باراک اوباما از جناح چپ و بیل کریستول از جناح راست نومحافظهکار در این باره اظهار نظر کردهاند. اوباما میگوید ما باید جنگ را در افغانستان ادامه دهیم و نگذاریم عناصر القاعده پناهگاههای امن خود را بار دیگر در آنجا تشکیل دهند تا توطئه 11 سپتامبر دیگری طراحی نشود.از سوی دیگر، بیل کریستول در مقاله خود به درخواستها برای خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان حمله کرد و این امر را بیمعنا خواند.
کریستول، افغانستان را به پایگاه گسترش گروه القاعده مرتبط میداند و طالبان را گروهی توصیف میکند که میزبانی مهاجمان 11سپتامبر را برعهده داشته است. این موضوع کنایهآمیز است اما این خصوصیت بارز منطق نومحافظه کارانه محسوب میشود که کریستول خواسته مخالفان جنگ را کاملا احساسی میداند و آشکارا با آن مخالفت میورزد.
مخالفان اما حامیان این منطقه را به حمایت از جنگ بیفایدهای که نتیجه آن چیزی جز شکست نیست و هزینههای زیادی هم در بردارد، متهم میکنند.
با این وجود، ایده حضور همه جانبه القاعده در کوههای هندوکش از سوی استفان بیدل، مشاور ارشد ژنرال استنلی مک کریستال- فرمانده نیروهای آمریکایی در افغانستان- رد شده است.استفان بیدل در مقالهای در نشریه American Interest نوشت، این موضوع واقعا مختص به افغانستان نیست و بهطور کلی به پاکستان هم مربوط میشود. اگر ارتش آمریکا به حضور و فعالیت خود در افغانستان ادامه ندهد، خطر افتادن پاکستان به دست تروریستها وجود دارد.
با این وجود، بسیاری تایید میکنند که خطر افتادن پاکستان به دست گروه القاعده بسیار اندک است و بیثباتیهای زیادی مانند سقوط رژیم کرزی در افغانستان، فروپاشی دولت دمکراتیک پاکستان، پیروزی افراطگرایی اسلامی و سیطره و نفوذ آن بر اسلامآباد و تصاحب زرادخانه هستهای پاکستان به دست متحدان القاعده باید صورت بگیرد تا پس از آن بدترین سناریو اتفاق بیفتد. بهراستی حتی اگر آمریکا در افغانستان موفق شود و از دولت متزلزل آن کشور دفاع کند، طالبان را دور نگه دارد و به موفقیت کاذبی در ساخت افغانستان برسد، هیچ ضمانتی وجود ندارد که پاکستان هم به دست عناصر القاعده خود نیفتد.
آمریکا میگوید نمیتواند از افغانستان خارج شود بهدلیل اینکه پاکستان سقوط میکند و همین طور برعکس. اما هر یک از این دو کشور ممکن است به دست عوامل القاعده خود بیفتد.
طرفداران جنگ مشغول چه نوع بازی هستند؟ و به راستی برای چه چیزی میجنگند؟ هیچ کسی این را نمیداند. یا دقیقتر بگوییم، هیچ کسی جرات آن را ندارد که بگوید انتقام واقعا چه چیزی است؟ این جنگی است که با استدلال محافظت از آمریکا در قبال حادثه 11 سپتامبر دیگر اصلا ارتباطی ندارد و هر کاری برای نهادینه کردن این جنگ تهاجمی هدفش در پایان کشتار و قتل عام است.
این انتقام است و نه پیشگیری. این تنها راهی است که بهوسیله آن آمریکا میتواند سیاست جنگ مداوم و همیشگی خود را برای مردم توجیه کند.
از سوی دیگر، اگر کسی با استفاده از جنگ افغانستان و پاکستان انتقام بگیرد، موضوع چیز دیگری است. گروه طالبان تمام سعی خود را میکند تا تمام مناطق خارج از کابل -پایتخت افغانستان- را تحت کنترل خود داشته باشد و از آمریکا به خاطر پیروزی موقتی که ادعایش را میکند، انتقام بگیرد.
این نظریه تکاملی که اشغال افغانستان موجب حفظ سلاحهای هستهای پاکستان میشود و از دستیابی افراد اسامه بن لادن به آنها جلوگیری میکند، سرابی بیش نیست و واقعیت ندارد. مطمئنا، هر چیزی میتواند اتفاق بیفتد اما پاکستان که از تمام جهات کشوری پیشرفته و مدرن محسوب میشود و 5 برابر افغانستان جمعیت دارد، اکثر مردمش جزو طبقه متوسط هستند که قرار نیست زیر سلطه حکومت افراطی فئودالیستی زندگی کنند و بسیار بعید است به پروژه خلافت جهانی اسامه بن لادن بپیوندند.
یک مفهوم خیالی دیگر، ایده جنگ با تروریسم است. نازیها میگویند این واقعه همان طور بهنظر میرسد که ما با جنبشهای سربازی در سطح قارهای، با حملات گسترده هوایی و تصویب قانون اشغال دوباره نرماندی میجنگیدیم اما تمامی این اقدامات به جنگ نامتقارنی که در روز 11سپتامبر بر سر آمریکا آمد، نامربوط است.
بنلادن و همدستان وی برای طراحی حمله 11 سپتامبر بعدی، غیراز یک آپارتمان در هامبورگ آلمان یا فلوریدا به پناهگاه امن دیگری نیاز ندارند.این ضعف اساسی موضع ایالات متحده در جنگ علیه تروریسم بود، جنگی که در آن عظمت و امتیازها؛ یعنی پیچیدگی و آزادی تمدن مدرن، علیه آمریکا عمل کردند.
هواپیماربایان 11 سپتامبر بهطور یک دست، خودشان را با جامعه آمریکا پیوند زدند و پیوسته بدون اینکه شناسایی شوند، برای رسیدن به اهداف خود تلاش کردند. موضع آمریکا در کوتاه مدت لزوما تدافعی است. ریاستجمهوری بوش سعی داشت روند مذکور را با توجه به این نکته که بهترین دفاع در سایه جنایت نهفته است و بهعنوان اصل راهنمای استراتژیک به شمار میرود، تغییر دهد اما آنها ضربه بسیار سختی خوردند. همین ماجرا برای اوباما و همدستانش که با رو راستی همان اصول گذشته یعنی مبارزه براساس آخرین طرح جنگ را دنبال میکنند، صدق میکند.
ترس آمریکا نسبت به سلاحهای هستهای پاکستان کمتر است دلیل آن این است که این سلاحها به هیچ صورتی نمیتوانند به ایالات متحده برسند. احتمال آن بسیار کم است که این تسلیحات به دست افراط گرایان اسلامی بیفتد. در آن صورت، سلاحهای هستهای مینیاتوری از طریق بنادر باز و بیدفاع، وارد آمریکا میشوند و در بمب کثیفی به کار میرود که در داخل خاک ایالات متحده ساخته میشود.
آمریکا میلیاردها دلار صرف جنگ با عناصر القاعده کرده تا جلوی خارج شدن آنها از مرزهای افغانستان و پاکستان را بگیرد، اما مرز آمریکا با مکزیک بسیار نا امن و نفوذ پذیر است. فقط خدا میداند که چند نفر از اعضای القاعده از این طریق وارد آمریکا شدند.
درسی که حادثه 11 سپتامبر به آمریکا میدهد و اکنون در آستانه نهمین سالگرد آن باید مورد توجه بیشتری قرار گیرد، این نیست که آمریکا در هر کشور اسلامی جنگی در سطح جهانی را شروع کند. آمریکا باید به این فکر کند که دشمن هماکنون وارد خاکش شده و در میان انبوه جمعیت پایتخت، خودش را کاملا پنهان کرده است و انتظار فرصتی را میکشد تا ضربهخود را بزند. آمریکا با تهاجم و اشغال کشورهای خارجی به هیچ صورت نمیتواند اوضاع خود را بهتر کند. در حقیقت، این نوع سیاست تنها باعث میشود، القاعده و همدستانش سربازان بیشتری برای جنگ و مبارزه با غرب را جذب کنند.
آنتی وار-2 سپتامبر 2009