانه آیت‌الله سیدمرتضی علم‌الهدی شد در سال ۱۳۴۳ در حمایت از آیت‌الله خمینی، کاری کرد کارستان. شجاعانه با کمک چند نفر از خانم‌های اهوازی تلگراف زد به شاه. تازه این شروع ماجرا بود؛ در آن خفقان سیاسی میزبان مهمان‌های سیاسی همسرش از شهرهای دور و نزدیک بود. وقتی هم پسرهای خانه در فعالیت‌های سیاسی شرکت کرده و توسط ساواک دستگیر می‌شدند، حمایت‌شان می‌کرد تا اینکه انقلاب پیروز شد. حالا دیگر محدودیتی نداشت و چندین نوبت خانم‌های اهوازی و مادران شهدا را به دیدار امام(ره) ابتدا در قم و بعد به جماران می‌برد. بعد از شهادت مظلومانه پسرش در هویزه، برای مبارزه با ظلم، جان دوباره‌ای گرفت. از تاسیس چایخانه برای شست‌وشوی لباس رزمنده‌ها گرفته تا راه‌اندازی کاروانی برای دلداری و دعوت به صبر خانواده‌های شهدا از مهم‌ترین اقدامات این مادر است. رساندن کمک های مردمی از تهران و دیگر شهرها به دست رزمنده ها در جبهه و زیر آتش دشمن را هم نباید از قلم انداخت.

**

تصویری از کاروان حضرت زینب(س) در سال‌های جنگ

راه‌اندازی کاروان‌های حضرت زینب(س) در ۱۰ منطقه تهران

از روزهای نخست جنگ، خانه خانم جزایری که به بی‌بی‌جان معروف شده بود، دیگر یک خانه عادی نبود، تبدیل به مرکز پشتیبانی جنگ شده بود و کمک‌های مردمی به جبهه در خانه آنها ساماندهی می‌شد. اما بعد از شهادت پسرش روح تازه‌ای در او دمیده شده و دست به اقدام جالبی زد و یک گروه برای تسلی خانواده شهدا به‌نام کاروان حضرت زینب(س) تشکیل داد. قرار اینطور بود که راس ساعت ۳ خانه بی‌بی‌جان جمع می‌شدند و بعد از همانجا راهی خانه‌های شهدا می‌شدند. هر چند روز یکبار، خبر شهادت یک رزمنده داده می‌شد. بی‌بی‌جان همراه حدود ۴۰ تا ۵۰ نفر از خانم‌ها در آن شرایط سخت موشک‌باران، از این خانه شهید به آن خانه شهید می‌رفتند. بی‌بی‌جان حواسش به روستاها هم بود و جوری برنامه‌ریزی کرده بود که خانواده‌های محروم را از قلم نیندازد. سیده زهره علم‌الهدی دختر بی‌بی‌جان به فعالیت‌های این کاروان اشاره کرده و می‌گوید: «کاروان به دیدار هر جانباز و خانواده شهیدی که می‌رفت به‌صورت دسته‌جمعی سرودی را می‌خواند. بی‌بی‌جان به واسطه حاج‌صادق آهنگران از آقای معلمی خواسته بود تا برای کاروان حضرت زینب(س) شعری بگوید. تفقد و دلجویی از پزشکان و پرستاران آنقدر به دل این کادر پزشکی نشسته بود که با وجود حجم زیاد کار از اعضای کاروان می‌خواستند تا تند به تند به آنها سر بزنند. بی‌بی‌جان برای با حجاب کردن کادر پزشکی در آن سال‌های نخست جنگ با زبان نرم و صمیمی اقدامات مؤثری انجام داد. حتی در اقدامی جالب پزشکان و پرستاران را به دیدار امام(ره) برد. وقتی در اهواز این کاروان تاسیس شد و مورد استقبال قرار گرفت از سوی مسئولان وقت درخواست شد تا این کانون را در شهرهای دیگر ازجمله تهران هم تاسیس کنند. به این ترتیب این رسم خوشایند که روحیه بسیاری به خانواده شهدا می‌داد به پایتخت هم سرایت کرد. این کاروان که در اصل کارش سرکشی به خانواده شهدا و اسرا و مفقودان و مجروحان و همچنین فراهم کردن تدارکات جبهه بود، در تهران هم با کسب اجازه از سرپرستی بنیاد شهید، در ۱۰ منطقه تشکیل داده شد.»

تصویری از کاروان حضرت زینب(س) در سال‌های جنگ

دادن خبر شهادت کار هر کسی نبود

بی‌بی‌جان خوب بلد بود در وضعیت‌های بحرانی، حرف‌ها سنجیده زده و تصمیم‌های درست بگیرد. حجت‌الاسلام سیدحمید علم‌الهدی پسر بی‌بی‌جان درباره جزییات دادن خبر شهادت به خانواده های شهدا و دلداری آنها توسط مادرش می گوید: «دادن خبر شهادت به خانواده ها کار هر کسی نبود. اما مادرم از همان روزهای نخست جنگ این مسئولیت را بر دوش کشید و با درایت خود همراه و همدرد خانواده های شهدا شد. در ادامه همسران، مادران، خواهران و دختران شهدا را هم با خود همراه کرد تا در این مسیر کنار خانواده های داغدیده حضور داشته باشند. این سبک از دیدارها به نوعی سوگ درمانی محسوب می شد تا آنها درک کنند که نه تنها عزیزشان که مردان زیادی از این شهر برای دفاع از وطن از جان خود گذشتند و در سوگ آنها صبوری کنند.»

فعالیت اعضای کاروان حضرت زینب(س) در مرکز پشتیبانی جنگ در مجیدیه تهران

خدایا این امانت رو از من بپذیر

در بخشی از کتاب «راز بی‌بی‌جان» که درباره زندگی سیده بتول جزایری توسط نشر روایت فتح منتشر شده به خاطره از دلداری یک مادر شهید با تکیه بر ایمان به خدا اشاره شده است: «دادن خبر شهادت رضا به مادرش کار هر کسی نبود، چون همه می‌دانستند که این مادر چقدر وابسته پسرش بود و ممکن بود با شنیدن این خبر حالش بد شود. حسین(شهید علم‌الهدی) از بی‌بی‌جان خواست تا خبر شهادت رضا را به مادرش بدهد. به خانه آنها رفت و پس‌از سلام و احوال‌پرسی یک جلد قرآن از مادر رضا درخواست کرد. بی‌بی‌جان قرآن را از دست مادر شهید گرفت و گفت: «خیلی ممنون از این‌که قرآن را به من امانت دادین.» چند آیه از قرآن را خواند و بعد از لحظاتی قرآن را بست و بوسید و مجدد به مادر رضا داد و گفت: «این امانت رو به شما برمی‌گردانم.» مادر رضا هنوز متوجه نشده بود که منظور او چیست. بی‌بی‌جان دلش آشوب بود اما سعی کرد کنار مادر آرامشش را حفظ کند: «خدا امانتی به اسم رضا به شما داده بود و حالا شما اونو به خدا پس دادین.» چند لحظه طول کشید تا مادر متوجه صحبت بی‌بی‌جان شود. حتی تصور مجروح شدن رضا برای مادر سخت و سنگین بود اما خودش هم نفهمید چه شد که بعد از این حرف بی‌بی‌جان، آرام دستانش را بلند کرد و با چشمان گریان گفت: «خدایا این امانت رو از من بپذیر.»

رهبری هم با اهدا قرآن مادر شهید را دعوت به آرامش کرد

در بخش دیگری از این کتاب به نکته تامل برانگیزی اشاره شده است. وقتی که خود بی‌بی‌جان داغدار پسرش می شود آیت الله خامنه‌ای نماینده امام(ره) در جنگ برای عرض تسلیت به خانه آنها می‌آید. در مسیر به ایشان گفته بودند که مادر سیدحسین علم‌الهدی با چه درایتی خبر شهادت پسران را به مادرشان می‌دهد. ایشان هم متوسل به همین موضوع شده و وقتی این مادر شهید را می‌بینند به ایشان قرآن کریم هدیه می دهند. در صفحه ۱۲۸ این کتاب آمده است: «بی‌بی جان تا کتاب قرآن را گرفت با چشمان گریان سری تکان داد و یاد چند هفته پیش که به دیدار مادران شهدا رفته بود افتاد. حالا نوبت خود بی‌بی جان بود تا ثابت کند برای دادن امانتی‌اش کمر خم نمی‌کند. مثل کوه استوار و با صلابت از راهی که حسین انتخاب کرده بود حرف زد. آقای خامنه‌ای هم از آشنایی و علاقه‌اش به حسین برای مادر گفت. از سخنرانی‌های جذابی که از او در جبهه شنیده بود. از تسلطش به قرآن و نهج البلاغه...»

مادر شهید فشارکیان مسئول کاروان منطقه ۱۴

برای دل‌کندن از محمد، دعا می‌کردم

کوچه ها میزبان کاروان تسلا

حاجیه خانم عزت‌السادات حسینی مادر شهید محمدعلی فشارکیان که خود از زنان فعال پشت‌جبهه‌ها بود و مسئولیت کاروان حضرت زینب منطقه ۱۴ را به عهده داشته از این کاروان بیشتر برایمان می گوید: «بعد شهادت تک پسرم، هیچ‌چیز به اندازه صحبت‌های بی‌بی علم‌الهدی من را آرام نمی‌کرد. خاطرم هست همیشه خبر شهادت‌دادن به خانواده‌ها را به بی‌بی می‌سپردند. بی‌بی هم می‌گفت ببینید فرزندان ما امانت خدا در دستان ما بودند که اینک با افتخار شهادت، خدا آنها را از ما گرفته است. بعد هم از مصیبت کربلا و آنچه بر سر حضرت زینب(س) آمده می‌گفت. اینطور بود که خانواده‌ها آرامش می‌گرفتند. مرا هم اینگونه آرام می‌کرد. حتی چند سال بعد وقتی بی‌بی به تهران آمد، به من گفت حالا دیگر نهضت دیگری برای تو شروع شده و کاروان حضرت زینب(س) منطقه ۱۴ را تو به‌عهده بگیر. کار من در تهران و محله غیاثی شروع شد و هر سه‌شنبه همراه خواهران برای تسلی قلب مادران شهدا راهی خانه‌هایشان می‌شدیم. یادم هست وقتی کاروان ما خانم‌ها با پرچم‌های کاروان راهی کوچه و پسکوچه‌های محله می‌شد، مغازه‌دارها به احترام این کاروان بیرون می‌آمدند و عرض ادب می‌کردند. گاهی هم با خانم‌ها جمع می‌شدیم و پتو و لباس‌های رزمنده‌ها را در باغی در مجیدیه تهران می‌شستیم و دوباره به جبهه می‌فرستادیم. تهیه مربا و خوراکی برای رزمنده‌ها هم جزو برنامه‌های هفتگی ما بود.»