و اوست که میرساند به بندهاش که خود را نزدیکترین به انسان وصف کرده است و شنوندهترین درخواستهایش.
در آستانه سومین شبی که گفته میشود معنای قدر دارد و نازداری حضرت دوست بر آن قرار گرفته که جزو شبهایی باشد که چشمانتظار فرود فرشتهها و حضرت روح باشیم، گفتار منتشرنشدهای از آیتالله جوادی آملی از نظرتان میگذرد. این گفتار درمراسم احیای سال گذشته در مسجد اعظم قم و در جوار حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه(س) ایراد شده است.
این ایام در اثر دو خصوصیّت ایام شهادت حضرت علی(ع) و احتمال شب قدر به دو وزنة وزین ثقلین مرتبط است؛ یعنی هم به قرآن که در شب قدر نازل شد و هم به عترت؛ از همین رو بهترین بهرهبرداری از این ایام، بهرة معنوی قرآن کریم از یک سو و ولایت اهلبیت (علیهم السَّلام) از سوی دیگر است.
از وجود مبارک رسول اعظم(ص) رسیده است که «دُورُوا مَعَ کِتابِالله حِیثُ مَا دار». دربارة امیرالمؤمنین(ع) هم رسیده است که«عَلِیٌّ مَعَ القُرآنْ»، «وَ مَعَ الحَقّ یَدُورُ مَعَهُ حِیثُ مَا دار». هر جا قرآن است، علی(ع) حضور دارد و هر جا علی(ع) است، قرآن نیز حاضر است. همین حضور هماهنگ را وظیفة ما دانستهاند و گفتهاند: هر جا قرآن است، شما هم باشید؛ «دُورُوا مَعَ کِتابِالله حِیثُ مَا دار». این دستور نبوی برای شب قدر است.
و اگر دربارة صدیقة کبری، فاطمة زهرا(س) آمده است که این بانو لیله قدر است، بهعنوان تمثیل است و نه تعیین. چهاردهمعصوم همگان لیلهقدرند؛ هر جا قرآن است، قدر است و هر جا عترت حضوردارند، قرآن است. اگر فاطمة زهرا لیله قدر است، آن 13 معصوم دیگر هم لیله قدرند. و از آن جهت که این 14 نور، یک واقعیّتند، این قرآن در یک لیله قدر است که آن لیله قدر به این صُوَر چهاردهگانه ظهور میکند. اگر ما که شیعة این خاندانیم، در خدمت قرآن کریم باشیم، به نوبة خود قدریم و لیله قدر!
مغالطة شیطان میان حق و باطل
توجه داشته باشید که بین «لیله القبر» و « لیلهالقدر» فرق روشن است لکن آنکه تشخیص بدهد لیلهالقبر است یا لیلهالقدر دشوار است. کار شیطان این است که مغالطه میکند؛ این اقسام معروف مغالطههای منطق در اثر دسیسة شیطان است. یک متفکر وقتی در تحلیل عقلیاش دچار شبهه میشود، باید بداند در آنجا فرشته حضور نداشت. این شیطان است که گاهی مادهای را به جای مادة دیگر یا صورتی را به جای صورت دیگر تنظیم میکند، مغالطه رخ میدهد. هیچ جا مغالطه پدید نمیآید، مگر به شیطنت شیطان؛ و هیچ جا علم صائب و صحیح به دست نمیآید، مگر به الهام فرشتگان! معلّم، خداست و مدبّرات الهی به فرمان خدا علم ناب را اهدا میکنند.
شیطان گاهی در مسائل علمی دخالت میکند؛ همین مغالطات منطقی است. گاهی در هویت و انسانشناسی مغالطه میکند که دیگر از منطق سخنی نیست. گوشهای از این کار را اخلاق بهعهده میگیرد و والاتر از او را علوم برتر از اخلاق. آن مغالطات هویتی آن است که شیطان، دیگری را به جای ما مینشاند و ما را از جایگاه اصلی ما تبعید میکند؛ بعد به ما میفهماند آن بیگانهای که به جای شما نشاندهام، شمایید! این مغالطه در هویت، کار آسانی نیست. اینکه به ما گفتهاند: همیشه به فکر خویشتن باشید، خود را مراقبت کنید، محاسب خود باشید، مراقب خود باشید، مشارط خود باشید؛ «یا أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلِیکُمْ اَنفُسَکُمْ» برای همین است که بیگانه، یعنی شیطان شستوشوی مغزی میدهد و دیگری را به جای ما مینشاند و میگوید: تو اینی!
ازسویی تشخیص مغالطة هویت از علوم قرآنی و مانند آن ساخته است لذا بزرگانی که در این رشته کوشیدهاند، به ما گفته اند: برخیها «لیلهالقبر»ند، برخیها «لیلهالقدر». آن دلها که ظرف معارف قرآن است، لیلهالقدر است؛ آن دلها که اندیشههای مرده از یک سو، انگیزههای مرده از سوی دیگر در آن میریزد، آن لیلهالقبر است و نه لیلهالقدر! کسی که فکر زنده در او ظهور ندارد، تصمیم زنده در او ظهور ندارد، عزم و ارادة زنده در او ظهور ندارد، هر چه در او جا میگیرد یا اندیشههای مادی است که مرده است یا انگیزههای دنیایی است که مرده است؛ چنین انسانی لیلهالقبر است و نه لیلهالقدر!
تو لیلهالقبری برو تا لیلهالقدری شوی
چون قدر مَر ارواح را کاشانه شو، کاشانه شو
آنچه که به طبیعت برمیگردد، مرده است؛ آنچه به اوصاف رذیله بر میگردد، جسد سرد دارد؛ در واقع آنچه به اختلاف و کینه و عداوت و حرص و آز و فرومایگی و مانند آن برمیگردد، مرده است. اگر کسی در جان او اندیشههای مرده دستهبندی شد و در دل او انگیزههای مرده تعبیه شد چنین انسانی درون خود قبر دارد، و نه قدر! و اگر کسی دارای اندیشههای زنده بود در بخش جزم علمی، و دارای انگیزههای زنده بود در بخش عزم عملی، هم در بحثهای علمی مطالب زنده را میفهمد، هم در مسائل عملی عزم و ارادة زنده در جانش ظهور میکند؛ چنین انسانی لیلهالقدر است.
اگر ما خواستیم تشخیص بدهیم که لیلهالقبریم یا لیلهالقدر، باید تمام این اندیشهها و جزمهای علمی را از یک سو و تمام انگیزهها و عزم و ارادة عملی را از سوی دیگر بر قرآن کریم عرضه کنیم؛ چون کتاب الهی «حَیٌّ لا یَمُوت» است؛ هم علمش زنده است، هم دستور عملیاش زنده است. اگر علم او زنده بود، باید اندیشههای علمی ما در ترازوی علم زندة قرآن توزین بشود و اگر رهنمود عملی او زنده است، انگیزههای عملی ما باید در این ترازوی زنده ارزیابی بشود تا بفهمیم لیلهالقبریم یا لیلهالقدر!
خاصیّت شب قدر، قرآن برسرگرفتن و به پیشگاه ثِقلین و ثَقَلین عرضادبکردن همین است که اگر کسی خدای ناکرده لیلهالقبر بود، بشود لیلهالقدر؛ و اگر إن شاءَالله لیلهالقدر بود، قدرش افزونتر و برتر و بالاتر بشود.
ماه مبارک رمضان هم سهم مؤثری دارد در اینکه این انسانها را از قبر به در آورد به قدر برساند. در این ماه اگر کسی إن شاءَالله در خدمت معارف قرآن بود از
یک سو، و در خدمت اخلاق قرآنی بود از سوی دیگر، «طُوبی لَهُ وَ حُسنُ مَآب». این به نوبة خود قدر است و إنشاءَالله فرشتگان هم بر قلب او نازل میشوند. اگر کسی خود را نشناخت، قبر اندیشههای دیگری است؛ بعد وقتی میمیرد، معلوم میشود که مَزبله بود.
کدام دل؟ کدام اشک؟
اینکه گفتهاند «دلا بسوز که سوز تو کارها بکند» مال کیست؟! گاهی واقعاً میشکنیم و میسوزیم، گاهی اشک ما جاری میشود ولی آن سوزش، اثر ندارد، آن دعا اثر ندارد!
شما میبینید وقتی زباله بسوزد، بوی بد او رهگذر را متأثر میکند ولی وقتی عُود میسوزد، شامه را معطر میکند. دل اگر زباله شد، آن وقتی هم که بسوزد و دود بشود، بدبوست ولی دل اگر عُود بود، وقتی بسوزد معطر میشود.
اشکی که جاری میشود دود است ولی کسی که برای دنیا دلش میسوزد، دلی که در تمام مدّت عمر جای کینه بود، جای توجه به غیرخدا بود، جای رقابت بیجا بود، جای حسد بود، جای عناد بود، این زباله اگر بسوزد، دودش و بویش عابر را متأثر میکند! ولی آن دلی که جای صفا و وفا و وفاق بود، جای احسان و ایثار و نثار بود، این عُود است؛ اگر بسوزد، فضا را معطر میکند. پس اگر دل ما سوخت و دیدیم اثر نکرد، باید بر خویشتن خویش بنالیم و این زباله را عُود کنیم؛ این لیلهالقبر را لیلهالقدر کنیم؛ آنگاه است که با یک قطره اشک، دریای عذاب فروکش میکند.
رحمت بیانتهای الهی
پیامبر طبق حدیث قُدسی به ذات أقدس إله عرض کرد: پروردگارا! حساب امت مرا در قیامت به عهدة من قرار بده برای اینکه ممکن است اینها در اثر تباهی محکوم بشوند؛ و اگر امت من محکوم به عذاب شد، محکوم به جهنّم شد، پیش سایر اُمم شرمنده میشود. عرض کرد: خدایا! آبروی امت من در قیامت نرود.
خدا حساب ما را آنچنان مخفیانه و مهربانانه تنظیم میکند که حتّی ما پیش پیامبر هم خجل نشویم. امّا اگر خواستیم پیش خدا خَجل نشویم، چه کنیم؟! او که همهجا حضور دارد، «بِکُلِّ شِیءٍ عَلیم» است، «بِکُلِّ شِیءٍ بَصیر» است.
فرمود: من کاری میکنم که او حتّی پیش من هم خجل نشود. اینها که توبه میکنند، در بهشت اگر یادشان باشد که در دنیا گناه کردهاند، شرمنده میشوند و این شرم عذاب است، و در بهشت جا برای هیچ نحو عذابی نیست. ذات أقدس إله نهتنها عذاب نمیکند، نهتنها به روی ما نمیآورد، نهتنها نسبت به ما احسان میکند، نهتنها طبق دعای کمیل اجازه نمیدهد که فرشتگان بفهمند تا ما پیش فرشته خَجل بشویم (وَ کُنتَ اَنتَ الشّاهِدَ عَلَیَّ لِمَا خَفِیَ عَنهُمْ وَ بِرَحمَتِکَ سَتَرتَهُ) هم پیش مَلک میپوشاند، هم پیش فلک؛ هم پیش انبیاء میپوشاند، هم پیش اولیاء؛ آن فرشتگانی که اصلاً مأمور شدند اعمال ما را ثبت کنند، ذات أقدس إله برخی از گناهان را اجازه نمیدهد که آنها بفهمند تا ثبت کنند، تا ما پیش آنها هم خجل نشویم؛ کاری میکند که از یاد خود ما هم میرود!
چون فقط به دست اوست که اِنساء کند، یعنی ما را به سهو و نِسیان وادار کند که یک برکت است؛ از صحنة قلب ما بر طرف میکند. لذا تائب در قیامت وقتی وارد بهشت شد، اصلاً یادش نیست که گناه کرده است تا خَجل بشود. ماییم و این رحمت بیانتها! بکوشیم إنشاءَالله که لیلهقدر بشویم و هر اندازه که در مشهد و محضر قرآن کریم بودید، علماً و عملاً، إن شاءَالله به نوبة خود قدر خواهید بود.