همشهری آنلاین- سحر جعفریان عصر: اصرار می کرد تا همره او که یکی از معدود کهنهکاران معادن شن و ماسه استان چهارمحال و بختیاری بود، راهی جایی حوالی کوه جهانبین از رشته کوههای زاگرس در ۲۰ کیلومتری شهرکرد شود. همان جا که هر صبح چه هوا گرم باشد چه سرد، چه آفتاب مهربان باشد چه اَبر سایهگستر، معدنچیان کلاه به سر سعی داشتند در ارتفاع چند ده متری یا در دامنه ناهموار و سخت کوه آن هم میان انبوهی از ذرات گرد و غبار که سکونشان در زمین برهم خورده و به هوا برخاستهاند، مطیع مهندسان و معدندارانِ دور ایستاده، از ذخایر معدنی بار بگیرند. از همان وقت لیلا برخلاف همسالان خود، بیشتر از آن که به دلربایی عروسکهای موزیکال و زیبایی که گاهی کسانی از قوم و خویش برایش از شهر سوغات میآوردند، دلبسته باشد، شیفته بزرگی خیره کننده بیلهای مکانیکی، قدرت دستگاههای سنگشکن فکی یا کوبیت، سرعتِ پُر سر و صدای تجهیزات فیدر و ماسهشور بود. اغلب، دلش میخواست آنجا کنار پدرش و باقی معدنچیان، بر جای خالهبازیهای معمول، سرگرم ادابازیهای معدنکاری از لذت کشف و استخراج تا استرسِ صدور دستورِ انفجار و حتی خطرات در کمین باشد. آن قدر، قدِ کوه معروف جهانبین و معادنِ دست و دلبازش بازی و کودکی کرد تا اینکه بالاخره در اوایل ۴۰ سالگی با عنوانِ دهانپُرکنِ یکی از نخستین زنان «معدنکار» هم ریاست معدن برعهده دارد و هم سکانهای مدیریتی مراکزی از جمله خانه معدن و انجمن صنفی استان را در دست گرفت.
میراثدارِ پدر
بیشتر از آنکه تحتتاثیرهیجانِ فیلمهای مهیج و موثری که در هر یک، شخصیت اصلی داستان یا معدنکاری کوشا و کوشنده بوده و یا قهرمانی بیپروا که بعد از نجات جان محبوسشدگانِ معادن فرو ریخته با کلی تشویق و هورا نام و آوازهاش میپیچد، قرار بگیرد و به یک باره با خود چنین واگویه کند: «من هم میخواهم معدنکار شوم»، از پدرِ معدنکارش آن هم آهسته و پیوسته، رد و نشان گرفته است. پدری که هیچگاه جنس دختر را مانع اشتغال در یکی از سختترین مشاغل دنیا یعنی همین معدنکاری نمیدانست. نشان به آن نشان که لیلا میگوید: «درست از همان زمان که متوجه علاقهام به معدن و فعالیت در آن با همه مشقتهایش شد، دستم را گرفت و کار یادم داد. اولش در دور و اطرافِ معادن، تابم داد. بعدش هم از فوت و فنهای آن برایم گفت. طوری که به خودم آمدم و دیدم با اینکه مدرک کارشناسی ریاضی، کارشناسی ارشد مدیریت صنعتی و دکتری مدیریت تکنولوژی با کلی موقعیت شغلی متفاوت دارم اما میل و دلم همچنان به معدنکاریست.»
زنی، مردانه پای نقاله خُردایش
علاوه بر سختی و دشواریهای شناخته شده معدنکاری از بروز خطر مرگ در غیره منتظرهترین حالت ممکن حتی آن هنگام که هنوز قناریهای معدنی تَهِ معادل ذغال سنگ نفس میکشند تا احتمال قطع عضو در اثر سقوط از ارتفاع در معادل شن و ماسه کوهی، برای زنان معدنکار، رنج و فشارهای افزونتری نیز وجود دارد. مانند برنتابیدنِ فعالیت و حضور زنان در معدن و نزدیکی آن. رنجی که به جسارت و پشتکارِ لیلا باخت: «عمویم یکی از مخالفان جدی کار کردن من در معدن بود! طوری که از هر فرصتی استفاده میکرد تا پدرم را نیز همراه و همرای خود کند.» معدنکاری لیلا از اوایل دهه ۹۰ به صورت رسمی در کارگاه شن و ماسه آغاز شد. همراه پدرش لباس مناسب کار میپوشید و کلاه ایمنی را روی سرش درست و حسابی جاگیر میکرد و بعد، دستانش را داخل دستکشهای چندلایه لاتکسی ساقه بلند فرو میبرد. نگرشش این بود که حتی اگر قرار است روزی مدیر معدن یا معدنداری بزرگ شود باید از همه سختی های این کار، درد کشیده باشد. روز نخست، کارش سبک بود؛ آشنایی با خط تولید و فراوری، معدنچیان به تفکیک وظایف از رانندگان ماشینآلات لودر تا اپراتوران دستگاههای ماسهشور و نوارهای نَقاله یا همان تسمه نقاله در بخش خُردایش سنگها. بتدریج کار، سنگین شد؛ طوری که زِبری و زُمختی لاشه سنگها، با نرمی دستان لیلا سازگاری نداشت و سرفههای مکرر از برای ذرات معلق و پراکنده گرد و غبارِ ناشی از خُردایش، کلافهاش میکرد.
وردستِ کارگر ساده تا مسئول فنی
مردان معدنچی، ۲ گروه شدند؛ یک گروه به بُریدن و رفتنِ لیلا از معدن شرط بسته بودند (چون از پرت شدن راننده حفار از دره بسیار ترسیده بود) و گروه دیگر اما به سختکوشی او ایمان داشتند. گواهشان نیز این بود که او نه تنها با همه زنانگیاش، مردانه پای معدنکاری ایستاده بلکه به ترقی علمی و عملی در معدن و پیشه معدنکاری میاندیشد. ترقی به واسطه تحصیل در رشته مهندسی معدن که زیرمجموعه همان علوم ریاضی که مدرکش را پیش از این در جیب داشت: «تا خوب و حرفهای در معدن به قول معدنکارها، تاب بخورم، یک بار موقع پایین آمدن از کوه پایم پیچ خورد و یک بار هم از سنگینی جابهجایی لاشه سنگهای دپو، عضلات فوقانیام قفل کرد. با این حال زیاد مرخصی نمیرفتم و معمولا وردست معدنچیان چه کارگران ساده و چه مهندس و مسئولان فنی در قسمتهای مختلف پا به پا میکردم تا صفر تا صد کار یاد بگیرم. مثلا دوست داشتم جای راننده بیل مکانیکی بنشینم و حفاری کنم یا سر از مکانیسمهای انفجاری معدنی دربیارم. برای همین تصمیم گرفتم رشته تحصیلیمرتبط با این کار را ادامه دهم.»علاوه بر حمایتهای پدر، همسرش نیز پشتیبانش بوده تا مشتاقانه به کَند و کاو در دل طبیعت با همه مخاطرات، بپردازد.
سنگ معدن به سینه زدن
لیلا یکی از صدها بانوی شاغل در فضای معدن است؛ از تونلهای عمیق و نیمه تاریک ذغال سنگ گرفته تا غارهای قندیل بسته نمک که هر یک از سرسختانه به کارند تا هم معاش کنند و هم گرهای اگر هست، به تخصص و تجربه بگشایند. همچنان که لیلا با جد و جهدی که برای معدن و معدنکاری از خود نشان داد، توانست به عنوان نخستین بانوی معدنکار استان، با پشتیبانی همه آنها که روزگاری به تناسبِ زن بودن و معدنکاری اعتقاد و اطمینانی نداشتند، سکان انجمن صنفی معدنکاران را نیز دست بگیرد: «بر پهنه کوهستانی استان چهارمحال و بختیاری بیش از ۱۰۰ معدن با فراوانی معادن شن و ماسه فعالند. طبق تحقیقات من و آنچه از پدرم شنیدم اوضاع صنفی معدنداران استان از تولید و عرضه تا قیمتگذاریهااصلا مساعد نبود از این رو با کاهش ساعتهای تدریسم در دانشگاه سعی کردم پیگیر راهاندازی اتحادیه و انجمن معدنکاران استان شوم تا حقوق معدنداران، معدنچیان و البته مشتریان آنها به درستی رعایت شود. خدا را شکر این اتفاق رخ داد و حالا ۲ سالیست که فعالان این صنف برای پیشنهاد، انتقاد و یا هر مسئله دیگر، فضایی مختص به خود دارند.»هر صبح شیفت کار لیلا و باقی معدنکاران با استخراج، فرآوری، آزمایش کیفی مصالحِ تولید شده، فرآیند فروش مصالح به مشتریان از شرکتهای سدسازی گرفته تا مهندسان واحدهای مسکونی و شهرکسازان به عصر و پایان خود میرسد. آنها با تنی خسته، رَخت عوض میکنند و میروند تا به وجدانی آسوده از نان حلال، لقمه بگیرند.
بیشتر بخوانید: کار عجیب زنان یک روستا؛ آنها از زیر سنگ پول درمیآورند + فیلم