همشهری آنلاین؛ حوادث: از ابتدای امسال گزارش گردنبند قاپی های سریالی به پلیس آگاهی پایتخت اعلام شد و تیمی از ماموران اداره هجدهم تحقیقات خود را برای دستگیری سارقان حرفه ای آغاز کردند. به گفته شاکیان، سارقان سوار بر یک دستگاه موتور سیکلت بودند و صورت هایشان را با ماسک می پوشاندند یا کلاه به سر می گذاشتند و با حمله به سمت زنان، در یک چشم به هم زدن گردنبندهایشان را می قاپیدند. اظهارات شاکیان که کنار هم قرار گرفت، نشان داد که سارقان از ساعت ۷ تا ۸ صبح در محله های مختلف تهران دست به سرقت می زنند.
تصادف، دست سارقان را رو کرد
همچنان که تحقیقات گسترده برای شناسایی سارقان حرفه ای ادامه داشت، تصادف دست آنها را رو کرد. ماجرا از این قرار بود که چند روز قبل سارقان به سمت زنی در شرق تهران هجوم بردند و گردنبندش را قاپیدند. او با داد و فریاد از مردم کمک خواست و دزدان که دستپاچه شده بودند، از مخمصه فرار کردند. اما این پایان ماجرا نبود چرا که شهروندان(شاهدان صحنه سرقت) به تعقیب سارقان موتور سوار پرداختند. آنها که هل شده بودند، با خودرویی تصادف کردند و موتورشان واژگون شد. اگرچه هردو سارق که خودشان را در یک قدمی دستگیری می دیدند با پای پیاده فرار کردند اما ماموران پلیس آگاهی تهران که به دنبال تماس شهروندان در محل حادثه حضور یافته بودند به تعقیب متهمان پرداختند و یکی از آنها را دستگیر کردند. دیگری اما فرار کرد اما با اطلاعاتی که متهم ردیف اول در اختیار پلیس قرار داد، متهم فراری نیز دستگیر شد. این دو سارق به گردنبند قاپی های سریالی در تهران اعتراف کردند و انگیزه خود را به دست آوردن پول دانستند. تحقیقات تکمیلی از متهمان توسط ماموران پلیس آگاهی تهران ادامه دارد.
عقاب تیزپا
هر دو سارق در آستانه ۴۰ سالگی هستند. اسم باندشان را گذاشته اند؛ عقاب ها، چون به قول خودشان مانند عقاب به افرادی که شکار می کنند، هجوم می برند. یکی از آنها می گوید زمانی عضو باندیاکوزاها در ژاپن بوده و با مافیای یاکوزاها کار می کرده است اما بعد خانواده تشکیل داده و توبه کرده است. گفت و گو با این مرد تبهکار که توبه اش را شکست و تبدیل به سارقی حرفه ای شد را در ادامه می خوانید.
از شگرد سرقت هایتان و نقشه ای که کشیده بودید، بگو؟
با مهران(اشاره به دوستش که در کنارش ایستاده است) سوار بر یک دستگاه موتور سیلکت می شدیم که پلاکش جعلی و دست کاری شده بود. سپس می رفتیم در خیابان های تهران و می چرخیدیم. به محض شناسایی زنی که گردنبندش مشخص بود، به سمتش حمله می کردیم و آن را می قاپیدیم.
سرقت را تو انجام می دادی؟
بله کار قاپیدن با من بود و مهران اغلب راکب موتور بود. چون من هیچ وقت نتوانستم موتورسوار خوبی باشم اما مهران جنون سرعت داشت و خیلی حرفه ای، موتور سوار می کرد. من اما تخصصم قاپیدن بود که خب شاید به اندازه پلک زدن طول می کشید؛ در حد یک یا دو ثانیه.
از مردان هم سرقت می کردی یا خانم ها؟
فقط خانم ها.
چرا فقط خانم ها؟
چون اولا مردان به مراتب کمتر از زنان، گردنبند طلا دارند و خب ریسکش بالا بود. می دانید چرا؟ چون معمولا مردان قوی هیکل، گردبند طلا دارند و ممکن بود با ما درگیر شوند و گیر بیفتیم.
با طلاهای مسروقه چه می کردید؟
مهران آشنا داشت و آب می کرد همه طلاها را. البته این را هم بگویم که گاهی به کاهدان می زدیم. چون با یک دنیا استرس فراوان، گردنبند می قاپیدیم و بعد متوجه می شدیم بدلی بوده است.
چند مورد سرقت انجام داده اید؟
ببینید گاهی پیش می آمد که در یک هفته ما، تمام روز را می رفتیم سرقت و بعد یک ماه سرقت را کنار می گذاشتیم.
دلیل خاصی داشت این مدل سرقت کردن هایتان؟
بیشتر به خاطر این بود که لو نرویم. مثلا یک مدت سرقت نکنیم تا آب ها از آسیاب بیفتند و بعد مجددا شروع کنیم.
به طعمه تان آسیبی هم می رساندید؟
نه. من خیلی حواسم جمع بود. حتی روزی که قرار بود راهی سرقت شویم، مواد هم مصرف نمی کردیم. چون یکی از دوستان قدیمی من، هنگام کیفقاپی، طعمه اش را هل داد و او سرش با جدول برخورد کرد و جان باخت. به چشم خود، سالها اسارتش را دیدم. زندگیش تباه شد و کابوس چوبه دار می دید. هرچند در نهایت رضایت اولیای دم را گرفت اما بیش از ۱۵ سال، پشت میله های زندان ماند تا اینکه آزاد شد. به همین دلیل حواسم بود که آسیبی به کسی نرسد یا هلش ندهم. هرچند ما عقاب های تیز پا هستیم که در یک چشم بهم زدن به سمت طعمه هایمان هجوم می بردیم و سرقت را انجام می دادیم.
چرا اسم باندتان را گذاشته اید، عقاب ها؟
چون باید چشم عقاب داشته باشی تا گردنبند را زیر روسری زنی ببینی و سوژه را شکار کنی. سپس در یک چشم بر هم زدن به سمتش هجوم ببری و تا به خودش بیاید، گردنبندش را بقاپی.
از سوابقت بگو، قبل از این دستگیر شده ای؟
اولین بار است که مرتکب سرقت می شوم. راستش من زمانی که بیست و خورده ای سن داشتم رفتم ژاپن. در آنجا با مافیای یاکوزاها کار می کردم. کارم پخش مواد بود، البته عضو خیلی کوچک باند بودم اما بعد پلیس ژاپن دستگیرمان کرد و مدتی در زندان بودیم. سپس اخراج شدیم و به ایران برگشتم. فکر می کنم سال ۹۵ یا اواخر ۹۴ بود. پایم که به خاک وطن رسید، دور خلاف را خط کشیدم. ازدواج کردم و خانواده تشکیل دادم. برای خودم یک کاسبی راه انداختم تا اینکه مدتی قبل رفتم دیدن بچه های قدیمی. دور هم شروع کردیم به مصرف گل و کمیکال. شاید دلیلش مصرف مواد بود که تصمیم گرفتیم با مهران بچه محل قدیمی ام، سرقت کنیم. با وجود اینکه فکر می کردیم دستگیر نمی شویم اما در نهایت گیر افتادیم و باید سالها در زندان آب خنک بخوریم.