تاریخ انتشار: ۱۱ شهریور ۱۳۸۸ - ۰۶:۰۸

محمدرضا ارشاد: ابوریحان محمد‌بن احمد بیرونی خوارزمی (442-362 هـ . ق) در شهر کاث، پایتخت خوارزم آن‌زمان به‌دنیا آمد.

او 25 سال از عمر خود را در آن شهر گذراند و در این مدت علومی چون فقه، کلام، معدن‌شناسی، ریاضیات، ستاره‌شناسی و پزشکی را آموخت. پژوهش‌های او در زمینه‌های گوناگون به‌نگارش حدود 180 کتاب انجامید. بیرونی سفرهایی به ری و بخارا کرد و آخر عمر خود را در دربار غزنویان گذرانید.

ازجمله آثار وی می‌توان به «آثار الباقیه عن‌القرون الخالیه»، «التفهیم» (تنها اثر فارسی او)، «کتاب الصیدنه»، «قانون مسعودی»، «الجماهر فی معرفه الجوهر»، «المسامره فی اخبار الخوارزم» و «تحقیق ماللهند» اشاره کرد. بیرونی دانشمندی آزاداندیش و جامع‌نگر بود. او همواره در برخورد با نوشته‌ها و آثار دیگران نگاه انتقادی داشت و می‌کوشید تا براساس آن، منظری متفاوت از موضوع مورد بحث به‌دست دهد.

در آستانه روز بزرگداشت این دانشمند بزرگ جهان اسلام با دکتر پرویز اذکایی، پژوهشگر تاریخ و اندیشه، گفت‌وگویی درباره ابعاد علمی شخصیت وی صورت گرفته که از پی می‌خوانید. لازم به یادآوری است که از دکتر اذکایی در زمینه بیرونی‌پژوهی، آثاری چون «زندگینامه ابوریحان بیرونی»، «کارنامه بیرونی»، «ابوریحان بیرونی، آرا  و افکار» و تصحیح کتاب «آثار‌الباقیه» بیرونی به‌چاپ رسیده است.

  • جورج سارتون در کتاب «درآمدی بر تاریخ علم»، بیرونی را یکی از بزرگ‌ترین دانشمندان همه دوران‌ها می‌داند. بیرونی به‌مانند دیگر دانشمندان هم‌روزگار خویش، ازقبیل ابن‌سینا جامع علوم گوناگون بود اما جالب اینجاست که این بیان از مورخ علمی چون سارتون، تنها در مورد بیرونی ابراز شده است. اکنون مناسب است که نخست از همین منظر، به تبیین نقش و جایگاه ابوریحان بیرونی در علم به‌ویژه تاریخ علم ایران اشاره کنید و اینکه او چه نوآوری‌هایی در این قلمرو داشته است؟

درست نمی‌دانم، با این همه ابعاد معرفت و اعماق اندیشه ابوریحان بیرونی، در این چند دقیقه چگونه می‌توان حق مطلب را درباره وی ادا کرد. پیش از هر چیز، اشاره‌ای می‌کنم به جمله‌ای که از جورج سارتون نقل کردید. سارتون نه‌تنها او را بزرگترین دانشمند همه‌دوران‌ها می‌داند بلکه حتی او را یک سروگردن از افرادی چون ابن‌سینا،  بزرگ‌تر به شمار آورده  است. ابوریحان، خود علم واقعی بود. ابن‌سینا بیشتر یک دایره‌المعارف‌نویس بوده است. من در اینجا می‌کوشم تا براساس 2 واقعه از زندگی ابوریحان جایگاه علمی او را تحلیل کنم.

او در مقدمه «قانون مسعودی» می‌گوید: من از دوره کودکی سعادت آن را یافتم تا خادم علم شوم. در زندگی بیرونی می‌خوانیم که وقتی او 14-13سال بیش نداشت، از یک فرد یونانی که به شهرکاث خوارزم آمده بود، اسامی یونانی گیاهان را می‌پرسید. این خبر حاکی از مصداق واقعی «ز گهواره تا گور دانش بجوی» است.

این مهم وقتی آشکارتر می‌شود که ابوریحان واپسین نفس‌های زندگی‌اش را می‌کشید و قاضی ولوالجی به عیادت وی رفته بود. ابوریحان در آن حال خاص، مسئله‌ای را در حساب «جدات‌ثمانیه» از وی می‌پرسد. قاضی با تعجب می‌گوید: اکنون چه جای این سؤال است؟ ابوریحان می‌گوید: کدامیک از این دو بهتر است؛ بدانم و بمیرم یا ندانم و نادان درگذرم؟ قاضی مسئله را می‌گوید و از حضور وی مرخص می‌شود اما چند قدمی از خانه ابوریحان دور نشده بود که صدای شیون و زاری را از خانه وی می‌شنود. این دو واقعه‌ای که نقل شد، جدیت و پشتکار بیرونی را در کسب علوم نشان می‌دهد.

  • گفتید که بیرونی اسامی گیاهان را از آن فرد یونانی، به یونانی می‌پرسید. این نشان می‌دهد که وی به یونانی تسلط داشته و با منابع یونانی درباره تاریخ و فلسفه مستقیماً درگیر بوده است.

در این زمینه نکته مهمی وجود دارد که تاکنون کسی به آن توجه نکرده است. شرق‌شناسان، درباره چگونگی انتقال علوم یونانی به عالم اسلام، عمدتاً بر نقش مترجمان مسیحی دربار مأمون مثل حنین‌بن‌ اسحاق یا پسرش اسحاق‌بن حنین تأکید داشته‌اند اما این همه مطلب را دربرندارد. مقصودم این است که علوم یونانی تنها ازطریق دستگاه خلافت بغداد به عالم اسلام انتقال نیافت. یکی دیگر از راه‌های انتقال این علوم، از طریق خوارزم و ماوراءالنهر بود. با این توضیح که پس از حمله اسکندر به شرق ایران و نواحی بلخ (باکتریا)، جانشینان اسکندردر آن سامان، حکومتی یونانی را تشکیل دادند.

از این سبب بود که مانگاه (کلونی)‌های یونانی در آن نواحی ایجاد شد. این مانگاه‌ها که در خوارزم، بلخ، مرو و کلاً ماوراءالنهر ساخته شده بودند، یکی از راه‌های انتقال فرهنگ و زبان یونانی بودند. اصلاً خود مأمون عباسی از مرو خلافت خود را اعلان کرد. در زمان بیرونی، خاندان شاهیه که نسب خود را به کیخسرو می‌رساندند، بر خوارزم فرمان  می‌راندند. در دربار این پادشاهان، کتاب‌های یونانی مطالعه می‌شد. یکی از این پادشاهان ابونصر عراق، فرمانروای کاث، از ریاضیدانان برجسته جهان است. ابوریحان شاگرد او بود و هموست که بیرونی را برمی‌کشد و به او ریاضی و نجوم می‌آموزد و جالب اینجاست که  12رساله‌اش را به اسم این شاگرد برجسته خود می‌کند. به هر روی، در این منطقه بیرونی و دانشمندان دیگری چون موسی خوارزمی و عبدالله خوارزمی مستقیماً به منابع علمی یونانی دسترسی داشتند.

  • یکی از ویژگی‌هایی که برای بیرونی برمی‌شمارند، دیدگاه انتقادی وی نسبت به آرای دانشمندان و اندیشمندان و تاریخ‌نگاران دیگر بوده است. مواجهه انتقادی وی با ابن‌سینا زبانزد است. این ویژگی (انتقادی) که او را از دیگران متمایز کرده، حاصل چه عواملی بود؟

بیرونی دانشمند انتقادی بی‌نظیری بود. او نوشته‌های پیشینیان خود را با رعایت احترام نقد کرد. همان‌گونه که اشاره کردید، انتقاد او از ابن‌سینا معروف است. اما برای روشن‌شدن این مسئله، باید به این نکته اشاره شود که پس از تحولات سیاسی در حوزه خوارزم، بیرونی به ری، نزد خاندان دیلمیان می‌رود. او در آن یک سالی که در آنجا رحل اقامت افکند، از محضر استادان بزرگ نجوم بهره‌ها گرفت و همچنین از طریق کتابخانه دیلمیان با آثار محمد‌بن زکریای رازی آشنا شد. درواقع حکمت طبیعی رازی اثر ژرفی بر او می‌گذارد.

او بعدها، فهرست کتاب‌های رازی را به دست داد که از مهم‌ترین منابع در رازی‌شناسی است. این تأثیر فلسفی، از او یک متفکر فلسفه‌دان ارسطو‌ستیز می‌سازد. اصلاً بیرونی، دید انتقادی خود را بیشتر از زکریای رازی برمی‌گیرد. رازی پیرو حکمت طبیعی مغان ایران باستان و فلاسفه ماقبل سقراط بود. فلاسفه ماقبل سقراط تماماً از مکتب حکمی مغان ایران‌باستان سیراب می‌شدند. اینگونه بود که بیرونی در مواجهه با ابن‌سینا، به نقد آرای مشایی (ارسطویی) وی می‌پردازد.

  • در راستای این نگاه انتقادی، توجه ابوریحان به تاریخ مطرح می‌شود. اگر او به منابع یونانی دسترسی داشته، بنابراین در حوزه تاریخ به‌ویژه در آثاری چون «آثار الباقیه»‌ باید مواجهه  انتقادی و دقیق‌تری با تاریخ ایران و دیگر تمدن‌ها داشته باشد. چنانچه به‌نظر می‌رسد، او تنها تاریخ‌نگاری است که از دوران هخامنشیان آگاهی‌های دقیقی داشته و حتی به نقد تاریخ‌نگاران دیگر درباره تاریخ اشکانیان روی می‌آورد. از سویی این نگاه انتقادی ابوریحان  به تاریخ را عده‌ای نگاه ریاضی‌وار به تاریخ دانسته‌اند. ضرورت‌های چنین نگاهی به تاریخ از دید وی چه بوده؟

دیدگاه ریاضی‌وار بیرونی به تاریخ، به امر تقویم و دقت‌های ریاضی او در این حوزه برمی‌گردد چرا که تاریخ 2معنا دارد؛ تاریخ رویدادها و تاریخ سالیان (تقویم). با این‌حال، اطلاعات تاریخی بیرونی در دنیای اسلام بی‌نظیر است. به‌نظرم علت این امر به زبان‌دانی بیرونی مربوط است. او 7 زبان را می‌دانست. در این میان، آنچه به کمک وی بیشتر می‌آمد، تسلط وی بر زبان‌های یونانی، سریانی و عبری بود. تسلط وی به یونانی علاوه بر دسترسی به  متون اصلی فلسفه یونان، او را با منابع تاریخی و تاریخ‌نگاری دست اول یونان آشنا کرد. برای مثال اُسیبیوس در قرن سوم میلادی که یک کاهن بابلی یونانی‌تبار بوده، بخشی از تاریخ بابل قدیم را که «بروسوس» در قرن چهارم قبل از میلاد نوشته بود، در کتاب خود نقل کرده است. در کتاب بروسوس است که نخستین‌بار به تاریخ هخامنشیان برمی‌خوریم. بروسوس در این کتاب از سلاطین هخامنشی نام می‌برد. آن اندازه از تاریخ بروسوس که به‌دست اسیبیوس رسیده، به بیرونی هم رسیده است. هیچ‌کس در عالم اسلام این منبع را در دست نداشته است.

افزون بر این، بیرونی به‌دلیل دانستن زبان سریانی، با آثار پدران کلیسا آشنا بود. گزارش چند تا از کنگره‌های کلیسایی که در دوران اولیه مسیحی برگزار شده بود، در آثار بیرونی یافت می‌شود. قسمتی که بیرونی از این کنگره‌ها نقل کرده، به اصطلاح جزو خبر واحد است. جالب اینجاست که اروپاییانی که بعدها آثار بیرونی را خواندند، تاریخ کلیساهای خود را از آثار وی بیرون کشیدند. به هر روی، بیرونی تاریخ‌نگاری دقیق و منتقد و از همه مهم‌تر عاشق حقیقت بوده است.

  • همین عشق به حقیقت بوده که او را به جست‌وجو  در فرهنگ‌ها و تمدن‌های دیگر وامی‌داشته است، به‌طوری که کتاب «تحقیق ماللهند» وی را می‌توان آغازگر مطالعات هندشناسی دانست. او در بخشی از مقدمه این کتاب، شرحی در اهمیت درستی اخبار رسیده درباره فرهنگ هند و علل پیدایی روایات نادرست و نقد آرای مسلمانان درباره ادیان دیگر دارد. آیا براین اساس می‌توان او را بنیانگذار دین‌شناسی تطبیقی به‌شمار آورد؟

فرهنگ‌شناسی بیرونی، نخست از کتاب «آثار‌الباقیه» وی آشکار می‌شود. درست است که این کتاب، تاریخ و تقاویم ملل است اما آنجایی که از جشن‌ها و اعیاد ملت‌های گوناگون سخن می‌گوید، در نقش یک فرهنگ‌شناس ظاهر می‌شود. او حین پژوهش درباره فرهنگ‌ها و تمدن‌های مختلف به یک دیدگاه تطبیقی هم رسیده بود، به‌طوری که در کتاب «تحقیق ماللهند» کاملاً یک دین‌شناس تطبیقی است. او وقتی در کتاب «تحقیق ماللهند» ‌ادیان هند را بررسی می‌کند، ناگزیر از این است که آنها  را با ادیان رایج آن روزگار مقایسه کند.

از این‌رو، او را می‌توان بنیانگذار دین‌شناسی تطبیقی دانست. البته پیش از وی ملل و نحل‌نویسی داشته‌ایم اما بیرونی در ملل و نحل‌نویسی شیوه تطبیقی خاصی داشته است. اصولاً نگاه وی به فرهنگ مسامحه‌آمیز بود  و اصل همه ادیان را یکی می‌دانست. او معتقد بود که همه مردم در آغاز، خدای واحدی را می‌ستودند و سپس بر اثر سیاست‌ها و هواهای نفسانی انسان‌ها اختلاف عقاید حاصل شد.