فیلم حاصل تیمی همگون و یکدست است که جملگی کار یکدیگر را تکمیل کردهاند. جان لوکاس و اسکات مور فیلمنامهنویسان با نگاهی تازه به دستمایهای کلیشهای (میهمانی مجردی) موفق میشوند، یک کمدی موقعیت خلق کنند که در لحظاتی واقعا رودهبرکننده است. مردی در آستانه ازدواج به همراه 2 دوست و برادر همسرش به لاسوگاس میروند. آنها شب به هتلی میروند و وقتی صبح میشود، همه چیز به هم ریخته است و خبری از داماد نیست.
داخل یکی از گنجهها، یک نوزاد وجود دارد و در داخل دستشویی یک ببر بنگال! همچنانکه جای اتومبیلی که با آن به سفر آمدهاند، یک ماشین پلیس قرار دارد. جستوجوی آدمهای گیجوگولی که یادشان نمیآید در یک شب تا صبح چه کردهاند، برای یافتن دوستشان کل ماجرای «خماری» را تشکیل میدهد. فیلم برای ماجراهای عجیب و غریبش منطق روایی قابل قبولی مییابد و از محملی مناسب برای خنداندن تماشاگرش استفاده مطلوبی میکند.
تمهید روایی «خماری»، نشان ندادن وقایعی که در یک شب تا صبح میگذرد و بعد نمایش تبعات آنها، جالبتوجه است و تماشاگر را در انتها با «خماری» همراه میکند؛ تماشاگری که میخواهد بداند کاراکترها چگونه جیب یک گروه تبهکار چینی را زدهاند، ماشین پلیس را سرقت کردهاند و ببر مایک تایسون را از خانهاش دزدیدهاند!
هیثرگراهام سرشناسترین بازیگر فیلم، نقش مکمل را برعهده دارد و در عوض هنرپیشه گمنامی به نام زکگالیفیاناکیس ستاره «خماری» است که در نقش آلن گارنر جرقه تمام اتفاقات کمیک فیلم را میزند.«خماری» کمدی بیادعایی است که خندهای از ته دل را برای تماشاگرش به ارمغان میآورد.